Dictiornary-Farsi | تبادل همزمان | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (10 milliseconds)

English	Persian
concentred exchange	تبادل همزمان


Other Matches

processor	به صورت همزمان همزمان کار کند
exchanges	تبادل
transaction	تبادل
handshaking	تبادل
interchanging	تبادل
interchange	تبادل
interchanges	تبادل
interchanged	تبادل
exchanging	تبادل
exchange	تبادل
exchanged	تبادل
ion exchange	تبادل یونی
change beat	تبادل ضربه
ion exchange	تبادل یون
heat exchange	تبادل گرما
interchange of energy	تبادل انرژی
transesterification	تبادل استری
interchangeable	تبادل پذیر
social exchange	تبادل اجتماعی
heat exchange	تبادل حرارت
interchange of heat	تبادل حرارت
exchange of blows	تبادل ضربه
interchangeability	قابلیت تبادل
interlocution	تبادل نظر
chemical exchange	تبادل شیمیایی
transformation of heat	تبادل حرارت
interchanged	تبادل کردن
exchange of views	تبادل نظر
electron exchange	تبادل الکترون
interchanging	تبادل کردن
exchange of pleadings	تبادل لوایح
exchange energy	انرژی تبادل
ester interchange	تبادل استری
interchange	تبادل کردن
crossing over	تبادل ژنی
interchanges	تبادل کردن
energy exchange	تبادل انرژی
exchange	تبادل ردوبدل ارز
exchanges	تبادل ردوبدل ارز
exchanged	تبادل ردوبدل ارز
pbx	تبادل انشعاب خصوصی
aircraft handover	تبادل کنترل هواپیما
dialog box	جعبه تبادل دوطرفه
exchanging	تبادل ردوبدل ارز
forced convection	تبادل حرارت اجباری
to interchange views	تبادل نظر کردن
ion exchange resin	رزین تبادل یونی
To exchange views with someone . . To compare notes with some one.	با کسی تبادل نظرکردن
ion exchange chromatography	کروماتوگرافی تبادل یونی
charge exchange phenomenon	پدیده تبادل بار
uncommunicative	بی علاقه به مکالمه و تبادل فکر و خبر
twx	Service TeletypewriterExchange امکان تبادل تله تایپ
pabx	Exchange AutomaticBranch Private تبادل انشعاب خودکار خصوصی
ascii	Information Codefor AmericanStandard Interchange کد استاندارد امریکایی برای تبادل اطلاعات
protocols	سیگنال ها و کدها و قوانین از پیش توافق شده , برای تبادل داده بین سیستم ها
protocol	سیگنال ها و کدها و قوانین از پیش توافق شده , برای تبادل داده بین سیستم ها
thermodynamics	علم مربوط به تبادل کار وحرارت و جریان گرما وتغییر دما بویژه در سیالات متحرک
appleline	IB تبادل اطلاعات کندرا قادر می سازد تا باکامپیوترهای بزرگ شرکت یک دستگاه سخت افزاری که ریزکامپیوتر ACINTOSH
pourparley	جلسه غیررسمی برای مذاکره در اطراف عهد نامه یا موافقت نامه تبادل نظر کردن
pourparler	جلسه غیررسمی برای مذاکره در اطراف عهد نامه یا موافقت نامه تبادل نظر کردن
isochronous	همزمان
contemporary	همزمان
contemporaries	همزمان
simultaneously	همزمان
parallelling	همزمان
synchronic	همزمان
parallels	همزمان
synchronizer	همزمان گر
synchronous	همزمان
parallelled	همزمان
simultaneous	همزمان
concurrent	همزمان
parallel	همزمان
isochrone	همزمان
paralleling	همزمان
coincidentally	همزمان
paralleled	همزمان
proportional	همزمان
simultaneous processing	پردازش همزمان
synchronize	همزمان کردن
synchronising	همزمان کردن
concurrent reinforcement	تقویت همزمان
synchronised	همزمان کردن
concurrent training	اموزش همزمان
selsyn	موتور همزمان
concurrent validity	اعتبار همزمان
concurrent variation	تغییر همزمان
coinciding	همزمان بودن
coincides	همزمان بودن
coincided	همزمان بودن
coincide	همزمان بودن
concurrent processing	پردازش همزمان
concurrent operation	عملکرد همزمان
synchronous speed	سرعت همزمان
synchronizes	همزمان کردن
concentred elimination	حذف همزمان
concentred reaction	واکنش همزمان
concurrent execution	اجرای همزمان
synchronises	همزمان کردن
synchronizing	همزمان سازی
simultaneity	همزمانی همزمان
synchronous admittance	گذرایی همزمان
synchronization	همزمان سازی
synchronous telegraphy	تلگراف همزمان
synchronous network	شبکه همزمان
synchronized sweep	روبش همزمان
synchronous reactance	راکتانس همزمان
synchronous operation	عملیات همزمان
synchronous motor	موتور همزمان
synchronous machine	ماشین همزمان
synchronous impedance	ناگذرایی همزمان
synchronous generator	مولد همزمان
synchronous device	دستگاه همزمان
synchronous phase advance	خازن همزمان
synchronous communication	ارتباط همزمان
synchronous condenser	خازن همزمان
concurrent	همرو همزمان
synchronous transmission	انتقال همزمان
synchronic	همگاه همزمان
simultaneous extinction	خاموشی همزمان
concurrent	تقریباگ همزمان
synchroscope	همزمان نما
synchronous vibrator	لرزه گر همزمان
concurrently	اجرای همزمان
synchrinized	همزمان بودن
syncheronous communications	مخابره همزمان
synchronous transmission	مخابره همزمان
volley fire	پرتاب همزمان گلوله ها با هم
two way simultaneous operation	عملکرد همزمان دو طرفه
acoustic synchronizer	همزمان ساز صوتی
paralleling	که همزمان ارسال شود
synchronizing torque	گشتاور پیچشی همزمان
held ball	گرفتن همزمان توپ
paralleling	که همزمان ارسال می شوند
full duplex	پروتکل دوسوی همزمان
parallel	که همزمان ارسال شود
binary synchronous communication	ارتباطات همزمان دودویی
compatability	قابلیت کار همزمان
horizontal synchronizing	همزمان ساز افقی
coincident penalty	پنالتی همزمان دو تیم
concurrent program execution	اجرای همزمان برنامه
concurrent programming	برنامه نویسی همزمان
synchronizing pulses	ضربههای همزمان سازی
parallel	که همزمان ارسال می شوند
paralleled	که همزمان ارسال شود
paralleled	که همزمان ارسال می شوند
parallelled	که همزمان ارسال شود
synchronizing separator	جداکننده همزمان سازی
parallelling	که همزمان ارسال شود
simultaneous input/output	ورودی و خروجی همزمان
parallelling	که همزمان ارسال می شوند
synchronizing signal	پیام همزمان ساز
parallelled	که همزمان ارسال می شوند
simultaneous color television	تلویزیون رنگی همزمان
synchronizer	دستگاه همزمان کننده
parallels	که همزمان ارسال شود
parallels	که همزمان ارسال می شوند
simultaneous	باهم واقع شونده همزمان
color sync signal	پیام همزمان ساز رنگ
bisync	synchronouscommunication binaryارتباطات همزمان دودویی
synchronising	همزمان شدن با هم مطابق کردن
synchronised	همزمان شدن با هم مطابق کردن
synchronizing limiter	لامپ مراقب همزمان سازی
synchronises	همزمان شدن با هم مطابق کردن
mainframe computer	مانند تعداد عملوند همزمان
overlap processing	اجرای همزمان فعالیتهای ورودی
bursts	پیام همزمان ساز رنگ
synchronize	همزمان شدن با هم مطابق کردن
synchronizes	همزمان شدن با هم مطابق کردن
duplexes	ارسال همزمان دو سیگنال در یک امتداد
duplexes	ارسال داده در دو جهت همزمان
duplex	ارسال همزمان دو سیگنال در یک امتداد
burst	پیام همزمان ساز رنگ
duplex	ارسال داده در دو جهت همزمان
tandems	وضعیتی که در آن دووسیله همزمان کار می کنند
simultaneous	آنچه همزمان با چیز دیگری رخ میدهد
simultaneous	دو یا چند فرآیند که همزمان اجرا شوند
tandem	وضعیتی که در آن دووسیله همزمان کار می کنند
petri nets	مدل نمایش سیستمهای همزمان یا موازی
immediate	عملوندی که همزمان با دستور بازیابی میشود.
synchronises	همزمان بودن هماهنگ کردن حرکت
double	گرفتن همزمان دو ماهی تفنگ دولول
doubled	گرفتن همزمان دو ماهی تفنگ دولول
doubled up	گرفتن همزمان دو ماهی تفنگ دولول
synchronizes	همزمان بودن هماهنگ کردن حرکت
multiple foul	خطای همزمان چند بازیگرروی یک حریف
synchronize	همزمان بودن هماهنگ کردن حرکت
synchronised	همزمان بودن هماهنگ کردن حرکت
synchronising	همزمان بودن هماهنگ کردن حرکت
operand	عملوند همزمان با دستور بازیابی میشود
parallels	که امکان افزودن چندین رقم همزمان میدهد
parallel	که امکان افزودن چندین رقم همزمان میدهد
paralleled	که امکان افزودن چندین رقم همزمان میدهد
parallelled	که امکان افزودن چندین رقم همزمان میدهد
pseudostereo	ناوبری همزمان و هماهنگ موشک در سمت و ارتفاع
multi tasking	همزمان بدون کم کردن سرعت اجرای پردازنده
coresident	دو یا چند برنامه که همزمان در حافظه اصلی هستند
interleaving	به طوری که در حین اجرا همزمان آماده می شوند
multitasking	همزمان بدون کم کردن سرعت اجرای پردازنده
sdlc	Control Link SynchronousData کنترل پیونددادهای همزمان