English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 45 (7 milliseconds)
English Persian
for a season تا یک مدتی
Search result with all words
lease واگذاری یا اجاره وسیله برای مدتی
leases واگذاری یا اجاره وسیله برای مدتی
immobilised مدتی در بستربی حرکت ماندن
immobilises مدتی در بستربی حرکت ماندن
immobilising مدتی در بستربی حرکت ماندن
immobilize مدتی در بستربی حرکت ماندن
immobilized مدتی در بستربی حرکت ماندن
immobilizes مدتی در بستربی حرکت ماندن
immobilizing مدتی در بستربی حرکت ماندن
innings نوبت هر توپزن تا اخراج او مدتی که یک تیم توپ می زند
awhile مدتی
whilst در خلال مدتی که
application years مدتی که یک دستگاه میتواند کارکند
demurrage بیکار و معطل نگهداشتن کشتی بیش از مدتی که جهت بارگیری یا تخلیه یا طی مسافت مبداء به مقصد لازم است
downtime مدتی که کارخانه کار نمیکند مدت استراحت ماشین وکارخانه درشبانه روز
estate in reversion هبهای که مدتی پس از انشاء تحقق یابد
for some time past مدتی
i was absent for a while یک مدتی غایب بودم
long a go مدتی پیش
long ago مدتی پیش
not long a مدتی نگذشته است
porolongation of a period تمدید مدتی
short run زمان موقت مدتی که در طی ان مقدارتولید یک کالا را نمیتوان تغییر داد
some time مدتی
the while or whilst مدتی که
under lease وقتی مستاجر اصلی ملک برای مدتی کمتر از مدت باقیمانده اجاره خودش ملک را اجاره دهد
warm up اجازه داده به یک ماشین برای بیکار ماندن برای مدتی پس از روشن شدن تا به وضعیت عملیات مط لوب برسد
year and day مدتی که اگر مجروح ضمن ان بمیردموضوع قتل عمد تلقی میشود
do time <idiom> مدتی درزندان بودن
for the time being <idiom> برای مدتی
lay over <idiom> به مکانی درراه رسیدن برای مدتی ماندن
shut up <idiom> بستن دروپنجره ساختمان برای مدتی
He warned he would go on a termless hunger strike. او [مرد] هشدار داد که اعتصاب غذای بی مدتی خواهد کرد.
accelerated depreciation استهلاک زودرس [روش استهلاک دارایی در مدتی کمتر از زمان مقرر]
to go away ترک کردن [خانه یا شهر] برای چند مدتی
to go to ترک کردن [خانه یا شهر] برای چند مدتی
rool crush اثر تاخوردگی [فرش هایی که درست عدل بندی نشده و یا مدت طولانی بصورت چهارلا در انبار باشد پس از مفروش شدن در زمین برآمدگی هایی در محل تا دارد که اگر به شکستگی منجر نشده باشد پس از مدتی اصلاح می شود.]
get in gear [get into gear] <idiom> بعد از مدتی دوباره سررشته امور را به دست گرفتن.
to borrow up to ... books تا... [مدتی] کتاب قرض گرفتن
After a few days out of the office it always takes me a while to get into gear when I come back. بعد از چند روز دور بودن از دفتر همیشه مدتی زمان می برد تا پس از بازگشت دوباره سر رشته امور را به دست بیاورم.
It will be some time before the new factory comes online, and until then we can't fulfill demand. آغاز به کار کردن کارخانه جدید مدتی زمان می برد و تا آن زمان قادر به تامین تقاضا نخواهیم بود.
On Thursday it will be variably cloudy [cloudy with sunny intervals] . پنجشنبه هوا بطور متغیر ابری و مدتی صاف خواهد بود.
retreat گوشه نشینی [گروهی برای مدتی]
retreat انزوا [گروهی برای مدتی]
Partial phrase not found.
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com