English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
animalization تبدیل به حیوان
Other Matches
novatio non presumiter تبدیل تعهد یا تبدیل مدیون نمیتواند مفروض یا ضمنی باشد
conversion scale مقیاس تبدیل ضریب تبدیل
transiguration تبدیل صورت تبدیل هیئت
restitution تبدیل مختصات نقاط از عکس یا نقشهای به نقشه دیگر تبدیل مختصات
assembler اسمبلی که برنامه به زبان اسمبلی را در دو مرحله به کد ماشین تبدیل میکند. ابتدا آدرسهای ابتدایی ذخیره می شوند و در مرحله دوم آن را به آدرس مطلق تبدیل می کنند
binary to octal conversion تبدیل دودوئی به مبنای 8 تبدیل دودوئی به هشت هشتی
binary to hexadecimal conversion تبدیل دودوئی به مبنای 61 تبدیل دودوئی به شانزده شانزدهی
living creatuse حیوان
animals حیوان
beasts حیوان
animal حیوان
beast حیوان
brutes حیوان صفت
hilding حیوان چموش
frying حیوان نوزاد
zooerasty جماع با حیوان
bestiality جماع با حیوان
bestiality حیوان صفتی
lost animal حیوان گمشده
spinal animal حیوان نخاعی
ectotherm حیوان خونسرد
mavericks حیوان بیصاحب
wildling حیوان وحشی
zoology حیوان شناسی
whiffet حیوان رشدنکرده
fries حیوان نوزاد
zoolatry حیوان پرستی
zooparasite حیوان انگل
fry حیوان نوزاد
zoophilia حیوان خواهی
zoophily حیوان خواهی
zoophilic حیوان دوست
zoophilous حیوان دوست
zoophobia حیوان هراسی
zootheism حیوان پرستی
draft animal حیوان بارکش
kitten بچه حیوان
kittens بچه حیوان
bough شانه حیوان
boughs شانه حیوان
maverick حیوان بیصاحب
brute حیوان صفت
brute جانور حیوان
reptile حیوان خزنده
biped حیوان دوپا
carnivorous حیوان گوشتخوار
beastly حیوان صفت
pack animals حیوان باربر
reptiles حیوان خزنده
pack animal حیوان باربر
option of animals خیار حیوان
beastby حیوان صفت
lost animal حیوان ضاله
slick ear حیوان بی گوش
bipeds حیوان دوپا
beast of burden حیوان باربری
brutes جانور حیوان
stags کره اسب حیوان نر
abalone قسمی حیوان صدف
zoopsia توهم حیوان بینی
stag کره اسب حیوان نر
armadillo نوعی حیوان گورکن
pizzle الت ذکور حیوان
varmint حیوان یا پرنده شکارکننده
animal distress calls فریادهای درماندگی حیوان
brutalization حیوان صفت نمودن
cade حیوان دست اموز
zoomorphism حیوان ریخت انگاری
yahoo ادم حیوان صفت
armadillos نوعی حیوان گورکن
acephalous حیوان راستهء بی سران
bald animal or tree درخت یا حیوان برهنه
flycatcher حیوان مگس خوار
pets حیوان اهلی منزل
feral حیوان شکاری وحشی
hollers صدای مخصوص هر حیوان
hollering صدای مخصوص هر حیوان
hollered صدای مخصوص هر حیوان
holler صدای مخصوص هر حیوان
pet حیوان اهلی منزل
the fountain of life چشمه حیوان یازندگی
brutal حیوان صفت وحشی
slick ear حیوان فاقدگوش خارجی
animal glue سریشم از انساج حیوان
petted حیوان اهلی منزل
imbrute حیوان صفت کردن
housebroken حیوان تربیت شده
acephalon حیوان راستهء بی سران
manus دست حیوان قسمت انتهایی
brutalises وحشی یا حیوان صفت کردن
brutalised وحشی یا حیوان صفت کردن
hoof حیوان سم دار باسم زدن
stature ارتفاع طبیعی بدن حیوان
suckers حیوان یا عضویا الت مکنده
vitals اعضای اصلی بدن حیوان
brutalize وحشی یا حیوان صفت کردن
sucker حیوان یا عضویا الت مکنده
hoofs حیوان سم دار باسم زدن
brutalizing وحشی یا حیوان صفت کردن
brutalizes وحشی یا حیوان صفت کردن
brutalized وحشی یا حیوان صفت کردن
brutalising وحشی یا حیوان صفت کردن
bunnies اسم حیوان دست اموز
rogue حیوان عظیم الجثه سرکش
rogues حیوان عظیم الجثه سرکش
innards اعضای داخلی حیوان یاانسان
bestial شبیه حیوان جانور خوی
bunny اسم حیوان دست اموز
bunny rabbit اسم حیوان دست اموز
bunny rabbits اسم حیوان دست اموز
whelp بچه هرنوع حیوان گوشتخوار
acute preparation حیوان کشی از روی ترحم
exoskeleton پوشش محافظه خارجی حیوان
endoskeleton استخوان بندی درونی حیوان
zoological وابسته به جانور شناسی حیوان
ecesis قراردادن حیوان یا گیاهی درمحل دیگری
foreleg پای جلو حیوان دست چارپایان
zoo :پیشوند بمعنی حیوان- جانورو متحرک
zoos :پیشوند بمعنی حیوان- جانورو متحرک
forelegs پای جلو حیوان دست چارپایان
bird motif نقش پرنده در قالی حیوان دار
vibrissa سبیل وموی اطراف دهان حیوان
zoon هر یک از حیوانات منفرد متعلق به حیوان مرکب
autotomy انفصال خودبخوددست یا پا یا عضو حیوان ازبدن
pick up a trail/scent <idiom> تشخیص جای پای انسان یا حیوان
burnt offering حیوان یا خوراکی که در معبد سوزانده میشد
burnt offerings حیوان یا خوراکی که در معبد سوزانده میشد
animalist مصور حیوانات معتقد به حیوان صفتی انسان
breeding ground جایی که در آن حیوان ویژهای تولید مثل میکند
breeding grounds جایی که در آن حیوان ویژهای تولید مثل میکند
teamster راننده یک جفت حیوان یا دستگاه اسب ودرشکه
beards هرگونه برامدگی تیزشبیه مو و سیخ در گیاه و حیوان
beard هرگونه برامدگی تیزشبیه مو و سیخ در گیاه و حیوان
conversion 1-برنامهای که برنامه نوشته شده در یک کامپیوتر را به حالت مناسب برای دیگری تبدیل میکند. 2-برنامهای که فرمت داده و کد گذاری و... را برای استفاده در یک برنامه دیگر تبدیل میکند
conversions 1-برنامهای که برنامه نوشته شده در یک کامپیوتر را به حالت مناسب برای دیگری تبدیل میکند. 2-برنامهای که فرمت داده و کد گذاری و... را برای استفاده در یک برنامه دیگر تبدیل میکند
snail وقت تلف کردن انسان یا حیوان تنبل وکندرو
snails وقت تلف کردن انسان یا حیوان تنبل وکندرو
linebreeding پرورش نژاد انسان یا حیوان درجهت یا هدف معینی
beak-head [آذینی از مجموعه سر حیوان، پرنده یا انسان یا منقاری رو به پایین]
to live like animals [in a place] مانند حیوان زندگی کردن [اصطلاح تحقیر کننده ]
centaurs حیوان افسانهای با بالاتنه انسان وپایین تنه اسب قنطورس
centaur حیوان افسانهای با بالاتنه انسان وپایین تنه اسب قنطورس
chuck جوجه مرغ تکان صدایی که برای راندن حیوان بکار میرود
chucks جوجه مرغ تکان صدایی که برای راندن حیوان بکار میرود
chucked جوجه مرغ تکان صدایی که برای راندن حیوان بکار میرود
spoon طعمه فلزی قاشقی شکل ماهیگیری نشانههای وجود داشتن حیوان وحشی
spoons طعمه فلزی قاشقی شکل ماهیگیری نشانههای وجود داشتن حیوان وحشی
spooned طعمه فلزی قاشقی شکل ماهیگیری نشانههای وجود داشتن حیوان وحشی
spooning طعمه فلزی قاشقی شکل ماهیگیری نشانههای وجود داشتن حیوان وحشی
horse design نقش اسب [در اغلب طرح های شکارگاهی از این حیوان استفاده می شود.]
arabesque منبت کاری [تزئین شده با شاخه ها، برگ ها و میوه ها یا صورتک های انسان و حیوان]
deep motif نگاره گوزن و غزال [که در فرش های حیوان دار و باغی ایران، هند و چین بکار می روند.]
animal design طرح حیواندار [شکل حیوان در فرش های حیواندار و گل باغی]
wool sorting دسته بندی الیاف [بر اساس طول الیاف، ناحیه چیده شدن از بدن حیوان و رنگ پشم]
brutify وحشی یا حیوان صفت کردن وحشی شدن
zooid شبه جانور شبه حیوان
transforming تبدیل
transformed تبدیل
alteration تبدیل
transmutation تبدیل
transform تبدیل
code conversion تبدیل کد
interconversion تبدیل
adapter تبدیل
cinversion تبدیل
converter تبدیل گر
panification تبدیل
reducer تبدیل
reduction تبدیل
reforming تبدیل
commutation تبدیل
connector تبدیل
transforms تبدیل
reductions تبدیل
permutation تبدیل
modification تبدیل
transformation تبدیل
permutations تبدیل
changing تبدیل
conversions تبدیل
convert تبدیل
change تبدیل
converting تبدیل
toggles تبدیل
converts تبدیل
toggle تبدیل
changes تبدیل
changed تبدیل
translation تبدیل
reduce تبدیل
shift تبدیل
converted تبدیل
reduces تبدیل
move تبدیل
reducing تبدیل
conversion تبدیل
dead wool پشم مرده [که از بدن حیوان مرده یا ذبح شده توسط مواد شیمیایی جدا شده و خاصیت رنگ پذیری خوبی ندارد.]
interchangeable قابل تبدیل
current transformation تبدیل جریان
file conversion تبدیل فایل
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com