Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (33 milliseconds)
English
Persian
pustulate
تبدیل به کورک کردن
Other Matches
pustulant
کورک دار کورک وار
burl
کورک
pustulation
کورک
whelk
کورک
boiled
کورک
blotches
کورک
papule
کورک
boils
کورک
papula
کورک
pimples
کورک
pustulant
کورک
blain
کورک
blains
کورک
pimple
کورک
furuncle
کورک
boil
کورک
blotch
کورک
whelks
کورک
blain
کورک دراوردن
osteomyelitis
کورک استخوانی
pustulous
کورک دار
haematocele
کورک خونی
pustulate
کورک شدن
pimply
کورک دار
burled
کورک دار
pustular
کورک دار
furunculosis
ایجاد کورک
pimpled
کورک دار
pustule
جوش چرک دار کورک
novatio non presumiter
تبدیل تعهد یا تبدیل مدیون نمیتواند مفروض یا ضمنی باشد
fractions
بخش قسمت تبدیل بکسر متعارفی کردن بقسمتهای کوچک تقسیم کردن
fraction
بخش قسمت تبدیل بکسر متعارفی کردن بقسمتهای کوچک تقسیم کردن
totalitarianize
تبدیل بحکومت یکه تاز کردن بصورت حکومت مطلقه واستبدادی اداره کردن
fluidify
تبدیل به جسم سیال کردن مایع کردن
to turn something into something
تبدیل کردن به
to convert something into something
تبدیل کردن به
converting
تبدیل کردن
converts
تبدیل کردن
turns
تبدیل کردن
redeploy
[staff]
تبدیل کردن
scorify
تبدیل به کف کردن
transform
تبدیل کردن
converted
تبدیل کردن
reducing
تبدیل کردن
convert
تبدیل کردن
turn
تبدیل کردن
reduces
تبدیل کردن
reset
تبدیل کردن
transrorm
تبدیل کردن
commutes
تبدیل کردن
to transform
[into]
تبدیل کردن
[به]
commuted
تبدیل کردن
transforming
تبدیل کردن
reduce
تبدیل کردن
transforms
تبدیل کردن
toggle
تبدیل کردن
commuting
تبدیل کردن
transmute
تبدیل کردن
transmuted
تبدیل کردن
transmutes
تبدیل کردن
transmuting
تبدیل کردن
toggles
تبدیل کردن
commute
تبدیل کردن
gear level
تبدیل کردن
transact
تبدیل کردن
transformed
تبدیل کردن
convert
تبدیل کردن
institutionalizing
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalizes
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalize
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalising
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalises
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
transiguration
تبدیل صورت تبدیل هیئت
conversion scale
مقیاس تبدیل ضریب تبدیل
surrenders
پس گرفتن و تبدیل کردن
provincialize
تبدیل باستان کردن
prosify
تبدیل به نثر کردن
sugar
تبدیل به شکر کردن
compartmentalises
تبدیل به اجزا کردن
ozonize
تبدیل به ازن کردن
phosphatize
تبدیل به فسفات کردن
surrendered
پس گرفتن و تبدیل کردن
compartmentalising
تبدیل به اجزا کردن
reify
تبدیل بماده کردن
gorgonize
تبدیل بسنگ کردن
compartmentalized
تبدیل به اجزا کردن
sugars
تبدیل به شکر کردن
interchange energy
تبدیل کردن انرژی
porcelainize
تبدیل بچینی کردن
compartmentalize
تبدیل به اجزا کردن
compartmentalised
تبدیل به اجزا کردن
compartmentalizes
تبدیل به اجزا کردن
compartmentalizing
تبدیل به اجزا کردن
ionize
تبدیل به یون کردن
surrender
پس گرفتن و تبدیل کردن
stencilize
تبدیل به استنسیل کردن
peptonize
تبدیل به پپتن کردن
to change to the better
تبدیل به احسن کردن
lapidify
تبدیل به سنگ کردن
marmarize
تبدیل بمرمر کردن
incineration
تبدیل بخاکستر کردن
gasification
تبدیل کردن بگاز
nebulize
تبدیل به ذرات کردن
nitrogenize
تبدیل به ازت کردن
capitalised
تبدیل بسرمایه کردن
capitalises
تبدیل بسرمایه کردن
capitalising
تبدیل بسرمایه کردن
capitalize
تبدیل بسرمایه کردن
structuralize
تبدیل به ساختمان کردن
verbalised
تبدیل به فعل کردن
verbalises
تبدیل به فعل کردن
verbalising
تبدیل به فعل کردن
capitalized
تبدیل بسرمایه کردن
saccharify
تبدیل به قند کردن
salify
تبدیل به نمک کردن
scorify
تبدیل به تفاله کردن
nitrates
به نیترات تبدیل کردن
nitrate
به نیترات تبدیل کردن
levers
تبدیل به اهرم کردن
lever
تبدیل به اهرم کردن
hypostatize
تبدیل بماده کردن
cokes
تبدیل به زغال کردن
coke
تبدیل به زغال کردن
acetify
تبدیل به سرکه کردن
saponify
تبدیل بصابون کردن
charr
تبدیل به زغال کردن
etherify
تبدیل به اتر کردن
verbalize
تبدیل به فعل کردن
capitalizes
تبدیل بسرمایه کردن
realizes
تبدیل به پول کردن
realized
تبدیل به پول کردن
aerify
تبدیل به هوا کردن
realize
تبدیل به پول کردن
realising
تبدیل به پول کردن
realises
تبدیل به پول کردن
versify
تبدیل بنظم کردن
realised
تبدیل به پول کردن
vitriolize
تبدیل به زاج کردن
agglutinate
تبدیل به چسب کردن
fluidize
تبدیل به مایع کردن
realizing
تبدیل به پول کردن
lignify
تبدیل به چوب کردن
capitalizing
تبدیل بسرمایه کردن
verbalized
تبدیل به فعل کردن
verbalizes
تبدیل به فعل کردن
verbalizing
تبدیل به فعل کردن
liquation
تبدیل باب کردن
forest
تبدیل به جنگل کردن
forests
تبدیل به جنگل کردن
afforest
تبدیل به جنگل کردن جنگلکاری کردن
chars
تبدیل به زغال کردن نیمسوز کردن
charring
تبدیل به زغال کردن نیمسوز کردن
char
تبدیل به زغال کردن نیمسوز کردن
restitution
تبدیل مختصات نقاط از عکس یا نقشهای به نقشه دیگر تبدیل مختصات
liquefied
گداختن تبدیل به مایع کردن
liquefies
گداختن تبدیل به مایع کردن
liquefy
گداختن تبدیل به مایع کردن
transubstantiate
بجسم دیگری تبدیل کردن
liquefying
گداختن تبدیل به مایع کردن
harden
تبدیل به جسم جامد کردن
hardens
تبدیل به جسم جامد کردن
decimalize
تبدیل کردن به سیستم دهدهی
negotiates
به پول نقد تبدیل کردن
mineralize
تبدیل بسنگ معدن کردن
to transubstantiate
به جسم دیگری تبدیل کردن
negotiated
به پول نقد تبدیل کردن
negotiate
به پول نقد تبدیل کردن
kaolinize
تبدیل به خاک چینی کردن
nitrify
تبدیل به نمک شوره کردن
gasify
تبدیل به گاز کردن بخارکردن
actualization
تبدیل به ارزش حال کردن
negotiating
به پول نقد تبدیل کردن
liquify
گداختن تبدیل به مایع کردن
sward
سطح چمنزار تبدیل به مرغزار کردن
silicify
تبدیل به سنگ چخماق یا درکوهی کردن
commercialization
تبدیل بصورت بازرگانی تجارتی کردن
transposes
به طرف دیگرمعامله بردن تبدیل کردن
transposing
به طرف دیگرمعامله بردن تبدیل کردن
transpose
به طرف دیگرمعامله بردن تبدیل کردن
arterialize
تبدیل کردن خون شریانی به وریدی
feudalization
عمل ملوک الطوایفی کردن تبدیل به تیول
resinify
تبدیل به صمغ یا رزین کردن صمغی شدن
ghettoize
تبدیل کردن به محله اقلیت هاو فقرا
ammoniate
با امونیاک ترکیب کردن تحت تاثیر امونیاک قرار دادن تبدیل بامونیاک کردن
sextuplicate
شش برابر کردن تبدیل به شش کردن
assembler
اسمبلی که برنامه به زبان اسمبلی را در دو مرحله به کد ماشین تبدیل میکند. ابتدا آدرسهای ابتدایی ذخیره می شوند و در مرحله دوم آن را به آدرس مطلق تبدیل می کنند
atomizing
تبدیل به پودر کردن مرکب از اتم یا ذرات ریزکردن
atomised
تبدیل به پودر کردن مرکب از اتم یا ذرات ریزکردن
atomising
تبدیل به پودر کردن مرکب از اتم یا ذرات ریزکردن
atomizes
تبدیل به پودر کردن مرکب از اتم یا ذرات ریزکردن
atomized
تبدیل به پودر کردن مرکب از اتم یا ذرات ریزکردن
hepatize
تبدیل بماده جگری کردن مانندجگرسفت وبی هواساختن
flan
تکه فلزی که با منگنه کردن تبدیل به سکه میشود
flans
تکه فلزی که با منگنه کردن تبدیل به سکه میشود
atomises
تبدیل به پودر کردن مرکب از اتم یا ذرات ریزکردن
atomize
تبدیل به پودر کردن مرکب از اتم یا ذرات ریزکردن
binary to octal conversion
تبدیل دودوئی به مبنای 8 تبدیل دودوئی به هشت هشتی
binary to hexadecimal conversion
تبدیل دودوئی به مبنای 61 تبدیل دودوئی به شانزده شانزدهی
cash in
<idiom>
تبدیل به پول کردن ،خرد کردن چیزی برای پول
conversions
1-برنامهای که برنامه نوشته شده در یک کامپیوتر را به حالت مناسب برای دیگری تبدیل میکند. 2-برنامهای که فرمت داده و کد گذاری و... را برای استفاده در یک برنامه دیگر تبدیل میکند
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com