English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (33 milliseconds)
English Persian
lever تبدیل به اهرم کردن
levers تبدیل به اهرم کردن
Other Matches
pry بادیلم یا اهرم بلند کردن اهرم
pried بادیلم یا اهرم بلند کردن اهرم
pries بادیلم یا اهرم بلند کردن اهرم
shifting lever اهرم دسته دنده اهرم حرکت در سمت
towbar اهرم یدک کش اهرم پیش قطار
operating lever اهرم عامل اهرم کولاس
levers اهرم کردن بااهرم بلند کردن بااهرم تکان دادن
lever اهرم کردن بااهرم بلند کردن بااهرم تکان دادن
novatio non presumiter تبدیل تعهد یا تبدیل مدیون نمیتواند مفروض یا ضمنی باشد
fractions بخش قسمت تبدیل بکسر متعارفی کردن بقسمتهای کوچک تقسیم کردن
fraction بخش قسمت تبدیل بکسر متعارفی کردن بقسمتهای کوچک تقسیم کردن
totalitarianize تبدیل بحکومت یکه تاز کردن بصورت حکومت مطلقه واستبدادی اداره کردن
fluidify تبدیل به جسم سیال کردن مایع کردن
to convert something into something تبدیل کردن به
commuting تبدیل کردن
commuted تبدیل کردن
convert تبدیل کردن
to turn something into something تبدیل کردن به
commutes تبدیل کردن
gear level تبدیل کردن
transmute تبدیل کردن
converting تبدیل کردن
transmuting تبدیل کردن
toggle تبدیل کردن
toggles تبدیل کردن
converted تبدیل کردن
to transform [into] تبدیل کردن [به]
transforms تبدیل کردن
reduce تبدیل کردن
transmutes تبدیل کردن
transmuted تبدیل کردن
turns تبدیل کردن
turn تبدیل کردن
transrorm تبدیل کردن
scorify تبدیل به کف کردن
transforming تبدیل کردن
transact تبدیل کردن
commute تبدیل کردن
reducing تبدیل کردن
reset تبدیل کردن
redeploy [staff] تبدیل کردن
convert تبدیل کردن
transform تبدیل کردن
transformed تبدیل کردن
reduces تبدیل کردن
converts تبدیل کردن
institutionalize در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalising در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalises در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalizing در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalizes در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
transiguration تبدیل صورت تبدیل هیئت
conversion scale مقیاس تبدیل ضریب تبدیل
charr تبدیل به زغال کردن
realising تبدیل به پول کردن
capitalizing تبدیل بسرمایه کردن
capitalizes تبدیل بسرمایه کردن
capitalized تبدیل بسرمایه کردن
compartmentalised تبدیل به اجزا کردن
capitalize تبدیل بسرمایه کردن
verbalised تبدیل به فعل کردن
forests تبدیل به جنگل کردن
etherify تبدیل به اتر کردن
liquation تبدیل باب کردن
incineration تبدیل بخاکستر کردن
phosphatize تبدیل به فسفات کردن
sugars تبدیل به شکر کردن
ionize تبدیل به یون کردن
compartmentalises تبدیل به اجزا کردن
realized تبدیل به پول کردن
realize تبدیل به پول کردن
agglutinate تبدیل به چسب کردن
verbalises تبدیل به فعل کردن
verbalising تبدیل به فعل کردن
hypostatize تبدیل بماده کردن
sugar تبدیل به شکر کردن
capitalised تبدیل بسرمایه کردن
surrenders پس گرفتن و تبدیل کردن
surrendered پس گرفتن و تبدیل کردن
surrender پس گرفتن و تبدیل کردن
peptonize تبدیل به پپتن کردن
capitalises تبدیل بسرمایه کردن
realised تبدیل به پول کردن
scorify تبدیل به تفاله کردن
verbalize تبدیل به فعل کردن
verbalized تبدیل به فعل کردن
verbalizes تبدیل به فعل کردن
capitalising تبدیل بسرمایه کردن
saponify تبدیل بصابون کردن
verbalizing تبدیل به فعل کردن
forest تبدیل به جنگل کردن
realises تبدیل به پول کردن
aerify تبدیل به هوا کردن
ozonize تبدیل به ازن کردن
gorgonize تبدیل بسنگ کردن
nitrate به نیترات تبدیل کردن
prosify تبدیل به نثر کردن
vitriolize تبدیل به زاج کردن
interchange energy تبدیل کردن انرژی
reify تبدیل بماده کردن
versify تبدیل بنظم کردن
pustulate تبدیل به کورک کردن
saccharify تبدیل به قند کردن
nitrogenize تبدیل به ازت کردن
porcelainize تبدیل بچینی کردن
gasification تبدیل کردن بگاز
provincialize تبدیل باستان کردن
compartmentalizing تبدیل به اجزا کردن
lapidify تبدیل به سنگ کردن
nitrates به نیترات تبدیل کردن
realizing تبدیل به پول کردن
compartmentalizes تبدیل به اجزا کردن
compartmentalising تبدیل به اجزا کردن
fluidize تبدیل به مایع کردن
lignify تبدیل به چوب کردن
structuralize تبدیل به ساختمان کردن
acetify تبدیل به سرکه کردن
realizes تبدیل به پول کردن
marmarize تبدیل بمرمر کردن
to change to the better تبدیل به احسن کردن
stencilize تبدیل به استنسیل کردن
salify تبدیل به نمک کردن
nebulize تبدیل به ذرات کردن
coke تبدیل به زغال کردن
compartmentalized تبدیل به اجزا کردن
cokes تبدیل به زغال کردن
compartmentalize تبدیل به اجزا کردن
afforest تبدیل به جنگل کردن جنگلکاری کردن
char تبدیل به زغال کردن نیمسوز کردن
charring تبدیل به زغال کردن نیمسوز کردن
chars تبدیل به زغال کردن نیمسوز کردن
restitution تبدیل مختصات نقاط از عکس یا نقشهای به نقشه دیگر تبدیل مختصات
nitrify تبدیل به نمک شوره کردن
liquefy گداختن تبدیل به مایع کردن
decimalize تبدیل کردن به سیستم دهدهی
hardens تبدیل به جسم جامد کردن
liquefied گداختن تبدیل به مایع کردن
harden تبدیل به جسم جامد کردن
liquefies گداختن تبدیل به مایع کردن
mineralize تبدیل بسنگ معدن کردن
transubstantiate بجسم دیگری تبدیل کردن
liquefying گداختن تبدیل به مایع کردن
actualization تبدیل به ارزش حال کردن
to transubstantiate به جسم دیگری تبدیل کردن
kaolinize تبدیل به خاک چینی کردن
liquify گداختن تبدیل به مایع کردن
negotiate به پول نقد تبدیل کردن
negotiates به پول نقد تبدیل کردن
negotiated به پول نقد تبدیل کردن
gasify تبدیل به گاز کردن بخارکردن
negotiating به پول نقد تبدیل کردن
arterialize تبدیل کردن خون شریانی به وریدی
silicify تبدیل به سنگ چخماق یا درکوهی کردن
commercialization تبدیل بصورت بازرگانی تجارتی کردن
transpose به طرف دیگرمعامله بردن تبدیل کردن
sward سطح چمنزار تبدیل به مرغزار کردن
transposing به طرف دیگرمعامله بردن تبدیل کردن
transposes به طرف دیگرمعامله بردن تبدیل کردن
lever اهرم
lever watch اهرم
levers اهرم
crow اهرم
crowbar اهرم
handspike اهرم
crowbars اهرم
crowing اهرم
crows اهرم
crowed اهرم
fulcrum اهرم
door-handle اهرم در
feudalization عمل ملوک الطوایفی کردن تبدیل به تیول
resinify تبدیل به صمغ یا رزین کردن صمغی شدن
ghettoize تبدیل کردن به محله اقلیت هاو فقرا
ammoniate با امونیاک ترکیب کردن تحت تاثیر امونیاک قرار دادن تبدیل بامونیاک کردن
sextuplicate شش برابر کردن تبدیل به شش کردن
handbrake lever اهرم ترمزدستی
control lever اهرم فرمان
lever corkscrew اهرم دربازکن
control lever اهرم کنترل
righting lever اهرم راست کن
lever kitchen-tap اهرم شیرآشپزخانه
single-leaf bascule bridge اهرم پلمتحرک
power-takeoff shaft اهرم شروعکار
gavelock اهرم اهنی
brake actuating lever اهرم ترمز
helm اهرم سکان
points lever اهرم پلاتینی
trigger bar اهرم ماشه
firing lever اهرم چکاننده
twin lever اهرم دوبل
cantilever اهرم سگدست
lever arm بازوی اهرم
feed lever اهرم دندانهچرخ
action lever اهرم حرکتدستگاه
adjusting lever اهرم متحرک
draught arm اهرم کششهوا
double-leaf bascule bridge اهرم دولایهپل
contact lever اهرم اتصال
fork lever اهرم دوشاخه
floor jack اهرم فرعی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com