Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (35 milliseconds)
English
Persian
mineralize
تبدیل بسنگ معدن کردن
Other Matches
gorgonize
تبدیل بسنگ کردن
silicification
تبدیل بسنگ
mineralization
تبدیل به حالت معدنی یا سنگ معدن
At the beginning of the month (year).
سرش ؟ بسنگ خورد
the ship struck a arock
کشتی بسنگ خورد
shaft inset
[shaft station]
راهروی معدن
[ایستگاه معدن]
we missed our mark
تیر ما بسنگ خورد خطا کردیم
manganic
دارای مغنیساوابسته بسنگ سیاه شیشه گران
manganesian
مغنیسایی دارای مغنیساوابسته بسنگ سیاه شیشه گران
mines
معدن کشی کردن
mine
معدن کشی کردن
mined
معدن کشی کردن
mines
معدن حفر کردن
mine
معدن حفر کردن
quarries
استخراج کردن معدن
quarry
استخراج کردن معدن
quarrying
استخراج کردن معدن
prospects
معدن کاوی کردن
prospect
معدن کاوی کردن
prospected
معدن کاوی کردن
prospecting
معدن کاوی کردن
mined
معدن حفر کردن
quarrying
اشکار کردن معدن سنگ
quarries
اشکار کردن معدن سنگ
quarry
اشکار کردن معدن سنگ
trepanation
مته حفاری معدن وجراحی بامته سوراخ کردن
lion heart
مواد فلزی که درنتیجه قال کردن معدن بدست می ایدوتااندازهای ناپاک است
novatio non presumiter
تبدیل تعهد یا تبدیل مدیون نمیتواند مفروض یا ضمنی باشد
fractions
بخش قسمت تبدیل بکسر متعارفی کردن بقسمتهای کوچک تقسیم کردن
fraction
بخش قسمت تبدیل بکسر متعارفی کردن بقسمتهای کوچک تقسیم کردن
totalitarianize
تبدیل بحکومت یکه تاز کردن بصورت حکومت مطلقه واستبدادی اداره کردن
fluidify
تبدیل به جسم سیال کردن مایع کردن
to turn something into something
تبدیل کردن به
transmutes
تبدیل کردن
transforming
تبدیل کردن
transmuting
تبدیل کردن
converts
تبدیل کردن
transmuted
تبدیل کردن
to convert something into something
تبدیل کردن به
gear level
تبدیل کردن
converted
تبدیل کردن
transforms
تبدیل کردن
converting
تبدیل کردن
transmute
تبدیل کردن
toggle
تبدیل کردن
convert
تبدیل کردن
toggles
تبدیل کردن
commute
تبدیل کردن
scorify
تبدیل به کف کردن
commuted
تبدیل کردن
turns
تبدیل کردن
redeploy
[staff]
تبدیل کردن
transform
تبدیل کردن
reset
تبدیل کردن
transact
تبدیل کردن
convert
تبدیل کردن
reducing
تبدیل کردن
reduces
تبدیل کردن
transrorm
تبدیل کردن
reduce
تبدیل کردن
turn
تبدیل کردن
to transform
[into]
تبدیل کردن
[به]
commutes
تبدیل کردن
commuting
تبدیل کردن
transformed
تبدیل کردن
institutionalizes
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalizing
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalize
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalising
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalises
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
transiguration
تبدیل صورت تبدیل هیئت
conversion scale
مقیاس تبدیل ضریب تبدیل
sugars
تبدیل به شکر کردن
compartmentalizes
تبدیل به اجزا کردن
structuralize
تبدیل به ساختمان کردن
sugar
تبدیل به شکر کردن
saccharify
تبدیل به قند کردن
compartmentalizing
تبدیل به اجزا کردن
verbalised
تبدیل به فعل کردن
ionize
تبدیل به یون کردن
scorify
تبدیل به تفاله کردن
coke
تبدیل به زغال کردن
verbalises
تبدیل به فعل کردن
compartmentalized
تبدیل به اجزا کردن
salify
تبدیل به نمک کردن
interchange energy
تبدیل کردن انرژی
charr
تبدیل به زغال کردن
saponify
تبدیل بصابون کردن
etherify
تبدیل به اتر کردن
liquation
تبدیل باب کردن
hypostatize
تبدیل بماده کردن
capitalize
تبدیل بسرمایه کردن
acetify
تبدیل به سرکه کردن
capitalized
تبدیل بسرمایه کردن
cokes
تبدیل به زغال کردن
incineration
تبدیل بخاکستر کردن
reify
تبدیل بماده کردن
gasification
تبدیل کردن بگاز
to change to the better
تبدیل به احسن کردن
capitalising
تبدیل بسرمایه کردن
agglutinate
تبدیل به چسب کردن
lignify
تبدیل به چوب کردن
aerify
تبدیل به هوا کردن
fluidize
تبدیل به مایع کردن
stencilize
تبدیل به استنسیل کردن
verbalizing
تبدیل به فعل کردن
lapidify
تبدیل به سنگ کردن
capitalised
تبدیل بسرمایه کردن
capitalises
تبدیل بسرمایه کردن
capitalizes
تبدیل بسرمایه کردن
lever
تبدیل به اهرم کردن
realises
تبدیل به پول کردن
versify
تبدیل بنظم کردن
prosify
تبدیل به نثر کردن
peptonize
تبدیل به پپتن کردن
nitrate
به نیترات تبدیل کردن
surrenders
پس گرفتن و تبدیل کردن
realizes
تبدیل به پول کردن
vitriolize
تبدیل به زاج کردن
nitrates
به نیترات تبدیل کردن
realising
تبدیل به پول کردن
realizing
تبدیل به پول کردن
verbalising
تبدیل به فعل کردن
ozonize
تبدیل به ازن کردن
realised
تبدیل به پول کردن
levers
تبدیل به اهرم کردن
compartmentalises
تبدیل به اجزا کردن
nebulize
تبدیل به ذرات کردن
realized
تبدیل به پول کردن
marmarize
تبدیل بمرمر کردن
compartmentalize
تبدیل به اجزا کردن
compartmentalising
تبدیل به اجزا کردن
provincialize
تبدیل باستان کردن
forests
تبدیل به جنگل کردن
forest
تبدیل به جنگل کردن
surrendered
پس گرفتن و تبدیل کردن
porcelainize
تبدیل بچینی کردن
phosphatize
تبدیل به فسفات کردن
verbalizes
تبدیل به فعل کردن
realize
تبدیل به پول کردن
nitrogenize
تبدیل به ازت کردن
verbalized
تبدیل به فعل کردن
compartmentalised
تبدیل به اجزا کردن
capitalizing
تبدیل بسرمایه کردن
verbalize
تبدیل به فعل کردن
pustulate
تبدیل به کورک کردن
surrender
پس گرفتن و تبدیل کردن
chars
تبدیل به زغال کردن نیمسوز کردن
afforest
تبدیل به جنگل کردن جنگلکاری کردن
char
تبدیل به زغال کردن نیمسوز کردن
charring
تبدیل به زغال کردن نیمسوز کردن
restitution
تبدیل مختصات نقاط از عکس یا نقشهای به نقشه دیگر تبدیل مختصات
to transubstantiate
به جسم دیگری تبدیل کردن
gasify
تبدیل به گاز کردن بخارکردن
liquefied
گداختن تبدیل به مایع کردن
decimalize
تبدیل کردن به سیستم دهدهی
actualization
تبدیل به ارزش حال کردن
negotiates
به پول نقد تبدیل کردن
liquify
گداختن تبدیل به مایع کردن
liquefy
گداختن تبدیل به مایع کردن
negotiated
به پول نقد تبدیل کردن
nitrify
تبدیل به نمک شوره کردن
liquefies
گداختن تبدیل به مایع کردن
transubstantiate
بجسم دیگری تبدیل کردن
harden
تبدیل به جسم جامد کردن
negotiating
به پول نقد تبدیل کردن
hardens
تبدیل به جسم جامد کردن
kaolinize
تبدیل به خاک چینی کردن
negotiate
به پول نقد تبدیل کردن
liquefying
گداختن تبدیل به مایع کردن
transpose
به طرف دیگرمعامله بردن تبدیل کردن
transposing
به طرف دیگرمعامله بردن تبدیل کردن
transposes
به طرف دیگرمعامله بردن تبدیل کردن
arterialize
تبدیل کردن خون شریانی به وریدی
silicify
تبدیل به سنگ چخماق یا درکوهی کردن
sward
سطح چمنزار تبدیل به مرغزار کردن
commercialization
تبدیل بصورت بازرگانی تجارتی کردن
ghettoize
تبدیل کردن به محله اقلیت هاو فقرا
feudalization
عمل ملوک الطوایفی کردن تبدیل به تیول
resinify
تبدیل به صمغ یا رزین کردن صمغی شدن
ammoniate
با امونیاک ترکیب کردن تحت تاثیر امونیاک قرار دادن تبدیل بامونیاک کردن
sextuplicate
شش برابر کردن تبدیل به شش کردن
assembler
اسمبلی که برنامه به زبان اسمبلی را در دو مرحله به کد ماشین تبدیل میکند. ابتدا آدرسهای ابتدایی ذخیره می شوند و در مرحله دوم آن را به آدرس مطلق تبدیل می کنند
flans
تکه فلزی که با منگنه کردن تبدیل به سکه میشود
atomized
تبدیل به پودر کردن مرکب از اتم یا ذرات ریزکردن
atomises
تبدیل به پودر کردن مرکب از اتم یا ذرات ریزکردن
atomize
تبدیل به پودر کردن مرکب از اتم یا ذرات ریزکردن
atomizes
تبدیل به پودر کردن مرکب از اتم یا ذرات ریزکردن
atomising
تبدیل به پودر کردن مرکب از اتم یا ذرات ریزکردن
atomised
تبدیل به پودر کردن مرکب از اتم یا ذرات ریزکردن
flan
تکه فلزی که با منگنه کردن تبدیل به سکه میشود
hepatize
تبدیل بماده جگری کردن مانندجگرسفت وبی هواساختن
atomizing
تبدیل به پودر کردن مرکب از اتم یا ذرات ریزکردن
binary to octal conversion
تبدیل دودوئی به مبنای 8 تبدیل دودوئی به هشت هشتی
binary to hexadecimal conversion
تبدیل دودوئی به مبنای 61 تبدیل دودوئی به شانزده شانزدهی
copper mine
معدن مس
mines
معدن
mined
معدن
mineral
معدن
mine
معدن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com