English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (35 milliseconds)
English Persian
harden تبدیل به جسم جامد کردن
hardens تبدیل به جسم جامد کردن
Other Matches
solidification تبدیل به جامد
solidifying جامد کردن
solidifies جامد کردن
solidify جامد کردن
solidified جامد کردن
solidifies جامد کردن یا شدن
solidified جامد کردن یا شدن
solidify جامد کردن یا شدن
solidifying جامد کردن یا شدن
novatio non presumiter تبدیل تعهد یا تبدیل مدیون نمیتواند مفروض یا ضمنی باشد
fractions بخش قسمت تبدیل بکسر متعارفی کردن بقسمتهای کوچک تقسیم کردن
fraction بخش قسمت تبدیل بکسر متعارفی کردن بقسمتهای کوچک تقسیم کردن
totalitarianize تبدیل بحکومت یکه تاز کردن بصورت حکومت مطلقه واستبدادی اداره کردن
fluidify تبدیل به جسم سیال کردن مایع کردن
scorify تبدیل به کف کردن
transrorm تبدیل کردن
reducing تبدیل کردن
commuted تبدیل کردن
transform تبدیل کردن
convert تبدیل کردن
turns تبدیل کردن
turn تبدیل کردن
reduces تبدیل کردن
converted تبدیل کردن
converts تبدیل کردن
converting تبدیل کردن
transformed تبدیل کردن
toggles تبدیل کردن
transforms تبدیل کردن
transforming تبدیل کردن
to turn something into something تبدیل کردن به
redeploy [staff] تبدیل کردن
transact تبدیل کردن
reset تبدیل کردن
commutes تبدیل کردن
transmuted تبدیل کردن
transmutes تبدیل کردن
toggle تبدیل کردن
gear level تبدیل کردن
to convert something into something تبدیل کردن به
commute تبدیل کردن
commuting تبدیل کردن
transmute تبدیل کردن
convert تبدیل کردن
transmuting تبدیل کردن
to transform [into] تبدیل کردن [به]
reduce تبدیل کردن
institutionalize در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalising در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalizes در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalises در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalizing در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
conversion scale مقیاس تبدیل ضریب تبدیل
transiguration تبدیل صورت تبدیل هیئت
capitalised تبدیل بسرمایه کردن
versify تبدیل بنظم کردن
verbalizes تبدیل به فعل کردن
gasification تبدیل کردن بگاز
verbalizing تبدیل به فعل کردن
capitalize تبدیل بسرمایه کردن
liquation تبدیل باب کردن
capitalized تبدیل بسرمایه کردن
capitalises تبدیل بسرمایه کردن
capitalising تبدیل بسرمایه کردن
verbalized تبدیل به فعل کردن
lignify تبدیل به چوب کردن
peptonize تبدیل به پپتن کردن
surrenders پس گرفتن و تبدیل کردن
surrendered پس گرفتن و تبدیل کردن
surrender پس گرفتن و تبدیل کردن
levers تبدیل به اهرم کردن
lever تبدیل به اهرم کردن
porcelainize تبدیل بچینی کردن
fluidize تبدیل به مایع کردن
saccharify تبدیل به قند کردن
phosphatize تبدیل به فسفات کردن
verbalised تبدیل به فعل کردن
verbalises تبدیل به فعل کردن
verbalising تبدیل به فعل کردن
verbalize تبدیل به فعل کردن
salify تبدیل به نمک کردن
saponify تبدیل بصابون کردن
nebulize تبدیل به ذرات کردن
ionize تبدیل به یون کردن
compartmentalized تبدیل به اجزا کردن
compartmentalizes تبدیل به اجزا کردن
realised تبدیل به پول کردن
forest تبدیل به جنگل کردن
forests تبدیل به جنگل کردن
etherify تبدیل به اتر کردن
gorgonize تبدیل بسنگ کردن
vitriolize تبدیل به زاج کردن
interchange energy تبدیل کردن انرژی
nitrate به نیترات تبدیل کردن
agglutinate تبدیل به چسب کردن
compartmentalize تبدیل به اجزا کردن
nitrogenize تبدیل به ازت کردن
reify تبدیل بماده کردن
aerify تبدیل به هوا کردن
realizing تبدیل به پول کردن
compartmentalizing تبدیل به اجزا کردن
realizes تبدیل به پول کردن
compartmentalised تبدیل به اجزا کردن
realized تبدیل به پول کردن
realize تبدیل به پول کردن
realises تبدیل به پول کردن
compartmentalises تبدیل به اجزا کردن
compartmentalising تبدیل به اجزا کردن
incineration تبدیل بخاکستر کردن
capitalizes تبدیل بسرمایه کردن
to change to the better تبدیل به احسن کردن
sugar تبدیل به شکر کردن
coke تبدیل به زغال کردن
cokes تبدیل به زغال کردن
sugars تبدیل به شکر کردن
scorify تبدیل به تفاله کردن
hypostatize تبدیل بماده کردن
marmarize تبدیل بمرمر کردن
ozonize تبدیل به ازن کردن
pustulate تبدیل به کورک کردن
structuralize تبدیل به ساختمان کردن
nitrates به نیترات تبدیل کردن
capitalizing تبدیل بسرمایه کردن
stencilize تبدیل به استنسیل کردن
prosify تبدیل به نثر کردن
provincialize تبدیل باستان کردن
acetify تبدیل به سرکه کردن
charr تبدیل به زغال کردن
realising تبدیل به پول کردن
lapidify تبدیل به سنگ کردن
afforest تبدیل به جنگل کردن جنگلکاری کردن
char تبدیل به زغال کردن نیمسوز کردن
charring تبدیل به زغال کردن نیمسوز کردن
chars تبدیل به زغال کردن نیمسوز کردن
robustly جامد یا
solid جامد
robust جامد یا
rigid جامد
inorganic جامد
heavyset جامد
exanimate جامد
solids جامد
illiquid جامد
massy جامد
restitution تبدیل مختصات نقاط از عکس یا نقشهای به نقشه دیگر تبدیل مختصات
nitrify تبدیل به نمک شوره کردن
mineralize تبدیل بسنگ معدن کردن
negotiates به پول نقد تبدیل کردن
negotiating به پول نقد تبدیل کردن
transubstantiate بجسم دیگری تبدیل کردن
negotiate به پول نقد تبدیل کردن
decimalize تبدیل کردن به سیستم دهدهی
gasify تبدیل به گاز کردن بخارکردن
liquefying گداختن تبدیل به مایع کردن
negotiated به پول نقد تبدیل کردن
actualization تبدیل به ارزش حال کردن
liquefies گداختن تبدیل به مایع کردن
liquify گداختن تبدیل به مایع کردن
to transubstantiate به جسم دیگری تبدیل کردن
liquefied گداختن تبدیل به مایع کردن
kaolinize تبدیل به خاک چینی کردن
liquefy گداختن تبدیل به مایع کردن
soild solution محلول جامد
solid fuel سوخت جامد
thickened fuel سوخت جامد
crystalin solid جامد متبلور
insensitivity جامد کساد
discharge of solids بده جامد
solidly بطور جامد
insensitive جامد کساد
sediment discharge بده جامد
solid solution محلول جامد
solid propellant سوخت جامد
monohydrate جامد تک ابه
monoatomic solid جامد تک اتمی
semisolid نیمه جامد
soild state حالت جامد
paraffin wax پارافین جامد
solid state حالت جامد
concretion جامد شدن
sward سطح چمنزار تبدیل به مرغزار کردن
transpose به طرف دیگرمعامله بردن تبدیل کردن
transposes به طرف دیگرمعامله بردن تبدیل کردن
commercialization تبدیل بصورت بازرگانی تجارتی کردن
silicify تبدیل به سنگ چخماق یا درکوهی کردن
arterialize تبدیل کردن خون شریانی به وریدی
transposing به طرف دیگرمعامله بردن تبدیل کردن
precipitate electrode الکترود حالت جامد
substitutional solid solution محلول جامد جانشینی
solid ماده جامد سفت
concretely بطور محکم یا جامد
exploded view شرحی از یک ساختمان جامد
solids press down اجسام جامد سوی
solid support تکیه گاه جامد
adamant جسم جامد و سخت
solid state circuitry مدارات حالت جامد
solid state device دستگاه حالت جامد
solid state physics فیزیک حالت جامد
solid state diffusion پخش حالت جامد
soild state electrode الکترود حالت جامد
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com