Dictiornary-Farsi | تا کنون تا این تاریخ | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (9 milliseconds)

English	Persian
up to now	تا کنون تا این تاریخ


Other Matches

backdates	تاریخ قبل از تاریخ واقعی را ذکر کردن
backdated	تاریخ قبل از تاریخ واقعی را ذکر کردن
backdate	تاریخ قبل از تاریخ واقعی را ذکر کردن
backdating	تاریخ قبل از تاریخ واقعی را ذکر کردن
antedated	پیش از تاریخ حقیقی تاریخ گذاشتن
antedates	پیش از تاریخ حقیقی تاریخ گذاشتن
martyrology	تاریخ شهدا تاریخ شهدای مسیحی
antedate	پیش از تاریخ حقیقی تاریخ گذاشتن
antedated cheque	چک به تاریخ مقدم بر تاریخ واقعی صدور
so far <idiom>	تا کنون
yet	تا کنون تا انوقت
date	تاریخ گذاردن تاریخ گذاشتن
prehistory	ماقبل تاریخ تاریخ قبلی
hagiology	تاریخ مقدس تاریخ انبیاء
dates	تاریخ گذاردن تاریخ گذاشتن
Did it ever occur to you that …	تا کنون بفکرت رسیده که ...
bard cannon theory	نظریه بارد- کنون
The funds collected so far .	وجوهی که تا کنون گرد آوری شده است
it is too late to lock the stable when the horse has been stolen <proverb>	کنون باید این مرغ را پای بست نه آن دم که سررشته بردت ز دست
He has never taken a step for any one . He has never raised a finger to	تا کنون برای کسی قدم یبر نداشته است ( مسا عدتی نکرده )
protohistory	تاریخ ماقبل تاریخ
dateless	بی تاریخ
coeval	هم تاریخ
coetaneous	هم تاریخ
no date	بی تاریخ
undated	بی تاریخ
as of	از تاریخ
era	تاریخ
with effect from	از تاریخ ...
eras	تاریخ
as from	از تاریخ ,
histories	تاریخ
dates	تاریخ
date	تاریخ
history	تاریخ
dates [appointments]	تاریخ ها
appointed day	تاریخ
date [appointment]	تاریخ
appointment	تاریخ
appointments	تاریخ ها
appointed days	تاریخ ها
julain date	تاریخ ژولین
value date	تاریخ ارزش
intellectual history	تاریخ اندیشه ها
in chronological order	به ترتیب تاریخ
historicity	تاریخ گرایی
maintenance history	تاریخ تعمیرات
literary history	تاریخ ادبیات
expiration date	تاریخ انقضا
date of shipment	تاریخ حمل
dateline	تاریخ گذاری
delivery date	تاریخ تحویل
due date	تاریخ سررسید
due date	تاریخ تادیه
economic history	تاریخ اقتصادی
effective date	تاریخ اجرا
expiry date	تاریخ انقضاء
date of maturity	تاریخ سررسید
date of maturity	تاریخ انقضاء
maturity date	تاریخ سررسید
prehistory	ماقبل تاریخ
date of birth	تاریخ تولد
modern history	تاریخ معاصر
natural historian	تاریخ نویس
Ancient history	تاریخ باستان
stale cheque	چک تاریخ گذشته
system date	تاریخ سیستم
termination date	تاریخ پایان
the date was not specified	تاریخ ان معلوم
shelf life	تاریخ مصرف
basic date	تاریخ ترفیع
date	نخل تاریخ
chronogram	ماده تاریخ
out of date	از تاریخ گذشته
closing date	تاریخ انقضاء
completion date	تاریخ تکمیل
historians	تاریخ گزار
historians	تاریخ نویس
postdating	تاریخ ماقبل
postdates	تاریخ ماقبل
dated	تاریخ دار
postdated	تاریخ ماقبل
dates	نخل تاریخ
epochs	مبدا تاریخ
epoch	مبدا تاریخ
natural history	تاریخ طبیعی
prehistory	پیش تاریخ
backdating date	پیش تاریخ
creation date	تاریخ افرینش
historian	تاریخ گزار
acceptance date	تاریخ قبولی
date of issuance	تاریخ صدور
postdate	تاریخ ماقبل
chronological	به ترتیب تاریخ
date of acquisition	تاریخ خریداری
dateable	تاریخ گذاردنی
date in issuing	تاریخ صدور
current date	تاریخ جاری
historian	تاریخ نویس
datable	تاریخ گذاردنی
creation date	تاریخ ایجاد
An Out line of European history .	کلیات تاریخ اروپ؟
early German history	تاریخ ابتدایی آلمان
value date	تاریخ اجرا والور
the Classical World [the Ancient World]	جهان باستانی [تاریخ]
landmark	نقطه تحول تاریخ
the christian era	مبدا تاریخ میلادی
landmarks	نقطه تحول تاریخ
even	دارای همان تاریخ
Antiquity	جهان باستانی [تاریخ]
misdate	تاریخ غلط گذاشتن
prehistoric times	ازمنه ماقبل تاریخ
historians	تاریخ دان مورخ
to go down in history	در تاریخ ثبت شدن
era	اغاز تاریخ عصر
eras	اغاز تاریخ عصر
Death keeps no calendar. <proverb>	مرگ تاریخ ندارد.
The prehistoric creatures .	موجودات ماقبل تاریخ
Date and place of departure.	تاریخ ؟ محل حرکت
historically	بشکل تاریخ دراوردن
What is todays date ?	تاریخ امروز چیست ؟
historian	تاریخ دان مورخ
post date	تاریخ اینده گذاشتن
economic interpretation of history	تفسیر اقتصادی تاریخ
effective date	تاریخ شروداجرای دستورالعمل
morphology	تاریخ تحولات لغوی
azoic	دوران ماقبل تاریخ
medizeval history	تاریخ قرون وسطی
back dated	پیش تاریخ شده
completion date	تاریخ انجام کار
expiry date of the credit	تاریخ انقضای اعتبار
from the date on wards	از این تاریخ به بعد
historical determinism	اعتقاد به جبر تاریخ
letter of even date	نامه همین تاریخ
historic	معروف مبنی بر تاریخ
cryptodate	کلید تاریخ رمز
hagiologist	نویسنده تاریخ اولیاوپیغمبران
date of change of acountability	تاریخ تسویه حساب
dateable	قابل تعیین تاریخ
date time group	گروه تاریخ و زمان
datable	قابل تعیین تاریخ
dateline	محل تاریخ گذاری
post date	پیش تاریخ کردن
chronological	دارای تسلسل تاریخ
of even date	دارای همان تاریخ
chronologically	به ترتیب زمان یا تاریخ
erenow	پیش ازاین تااین تاریخ
cryptodate	تاریخ استفاده از کلید رمز
data break	تاریخ تعویض کلید رمز
to dungeon somebody	به زندان انداختن کسی [تاریخ]
write-up	به تاریخ روز رساندن بدیوارزدن
historicize	بعنوان تاریخ نشان دادن
write-ups	به تاریخ روز رساندن بدیوارزدن
History is the best testimony.	تاریخ بهترین شاهد است
date	تاریخ روز و ماه و سال
exergue	جای تاریخ سکه یا مدال
mythologically	از روی افسانه یا تاریخ اساطیر
accommodation date	تاریخ آغاز و پایان خوابگاه
naturalistic	وابسته به تاریخ علوم طبیعی
to cast [throw] somebody into the dungeon	به زندان انداختن کسی [تاریخ]
phylogeny	تاریخ نژادی جانور یا گیاه
dates	تاریخ روز و ماه و سال
afterdate	تاریخ چیزیرا موخر گذاردن
basic date	تاریخ شروع خدمت در هردرجه
post dating an instrument	تاریخ مقدمی را در سند قیدکردن
write up	به تاریخ روز رساندن بدیوارزدن
A prehistoric fossil.	یک سنگواره (فسیل ) ماقبل تاریخ
international date line	خط بین المللی تغییر تاریخ
From the historic times.	اززمانیکه تاریخ نشان می دهد
In chronological order.	بترتیب تاریخ ( بطور مسلسل )
Date of departure . Departure date.	تاریخ عزیمت (روز حرکت )
to cast [throw] somebody into the dungeon	به سیاه چال انداختن کسی [تاریخ]
mammoths	فیل بزرگ دوره ماقبل تاریخ
to dungeon somebody	به سیاه چال انداختن کسی [تاریخ]
broch	[ساختار خشکه چینی ماقبل تاریخ]
mammoth	فیل بزرگ دوره ماقبل تاریخ
best-before date [BBD]	تاریخ مصرف [روی غذا یا دوا]
minimum durability date [MDD]	تاریخ مصرف [روی غذا یا دوا]
best-by date	تاریخ مصرف [روی غذا یا دوا]
chronicling	شرح وقایع بترتیب تاریخ تاریخچه
The rental agreement has exprired.	تاریخ قرارداد اجاره سر آمده است
chronicles	شرح وقایع بترتیب تاریخ تاریخچه
chronicled	شرح وقایع بترتیب تاریخ تاریخچه
The date of the meeting has been advanced.	تاریخ جلسه جلو افتاده است
assyriologist	متخصص در زبان و تاریخ وهنر اشور
chronicle	شرح وقایع بترتیب تاریخ تاریخچه
assyriology	مطالعهء زبان و هنر و تاریخ اشور
bill falls due on	تاریخ سر رسید اسناد مدت دار
historify	مورخ رسمی تاریخ نویس ل کردن
heading	تاریخ ونشانی نویسنده کاغذ باسرتوپ زدن
headings	تاریخ ونشانی نویسنده کاغذ باسرتوپ زدن
up to d.	تمام شده تا تاریخ فعلی تازه جدید
hagiography	شرح زندگی اولیاء ومقدسین تاریخ انبیاء
diachronic	تحمولات زبانی یک ملت درادوار مختلف تاریخ
sailing date	تاریخ شروع سفر دریایی زمان حرکت
prehistorian	مورخی که اثار ما قبل تاریخ را خوب میداند
chronological order	ترتیب رکوردها و فایل ها با توجه به تاریخ آنها
parachronism	اشتباهی که عبارت است ازدیرترقراردادن تاریخ یک رویداد
generations	مرحله یا تاریخ فناوری استفاده شده در طراحی یک سیستم
supplements	اسب را پس از تاریخ نامویسی وارد مسابقه شرطبندی کردن