Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
They were stI'll talking away at midnight.
تا نیمه شب یک بند صحبت می کرد ند
Other Matches
overlapped
نیمه نیمه رویهم افتادن نیمه نیمه پوشاندن
overlap
نیمه نیمه رویهم افتادن نیمه نیمه پوشاندن
overlaps
نیمه نیمه رویهم افتادن نیمه نیمه پوشاندن
interlap
چگونگی چند چیز که نیمه نیمه روی هم قرار میگیرند
seahorse
رجوع شود بهwalrus جانور نیمه اسب و نیمه ماهی
seahorses
رجوع شود بهwalrus جانور نیمه اسب و نیمه ماهی
pmos
ترانزیستور نیمه هادی اکسید آهن که از طریق ناحیه کوچکی از نیمه هادی P هدایت میشود
cmos
روشی برای ساخت تراشههای نیمه هادی نیمه هادی اکسید فلزی تکمیلی osentary
semipublic
نیمه عمومی نیمه دولتی
imbricate
نیمه نیمه روی هم گذاشتن
splicing
نیمه نیمه رویهم گذاشتن
spliced
نیمه نیمه رویهم گذاشتن
splice
نیمه نیمه رویهم گذاشتن
splices
نیمه نیمه رویهم گذاشتن
semilustrous
نیمه درخشان نیمه مجلل
semi naufragium
نیمه غرق شده گی کشتی نیمه کشتی شکستگی
half life
نیمه عمر تشعشعی موادرادیواکتیو نیمه عمر
beneficial occupancy
اشغال ساختمان نیمه تمام استفاده از ساختمان نیمه تمام
from mid may to mid june
از نیمه ماه تا نیمه ماه جون
semifinal
مربوط به دوره نیمه نهایی دوره نیمه نهایی
talked
صحبت
confabulation
صحبت
talks
صحبت
colloquies
صحبت
collocutor
هم صحبت
parle
صحبت
chitchat
صحبت
colloquy
صحبت
converses
صحبت
converse
صحبت
conversed
صحبت
conversing
صحبت
mouthing
صحبت
talk
صحبت
mouths
صحبت
mouthed
صحبت
mouth
صحبت
chatty
خوش صحبت
sniffled
صحبت تودماغی
speeches
صحبت نطق
telephone frequency
فرکانس صحبت
asides
صحبت تنها
speak
صحبت کردن
sniffles
صحبت تودماغی
speaks
صحبت کردن
articulates
ماهر در صحبت
sniffle
صحبت تودماغی
She refused to open her oips .
لب به صحبت بازنکرد
nattered
صحبت دوستانه
nattering
صحبت دوستانه
speech
صحبت نطق
natter
صحبت دوستانه
natters
صحبت دوستانه
well-spoken
خوش صحبت
well spoken
خوش صحبت
sniffling
صحبت تودماغی
aside
صحبت تنها
pillow talk
صحبت خودمانی
talk up
<idiom>
صحبت درمورد
dialogues
گفتگو صحبت
my inter locvtor
طرف صحبت من
duologue
صحبت دونفری
private talk
صحبت خصوصی
talked
صحبت کردن
chitchat
صحبت کوتاه
confabulate
صحبت کردن
talks
صحبت کردن
conversable
خوش صحبت
conversationalist
خوش صحبت
conversationalists
خوش صحبت
conversationist
خوش صحبت
coze
صحبت خودمانی
cross talk
تداخل صحبت
chit chat
صحبت کوتاه
articulating
ماهر در صحبت
articulate
ماهر در صحبت
shoptald
صحبت بازاری
chit-chat
صحبت کوتاه
dialogue
گفتگو صحبت
to talk
[to]
صحبت کردن
[با]
talk
صحبت کردن
monolog
تک سخنگویی صحبت یک نفری
dialog
صحبت با شخص دیگر
monologues
تک سخنگویی صحبت یک نفری
to speak to somebody
با کسی صحبت کردن
he was talking about me
درخصوص من صحبت می کرد
gest
کار نمایان هم صحبت
geste
کار نمایان هم صحبت
sniffle
تودماغی صحبت کردن
monologue
تک سخنگویی صحبت یک نفری
sniffle
با فن فن صحبت یاگریه کردن
sniffled
تودماغی صحبت کردن
dialogues
صحبت با شخص دیگر
sniffled
با فن فن صحبت یاگریه کردن
sniffles
تودماغی صحبت کردن
dialogue
صحبت با شخص دیگر
sniffles
با فن فن صحبت یاگریه کردن
sniffling
تودماغی صحبت کردن
At this point of the conversation.
صحبت که به اینجا رسید
hobnobs
صحبت دوستانه کردن
To speak with freedom.
آزادانه صحبت کردن .
Sh spoke in such a way that…
طوری صحبت کرد که
to speak candidly
<idiom>
بی پرده صحبت کردن
To pay money. To make a payment.
بی پرده صحبت کردن
To refer to implicitly. To hint.
درپرده صحبت کردن
hobnob
صحبت دوستانه کردن
hobnobbed
صحبت دوستانه کردن
hobnobbing
صحبت دوستانه کردن
sniffling
با فن فن صحبت یاگریه کردن
There is some talk of his resigning.
صحبت از استعفای اوست
blather
صحبت بی معنی واحمقانه
tell (someone) off
<idiom>
با عصبانیت صحبت کردن
to speak
[about]
صحبت کردن
[در باره]
whispery
اهسته صحبت کننده
waste one's breath
<idiom>
بی نتیجه صحبت کردن
weigh one's words
<idiom>
مراقب صحبت بودن
To talk in measured terms . To talk slowly.
شمرده صحبت کردن
take exception to
<idiom>
مخاف صحبت کردن
to switch on
طرف صحبت کردن
They have got engrossed in conversation .
صحبت آها گه انداخته
cramp one's style
<idiom>
محدودکردن صحبت یارفتارشخصی
To speak elaborately.
با آب وتاب صحبت کردن
go on
<idiom>
زیادی صحبت کردن
interlocutors
طرف صحبت هم سخن
interlocutor
طرف صحبت هم سخن
harp on
<idiom>
بانارضایتی صحبت کردن
hold forth
<idiom>
صحبت کردن درمورد
pipe up
<idiom>
بلندتر صحبت کردن
talking of ...
حال که صحبت از...... بمیان امد
telephone frequency characteristic
منحنی مشخصه فرکانس صحبت
to interrupt any one's speech
صحبت کسیرا قطع کردن
sound off
باصدای بلند صحبت کردن
to take the floor
حرف زدن صحبت کردن
kaffeeklatsch
صحبت دوستانه یامذاکرات غیررسمی
Dont talk to all and sundry.
با این وآن صحبت نکن
ad-libs
بدون نوشته صحبت کردن
ad-libbing
بدون نوشته صحبت کردن
ad-libbed
بدون نوشته صحبت کردن
ad-lib
بدون نوشته صحبت کردن
to talk shop
در باره کار صحبت کردن
To speak slowly.
آهسته صحبت کردن (شمرده)
There is talk
[mention]
of something
[somebody]
.
صحبت از چیزی یا کسی است.
talk shop
<idiom>
درموردکار شخصی صحبت کردن
have a word with
<idiom>
بطورخلاصه صحبت ومذاکره کردن
break-in
درمیان صحبت کسی دویدن
To talk like a book .
لفظ قلم صحبت کردن
lisping
نوک زبانی صحبت کردن
lisped
نوک زبانی صحبت کردن
lisp
نوک زبانی صحبت کردن
He is a good speaker . He speaker well.
خیلی خوب صحبت می کند
Speaking.
[on the phone]
[من]
پشت تلفن صحبت می کنم.
I had a long talk with him.
با ایشان مفصلا" صحبت کردم
break-ins
درمیان صحبت کسی دویدن
squeaking
با صدای جیغ صحبت کردن
lisps
نوک زبانی صحبت کردن
throw in
مطلبی بر صحبت کسی افزودن
break in upon
قطع کردن صحبت کسی
squeak
با صدای جیغ صحبت کردن
squeaked
با صدای جیغ صحبت کردن
They were talking in Spanish .
بزبان اسپانیولی صحبت می کردند
She was talking to (with ) a friend .
داشت با دوستش صحبت می کرد
To strick up a conversation with somebody.
سر صحبت را با کسی باز کردن
So much for theory!
<idiom>
به اندازه کافی از تئوری صحبت شد.
He talked in this connection (vein).
دراین زمینه صحبت کرد
He speaks English fluently.
انگلیسی راروان صحبت می کند
Well discuss it at dinner.
سر شام صحبت خواهیم کرد
sniffles
درحال عطسه صحبت کردن
to speak fluently
بطور روان صحبت کردن
sniffle
درحال عطسه صحبت کردن
sniffled
درحال عطسه صحبت کردن
break in
درمیان صحبت کسی دویدن
squeaks
با صدای جیغ صحبت کردن
sniffling
درحال عطسه صحبت کردن
midnight
نیمه شب
moiety
نیمه
mid-
نیمه
stiffish
نیمه شق
half deck
نیمه پل
semi
نیمه
part way
نیمه
in noon of night
در نیمه شب
division line
خط نیمه
mid
نیمه
semis
نیمه
phones
صحبت کردن با کسی از طریق تلفن
i will speak to him about it
در این خصوص با او صحبت خواهم کرد
Talk a lot without saying much
خیلی صحبت بشود ولی کم معنی
bespeak
قبلا درباره چیزی صحبت کردن
phone
صحبت کردن با کسی از طریق تلفن
phoning
صحبت کردن با کسی از طریق تلفن
phoned
صحبت کردن با کسی از طریق تلفن
The line is busy (engaged).
صحبت می کند (خط تلفن مشغول است )
in touch
<idiom>
بایکدیگر صحبت کردن،درارتباط داشتن
She had an aside with me . She took me aside and spoke to me
مراکنار کشید وبا من صحبت کرد
declaims
با حرارت علیه کسی صحبت کردن
get hold of (someone)
<idiom>
(برای صحبت)به گیر انداختن شخص
Lets talk man to man .
بیا مرد ومردانه با هم صحبت کنیم
speech
صحبت کردن یا ایجاد کلمات با صدا
declaimed
با حرارت علیه کسی صحبت کردن
declaiming
با حرارت علیه کسی صحبت کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com