Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (39 milliseconds)
English
Persian
cash in
<idiom>
تبدیل به پول کردن ،خرد کردن چیزی برای پول
Other Matches
to scramble for something
هجوم کردن با عجله برای چیزی
[با دیگران کشمکش کردن برای گرفتن چیزی]
extensions
طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
extension
طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
to appreciate something
قدر چیزی را دانستن
[سپاسگذار بودن]
[قدردانی کردن برای چیزی]
flavouring
چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود
flavourings
چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود
flavoring
چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود
flavorings
چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود
pooler
وسیلهای برای یکپارچه کردن و یا تبدیل داده کلیدی ورودی به صورتی که قابل قبول کامپیوتر اصلی باشد
to make a r for something
برای رسیدن به چیزی نقاش کردن
sexualize
جنس برای چیزی تعیین کردن
spoon-feed
<idiom>
ساده کردن چیزی برای کسی
make room for someone or something
<idiom>
برای چیزی اوضاع را مرتب کردن
within reach of gunshot
کوشش کردن برای رسیدن به چیزی
to atone for something
جلب رضایت کردن برای چیزی
to set measures to anything
برای چیزی اندازه یا حد معین کردن
to refuse somebody admittance to something
پذیرش کسی را برای چیزی رد کردن
to save up for something
برای چیزی صرفه جویی کردن
to save for something
پس انداز کردن
[اندوختن ]
برای چیزی
to negotiate for something
گفتگو و معامله کردن برای چیزی
to make amends for something
جلب رضایت کردن برای چیزی
to call somebody to
[for]
something
از کسی برای چیزی درخواست کردن
impetrate
برای چیزی لابه واستغاثه کردن
to watch something
مراقب
[چیزی]
بودن
[توجه کردن به چیزی]
[چیزی را ملاحظه کردن]
to go away
ترک کردن برای رفتن و آوردن چیزی
to go to
ترک کردن برای رفتن و آوردن چیزی
to open something to
[the]
traffic
چیزی را برای
[دسترسی به]
ترافیک باز کردن
represent
عمل کردن مانند نشانه برای چیزی
represents
عمل کردن مانند نشانه برای چیزی
to seek a remedy for something
چاره یا درمان برای چیزی جستجو کردن
to e. with person on a thing
کسی را دوستانه برای چیزی سرزنش کردن
represented
عمل کردن مانند نشانه برای چیزی
pay through the nose
<idiom>
برای چیزی پول زیادی خرج کردن
put up to
<idiom>
وسوسه کردن کسی برای انجام چیزی
permutation
تعداد روشهای مختلف برای مرتب کردن چیزی
permutations
تعداد روشهای مختلف برای مرتب کردن چیزی
throw one's weight around
<idiom>
ازنفوذ کسی برای رسیدن به چیزی استفاده کردن
to make a long arm
[برای برداشتن یا گرفتن چیزی دست دراز کردن]
to always find something to gripe about
همیشه چیزی برای گله زدن پیدا کردن
to trap something
[e.g. carbon dioxide]
چیزی را گرفتن
[جمع کردن]
[برای مثال دی اکسید کربن ]
wetting
مایعی که برای تر ساختن یاخمیر کردن چیزی بکار رود
to recount something to someone
[formal]
برای کسی چیزی را تعریف کردن
[یکایک گفتن]
[بازگفتن]
conversion
1-برنامهای که برنامه نوشته شده در یک کامپیوتر را به حالت مناسب برای دیگری تبدیل میکند. 2-برنامهای که فرمت داده و کد گذاری و... را برای استفاده در یک برنامه دیگر تبدیل میکند
conversions
1-برنامهای که برنامه نوشته شده در یک کامپیوتر را به حالت مناسب برای دیگری تبدیل میکند. 2-برنامهای که فرمت داده و کد گذاری و... را برای استفاده در یک برنامه دیگر تبدیل میکند
restrict
محدود کردن چیزی . اجازه ادان به اشخاص مشخص برای دستیابی به داده
restricting
محدود کردن چیزی . اجازه ادان به اشخاص مشخص برای دستیابی به داده
restricts
محدود کردن چیزی . اجازه ادان به اشخاص مشخص برای دستیابی به داده
to stop somebody or something
کسی را یا چیزی را نگاه داشتن
[متوقف کردن]
[مانع کسی یا چیزی شدن]
[جلوگیری کردن از کسی یا از چیزی]
Please allow for at least two weeks' notice
[to do something]
[for something]
[prior to something]
.
درخواست می شود که لطفا دو هفته برای پیشگیری
[کار]
اعطاء کنید
[تا ما ]
[برای چیزی]
[قبل از چیزی]
.
institutionalises
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalising
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalizes
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalize
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalizing
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
indexing
استفاده از کامپیوتر برای کامپایل کردن اندیس برای کتاب با انتخاب کردن کلمات و موضوعات مربوطه در متن
fraction
بخش قسمت تبدیل بکسر متعارفی کردن بقسمتهای کوچک تقسیم کردن
fractions
بخش قسمت تبدیل بکسر متعارفی کردن بقسمتهای کوچک تقسیم کردن
lay hands upon something
جای چیزی را معلوم کردن چیزی را پیدا کردن
to regard something as something
چیزی را بعنوان چیزی تفسیر کردن
[تعبیر کردن]
to see something as something
[ to construe something to be something]
چیزی را بعنوان چیزی تفسیر کردن
[تعبیر کردن]
totalitarianize
تبدیل بحکومت یکه تاز کردن بصورت حکومت مطلقه واستبدادی اداره کردن
to depict somebody or something
[as something]
کسی یا چیزی را بعنوان چیزی توصیف کردن
[وصف کردن]
[شرح دادن ]
[نمایش دادن]
to portray somebody
[something]
نمایش دادن کسی یا چیزی
[رل کسی یا چیزی را بازی کردن]
[کسی یا چیزی را مجسم کردن]
fluidify
تبدیل به جسم سیال کردن مایع کردن
afforest
تبدیل به جنگل کردن جنگلکاری کردن
charring
تبدیل به زغال کردن نیمسوز کردن
chars
تبدیل به زغال کردن نیمسوز کردن
char
تبدیل به زغال کردن نیمسوز کردن
rectifies
درست کردن چیزی یاصحیح کردن چیزی
rectified
درست کردن چیزی یاصحیح کردن چیزی
sleep on it
<idiom>
به چیزی فکر کردن ،به چیزی رسیدگی کردن
rectify
درست کردن چیزی یاصحیح کردن چیزی
rosettes
اشکال و الگوهای استانداردی برای بکارگیر مکانیزم تبدیل تغییر حاصل از تنش به سیگنالهای الکتریکی برای تنشها درهمه جهات
rosette
اشکال و الگوهای استانداردی برای بکارگیر مکانیزم تبدیل تغییر حاصل از تنش به سیگنالهای الکتریکی برای تنشها درهمه جهات
ammoniate
با امونیاک ترکیب کردن تحت تاثیر امونیاک قرار دادن تبدیل بامونیاک کردن
sextuplicate
شش برابر کردن تبدیل به شش کردن
modify
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
modifies
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
modifying
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
correction
صحیح کردن چیزی تغییری که چیزی را درست میکند
covets
میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
covet
میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
coveting
میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
denounces
علیه کسی افهاری کردن کسی یا چیزی را ننگین کردن تقبیح کردن
denounce
علیه کسی افهاری کردن کسی یا چیزی را ننگین کردن تقبیح کردن
denouncing
علیه کسی افهاری کردن کسی یا چیزی را ننگین کردن تقبیح کردن
denounced
علیه کسی افهاری کردن کسی یا چیزی را ننگین کردن تقبیح کردن
to mind somebody
[something]
اعتنا کردن به کسی
[چیزی]
[فکر کسی یا چیزی را کردن]
convert
تبدیل کردن
converting
تبدیل کردن
transrorm
تبدیل کردن
commute
تبدیل کردن
gear level
تبدیل کردن
converts
تبدیل کردن
to transform
[into]
تبدیل کردن
[به]
commuted
تبدیل کردن
to turn something into something
تبدیل کردن به
scorify
تبدیل به کف کردن
to convert something into something
تبدیل کردن به
reducing
تبدیل کردن
reduces
تبدیل کردن
toggles
تبدیل کردن
turn
تبدیل کردن
reduce
تبدیل کردن
turns
تبدیل کردن
toggle
تبدیل کردن
commuting
تبدیل کردن
commutes
تبدیل کردن
redeploy
[staff]
تبدیل کردن
converted
تبدیل کردن
transmute
تبدیل کردن
transmuting
تبدیل کردن
transformed
تبدیل کردن
convert
تبدیل کردن
transforms
تبدیل کردن
transmutes
تبدیل کردن
transmuted
تبدیل کردن
transforming
تبدیل کردن
transform
تبدیل کردن
reset
تبدیل کردن
transact
تبدیل کردن
touches
وسیله مسط ح که محل و چیزی که سطح آنرا لمس کرده است احساس میکند برای کنترل محل نشانه گر یا روشن و خاموش کردن وسیله
touch
وسیله مسط ح که محل و چیزی که سطح آنرا لمس کرده است احساس میکند برای کنترل محل نشانه گر یا روشن و خاموش کردن وسیله
lyophilization
خشک کردن چیزی بوسیله منجمد کردن ان در لوله هی خالی از هوا
prejudge
تصدیق بلا تصور درباره چیزی کردن پیشداوری کردن
prejudging
تصدیق بلا تصور درباره چیزی کردن پیشداوری کردن
prejudged
تصدیق بلا تصور درباره چیزی کردن پیشداوری کردن
prejudges
تصدیق بلا تصور درباره چیزی کردن پیشداوری کردن
to prescribe something
[legal provision]
چیزی را تعیین کردن
[تجویز کردن]
[ماده قانونی]
[حقوق]
think nothing of something
<idiom>
فراموش کردن چیزی ،نگران چیزی بودن
to tarnish something
[image, status, reputation, ...]
چیزی را بد نام کردن
[آسیب زدن]
[خسارت وارد کردن]
[خوشنامی ، مقام ، شهرت ، ... ]
refers
توجه کردن یا کار کردن یا نوشتن درباره چیزی
fraise
نرده دار کردن دهانه چیزی را گشادتر کردن
referred
توجه کردن یا کار کردن یا نوشتن درباره چیزی
to pull off something
[contract, job etc.]
چیزی را تهیه کردن
[تامین کردن]
[شغلی یا قراردادی]
to pirate something
چیزی را غیر قانونی چاپ کردن
[دو نسخه ای کردن]
premeditate
قبلا فکر چیزی را کردن مطالعه قبلی کردن
refer
توجه کردن یا کار کردن یا نوشتن درباره چیزی
set loose
<idiom>
رها کردن چیزی که تو گفته بودی ،آزاد کردن
fixes
می کردن چیزی یا متصل کردن چیزی
fix
می کردن چیزی یا متصل کردن چیزی
marmarize
تبدیل بمرمر کردن
acetify
تبدیل به سرکه کردن
etherify
تبدیل به اتر کردن
saponify
تبدیل بصابون کردن
prosify
تبدیل به نثر کردن
lever
تبدیل به اهرم کردن
levers
تبدیل به اهرم کردن
ionize
تبدیل به یون کردن
scorify
تبدیل به تفاله کردن
interchange energy
تبدیل کردن انرژی
hypostatize
تبدیل بماده کردن
reify
تبدیل بماده کردن
capitalising
تبدیل بسرمایه کردن
provincialize
تبدیل باستان کردن
capitalizing
تبدیل بسرمایه کردن
capitalizes
تبدیل بسرمایه کردن
capitalised
تبدیل بسرمایه کردن
capitalises
تبدیل بسرمایه کردن
forest
تبدیل به جنگل کردن
compartmentalized
تبدیل به اجزا کردن
forests
تبدیل به جنگل کردن
saccharify
تبدیل به قند کردن
salify
تبدیل به نمک کردن
porcelainize
تبدیل بچینی کردن
sugars
تبدیل به شکر کردن
sugar
تبدیل به شکر کردن
capitalized
تبدیل بسرمایه کردن
stencilize
تبدیل به استنسیل کردن
versify
تبدیل بنظم کردن
compartmentalises
تبدیل به اجزا کردن
compartmentalize
تبدیل به اجزا کردن
realising
تبدیل به پول کردن
realize
تبدیل به پول کردن
surrenders
پس گرفتن و تبدیل کردن
surrendered
پس گرفتن و تبدیل کردن
to change to the better
تبدیل به احسن کردن
surrender
پس گرفتن و تبدیل کردن
nitrates
به نیترات تبدیل کردن
nitrate
به نیترات تبدیل کردن
agglutinate
تبدیل به چسب کردن
realized
تبدیل به پول کردن
structuralize
تبدیل به ساختمان کردن
nitrogenize
تبدیل به ازت کردن
realizes
تبدیل به پول کردن
lapidify
تبدیل به سنگ کردن
gorgonize
تبدیل بسنگ کردن
verbalised
تبدیل به فعل کردن
realised
تبدیل به پول کردن
verbalises
تبدیل به فعل کردن
verbalising
تبدیل به فعل کردن
verbalize
تبدیل به فعل کردن
realises
تبدیل به پول کردن
verbalized
تبدیل به فعل کردن
compartmentalising
تبدیل به اجزا کردن
liquation
تبدیل باب کردن
gasification
تبدیل کردن بگاز
verbalizes
تبدیل به فعل کردن
peptonize
تبدیل به پپتن کردن
verbalizing
تبدیل به فعل کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com