Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
internal conversion
تبدیل درونی
Other Matches
internal furnace
کوره درونی بوته درونی اشتعال درونی
dynamic
نیروی فعاله درونی فعالیت درونی
dynamically
نیروی فعاله درونی فعالیت درونی
novatio non presumiter
تبدیل تعهد یا تبدیل مدیون نمیتواند مفروض یا ضمنی باشد
conversion scale
مقیاس تبدیل ضریب تبدیل
transiguration
تبدیل صورت تبدیل هیئت
restitution
تبدیل مختصات نقاط از عکس یا نقشهای به نقشه دیگر تبدیل مختصات
assembler
اسمبلی که برنامه به زبان اسمبلی را در دو مرحله به کد ماشین تبدیل میکند. ابتدا آدرسهای ابتدایی ذخیره می شوند و در مرحله دوم آن را به آدرس مطلق تبدیل می کنند
binary to hexadecimal conversion
تبدیل دودوئی به مبنای 61 تبدیل دودوئی به شانزده شانزدهی
binary to octal conversion
تبدیل دودوئی به مبنای 8 تبدیل دودوئی به هشت هشتی
inner
درونی
interiors
درونی
intestine
درونی
subjective
درونی
indoor
درونی
intestines
درونی
intrinsic
درونی
inmost
درونی
inside
درونی
endogenous
درونی
insides
درونی
interior
درونی
tumble home
خم درونی
in
درونی
in-
درونی
in
:درونی
internal
درونی
in-
:درونی
infelt
درونی
inward
درونی
civil
درونی
innermost
درونی
internal secretion
ترشح درونی
spring of intrados
پاطاق درونی
intrados springing line
پاطاق درونی
internal phase
فاز درونی
enteroceptor
گیرنده درونی
internal pressure
فشار درونی
entophyte
انگل درونی
interoceptor
گیرنده درونی
internal reflection
انعکاس درونی
intrinsic approach
رهیافت درونی
intrinsic motivation
انگیزش درونی
the inner layer
چینه درونی
springing of soffit
پاطاق درونی
internal friction
اصطکاک درونی
endocardium
پرده درونی دل
in-fighting
کشمکش درونی
internal font
فونت درونی
internal work
کار درونی
endoderm
پرده درونی
internal force
نیروی درونی
ductless gland
غده درونی
endogenous event
رویداد درونی
internal vibrator
لرزاننده درونی
internality
درونی بودن
internal friction
سایش درونی
cooptation
انتخاب درونی
endophasia
تکلم درونی
intrados
قوس درونی
internal temperature
دمای درونی
internal energy
انرژی درونی
internalises
درونی کردن
inflow
ریزش درونی
internalised
درونی کردن
indravgnt
جریان درونی
interpolation
براورد درونی
interpolations
براورد درونی
internalization
درونی ساختن
pore pressure
فشار درونی
interior
درونی درون
intercorrelation
وابستگی درونی
interflow
جریان اب درونی
ingrowth
رویش درونی
inherent viscosity
گرانروی درونی
internalising
درونی کردن
internalize
درونی کردن
internalized
درونی کردن
internalizes
درونی کردن
internalizing
درونی کردن
inner speech
گفتار درونی
inner shell electron
الکترون درونی
inner loop
حلقه درونی
inmost thoughts
اندیشههای درونی
logarithmic viscosity number
گرانروی درونی
interior affairs
کارهای درونی
interiors
درونی درون
interiority
درونی بودن
internal inhibition
بازداری درونی
internal command
فرمان درونی
internal consistency
هماهنگی درونی
loggia
ایوان درونی
the inner layer
لایه درونی
subjectivity
درونی بودن
aula
حیاط درونی
archivolt
قوس درونی
indoor
درونی داخلی
bal badak
تیغ درونی پا
dynamic
نیروی درونی
pectorals
صدری درونی
pectoral
صدری درونی
dynamically
نیروی درونی
esoteric
رمزی درونی
innate
درونی چسبنده
autotelic
دارای قصد درونی
inwarness
بطون درونی بودن
Internal energy
انرژی درونی
[فیزیک]
internal resisting moment
لنگر مقاوم درونی
endocrane
سطح درونی جمجمه
scarp
دیوار درونی خندق
internal sort
مرتب کردن درونی
psychogenesis
پیدایش نیروی درونی
midland
بین الارضین درونی
internal torque
گشتاور نیروی درونی
internalization
درونی یا باطنی کردن
internist
متخصص داروهای درونی
thermionic arc
قوس گرمیونایی درونی
mesophyll
بافت درونی برگ
dynamic pressure
فشار محرکه درونی
endospore
غشاء درونی تخم
sacrp
دیوار درونی خندق
endometrium
پرده درونی زهدان
endometritis
اماس درونی زهدان
internal hard disk
دیسک سخت درونی
endocarp
حلقه درونی میوه
endocarditis
اماس غشاء درونی دل
endo arterities
اماس درونی شریان
inherent
[in]
<adj.>
درونی
[ماندگار]
[ذاتی]
endosporium
غشاء درونی تخم
internal consistency coefficient
ضریب همسانی درونی
inside berm
سکوی شیببر درونی
inner work function
انرژی خروج درونی
internal evidence
مدارک یاگواه درونی
enostosis
اماس درونی استخوان
endoskeleton
استخوان بندی درونی حیوان
endocardial
وابسته به پرده درونی دلhypoblast
extruded corner
[پیش آمدگی گوشه درونی]
internal friction
مالش درونی سایش داخلی
inside
نزدیک به مرکز بخش درونی
endosarc
قسمت درونی سفیده سلول
insides
نزدیک به مرکز بخش درونی
interoceptive
وابسته به انگیزش وتحریک درونی
escarp
سرازیری درونی خندق یاخاکریز
internal modem
تلفیق و تفکیک کننده درونی
internal ophthalmia
اماس درونی تخم چشم
field glass
عدسی درونی دوربین یاذره بین
integrated
مودمی که بخش درونی سیستم باشد
to protect home industry
صنایع درونی را حفظ وتشویق کردن
entoptics
شناسایی وفایف اجزای درونی چشم
intramural
واقع در این سوی دیوارها درونی
auscultator
گوش کننده صداهای درونی بدن
conversion
1-برنامهای که برنامه نوشته شده در یک کامپیوتر را به حالت مناسب برای دیگری تبدیل میکند. 2-برنامهای که فرمت داده و کد گذاری و... را برای استفاده در یک برنامه دیگر تبدیل میکند
conversions
1-برنامهای که برنامه نوشته شده در یک کامپیوتر را به حالت مناسب برای دیگری تبدیل میکند. 2-برنامهای که فرمت داده و کد گذاری و... را برای استفاده در یک برنامه دیگر تبدیل میکند
lock
همسان کردن ساعت درونی با سیگنال دریافتی
locks
همسان کردن ساعت درونی با سیگنال دریافتی
gutter
فضای خالی یا حاشیه درونی بین در صفحه مقابل
gutters
فضای خالی یا حاشیه درونی بین در صفحه مقابل
smoke consumer
اسباب استفاده از دود برای مصرف درونی ماشین
intima
درونی ترین غشاء پوششی رگها و سایررباطهای بدن
proprioceptive
تحریک شده در اثر تحریکات درونی عضو موجود زنده
psychogenesis
ایجاددر اثر فعل وانفعالات درونی منشافعالیت ذهنی روان زایش
The way the robbery was committed speaks of inside knowledge.
روشی که سرقت مرتکب شده بود منجر از آگاهی درونی می شود .
epicanthus
لایه کوچکی از پوست که گاهی گوشه درونی چشم رامی پوشاند
Marxists
طرفدار مکتب مارکس براساس اعتقاد انهاسرمایه داری به علت تناقض درونی موجود در ان سقوط خواهد کرد
Marxist
طرفدار مکتب مارکس براساس اعتقاد انهاسرمایه داری به علت تناقض درونی موجود در ان سقوط خواهد کرد
metallography
شرح فلزات بررسی در ساختمان درونی فلزات
cpu
ساعت درونی پردازنده که سیگنال با قاعده را ایجاد میکند که برای کنترل عملیات و ارسال داده در پردازنده است
incretion
ترشح درونی یا داخلی تراوش داخلی
reduce
تبدیل
reduces
تبدیل
transmutation
تبدیل
interconversion
تبدیل
adapter
تبدیل
alteration
تبدیل
changing
تبدیل
toggle
تبدیل
toggles
تبدیل
modification
تبدیل
transformation
تبدیل
transforms
تبدیل
permutations
تبدیل
transforming
تبدیل
changed
تبدیل
changes
تبدیل
permutation
تبدیل
panification
تبدیل
transformed
تبدیل
move
تبدیل
change
تبدیل
reducing
تبدیل
reforming
تبدیل
reduction
تبدیل
reductions
تبدیل
reducer
تبدیل
shift
تبدیل
transform
تبدیل
converter
تبدیل گر
connector
تبدیل
converted
تبدیل
commutation
تبدیل
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com