English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (11 milliseconds)
English Persian
exchange تبدیل ارز فروشگاه پادگان
exchanged تبدیل ارز فروشگاه پادگان
exchanges تبدیل ارز فروشگاه پادگان
exchanging تبدیل ارز فروشگاه پادگان
Other Matches
post exchange فروشگاه اختصاصی پادگان ارتش
commissary store annex شعبه فروشگاه مواد غذایی پادگان
commissaries فروشگاه مواد غذایی پادگان مامور خوار بار و کارپردازارتش
commissary فروشگاه مواد غذایی پادگان مامور خوار بار و کارپردازارتش
compounds انبار موقت پادگان محوطه پادگان مخلوط
compounded انبار موقت پادگان محوطه پادگان مخلوط
compound انبار موقت پادگان محوطه پادگان مخلوط
troop information مرکزاطلاعات پادگان پست اطلاعات پادگان
garrison پادگان
campound پادگان
garrison house پادگان
presidio پادگان
soldiers' home پادگان
garrisons پادگان
casern پادگان
caserne پادگان
sites پادگان
site پادگان
sited پادگان
posts پادگان قرارگاه
provost marshal دژبان پادگان
permanent duty station پادگان دایمی
garrison house پادگان مجزا
posted پادگان قرارگاه
presidial پادگان شهر
post property اموال پادگان
post- پادگان قرارگاه
post پادگان قرارگاه
novatio non presumiter تبدیل تعهد یا تبدیل مدیون نمیتواند مفروض یا ضمنی باشد
army base پادگان نیروی زمینی
pantries بوفه ناو یا پادگان
pantry بوفه ناو یا پادگان
out leased انبارهای کرایه شده از خارج از پادگان
sorties حمله پادگان محاصره شده بمحاصره کنندگان
sortie حمله پادگان محاصره شده بمحاصره کنندگان
salesroom فروشگاه
store فروشگاه
shopped فروشگاه
shop فروشگاه
canteens فروشگاه
storing فروشگاه
shops فروشگاه
canteen فروشگاه
transiguration تبدیل صورت تبدیل هیئت
conversion scale مقیاس تبدیل ضریب تبدیل
ship's service فروشگاه ناو
outlet دررو فروشگاه
supermarkets فروشگاه بزرگ
computer store فروشگاه کامپیوتر
sea stores فروشگاه دریایی
hypermarket فروشگاه بسیاربزرگ
hypermarkets فروشگاه بسیاربزرگ
army stores فروشگاه ارتش
department stores فروشگاه بزرگ
supermarket فروشگاه بزرگ
outlets دررو فروشگاه
department store فروشگاه بزرگ
antique shop فروشگاه اشیاء عتیقه
off-licence فروشگاه نوشابههای الکلی
canteens فروشگاه یا رستوران سربازخانه
pro shop فروشگاه باشگاه حرفهای
canteen فروشگاه یا رستوران سربازخانه
I walked past the shop ( store ) . از جلوی فروشگاه گذشتم
The store across the street. فروشگاه آنطرف خیابان
off-licences فروشگاه نوشابههای الکلی
restitution تبدیل مختصات نقاط از عکس یا نقشهای به نقشه دیگر تبدیل مختصات
ten cent store فروشگاه دارای کالاهای ارزان
quartermasters فروشگاه وسایل سررشته داری
quartermaster فروشگاه وسایل سررشته داری
commissary فروشگاه مخصوص کارمندان یک اداره
commissaries فروشگاه مخصوص کارمندان یک اداره
the forthcoming book کتابی که به زودی به فروشگاه می آید
canteens فروشگاه نوشابه واغذیه در سربازخانه یااردوگاه
to have a look round [around] the shops [British E] برای خرید در فروشگاه ها گردش کردن
to check out that new clothing store نگاهی به آن فروشگاه لباس تازه انداختن
certificate of gains or losses سند مصدق سود و زیان فروشگاه
canteen فروشگاه نوشابه واغذیه در سربازخانه یااردوگاه
to have a look round [around] the stores [American E] برای خرید در فروشگاه ها گردش کردن
You name it , they have it in thes department store. هر چه تو بگویی دراین فروشگاه می فروشند ( دارند )
floorwalker بازرس فروشگاه بزرگ خرده فروشی
extensions طولانی کردن اتصالی شعبه فروشگاه یااداره
general stores فروشگاههایی که کالای متفرقه را میفروشند فروشگاه عمومی
extension طولانی کردن اتصالی شعبه فروشگاه یااداره
storewide شامل تمام موجودی انبار یاتمام فروشگاه
assembler اسمبلی که برنامه به زبان اسمبلی را در دو مرحله به کد ماشین تبدیل میکند. ابتدا آدرسهای ابتدایی ذخیره می شوند و در مرحله دوم آن را به آدرس مطلق تبدیل می کنند
chain stores فروشگاه زنجیری فروشگاههای مشابه متعلق به یک شرکت یا کالا
chain store فروشگاه زنجیری فروشگاههای مشابه متعلق به یک شرکت یا کالا
budget account حسابی در فروشگاه که وجه خرید اجناس و...به آن واریز می شود
binary to hexadecimal conversion تبدیل دودوئی به مبنای 61 تبدیل دودوئی به شانزده شانزدهی
binary to octal conversion تبدیل دودوئی به مبنای 8 تبدیل دودوئی به هشت هشتی
holdees پرسنل یا خودروها یا هواپیمایا کشتی که به طور موقت دریک پادگان توقف کرده ومنتظر دستور یا وسایل حرکت به سمت محل ماموریت باشد
camps پادگان اردو زدن چادر زدن
camped پادگان اردو زدن چادر زدن
camp پادگان اردو زدن چادر زدن
conversions 1-برنامهای که برنامه نوشته شده در یک کامپیوتر را به حالت مناسب برای دیگری تبدیل میکند. 2-برنامهای که فرمت داده و کد گذاری و... را برای استفاده در یک برنامه دیگر تبدیل میکند
conversion 1-برنامهای که برنامه نوشته شده در یک کامپیوتر را به حالت مناسب برای دیگری تبدیل میکند. 2-برنامهای که فرمت داده و کد گذاری و... را برای استفاده در یک برنامه دیگر تبدیل میکند
winter quarters پادگان زمستانی اقامتگاه زمستانی
rack آویز فرش [قالبی فلزی که در فروشگاه جهت آویزان کردن فرش و نمایش آن بکار می رود.]
department stores فروشگاه بزرگی که انواع مختلف کالا در ان بفروش میرسد و هر کالا در بخش خاص خود عرضه میگردد
department store فروشگاه بزرگی که انواع مختلف کالا در ان بفروش میرسد و هر کالا در بخش خاص خود عرضه میگردد
reforming تبدیل
converting تبدیل
reduction تبدیل
cinversion تبدیل
connector تبدیل
commutation تبدیل
code conversion تبدیل کد
converted تبدیل
adapter تبدیل
converter تبدیل گر
interconversion تبدیل
transformation تبدیل
converts تبدیل
alteration تبدیل
convert تبدیل
transmutation تبدیل
reduce تبدیل
toggle تبدیل
toggles تبدیل
permutation تبدیل
transforms تبدیل
transforming تبدیل
permutations تبدیل
transformed تبدیل
translation تبدیل
shift تبدیل
reduces تبدیل
move تبدیل
reducing تبدیل
change تبدیل
changed تبدیل
changes تبدیل
changing تبدیل
transform تبدیل
reductions تبدیل
panification تبدیل
modification تبدیل
conversions تبدیل
conversion تبدیل
reducer تبدیل
actification تبدیل به سرکه
change over switch کلید تبدیل
catforming تبدیل با کاتالیزور
catalytic reforming تبدیل کاتالیزوری
transmuting تبدیل کردن
code conversion تبدیل رمز
transmute تبدیل کردن
changer کلید تبدیل
changer تبدیل میکند
cineration تبدیل بخاکستر
transmuted تبدیل کردن
transmutes تبدیل کردن
commute تبدیل کردن
bituminize تبدیل بقیرکردن
basify تبدیل به قلیاکردن
approach transition تبدیل ورودی
animalization تبدیل به حیوان
acidifier تبدیل به اسیدکننده
double conversion تبدیل دوگانه
aggravation تبدیل به بدتر
c.r. تبدیل کاتالیزوری
calcification تبدیل به اهک
commuted تبدیل کردن
commutes تبدیل کردن
lactation تبدیل به شیر
upturn تبدیل به احسن
commuting تبدیل کردن
calcination تبدیل باهک
hedging تبدیل پوششی
combust تبدیل بخاکسترکردن
nuclear transformation تبدیل هستهای
similarity transformation تبدیل مشابهتی
solidification تبدیل به جامد
substitution of a different obligation تبدیل تعهد
substitution of an obligation تبدیل تعهد
symmetry transformation تبدیل تقارنی
three way switch کلید تبدیل
to change for the better تبدیل به بهترشدن
toggle key کلید تبدیل
transfiguration تبدیل صورت
transformation function تابع تبدیل
transformation curve منحنی تبدیل
transformation of coordinates تبدیل مختصات
transformation of energy تبدیل انرژی
silicification تبدیل به درکوهی
silicification تبدیل بسنگ
parallel conversion تبدیل موازی
phase transition تبدیل فاز
platiforming تبدیل با پلاتین
power converter station پست تبدیل
process conversion تبدیل فرایند
prtrifaction تبدیل به سنگ
reducer تبدیل کننده
reduction coefficient ضریب تبدیل
reductional تبدیل کاهش
rotary converter تبدیل گر گردان
saccharification تبدیل به قند
salification تبدیل به نمک
scorify تبدیل به کف کردن
transformation ratio نسبت تبدیل
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com