Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (11 milliseconds)
English
Persian
direct conversion
تبدیل مستقیم
Search result with all words
direct current converter
تبدیل گر جریان مستقیم
inverter
وسیلهای که جریان متناوب را به مستقیم با برعکس تبدیل میکند
Other Matches
dasd
Device Storage DirectAccess اسباب حافظه بادستیابی مستقیم دستگاه انباره دستیابی مستقیم
direct admission
مراجعه مستقیم به بهداری پذیرش یامراجعه مستقیم بیماران
basics
روش به هنگام سازی و بازیابی مستقیم بلاک داده مشخص که در یک وسیله با دستیالی مستقیم ذخیره شده است
basic
روش به هنگام سازی و بازیابی مستقیم بلاک داده مشخص که در یک وسیله با دستیالی مستقیم ذخیره شده است
directed
مستقیم یا بدون پردازش یا حرکت مستقیم
direct exchange
تعویض مستقیم مبادله مستقیم قطعات
direct
مستقیم یا بدون پردازش یا حرکت مستقیم
directs
مستقیم یا بدون پردازش یا حرکت مستقیم
cost fraction
نتیجه مستقیم هزینههای مستقیم تولید یا خدمت به تعداد واحدهای تولید شده یاکمیت خدمات
novatio non presumiter
تبدیل تعهد یا تبدیل مدیون نمیتواند مفروض یا ضمنی باشد
direct command
فرماندهی مستقیم فرماندهی بلاواسطه تیراندازی به روش فرمان مستقیم
elicitation
کسب اطلاعات غیر مستقیم بازجویی غیر مستقیم
direct fire sights
زاویه یا بهای تیر مستقیم دوربینهای تیر مستقیم
direct dyes
رنگینه های مستقیم
[که بدون نیاز به دندانه بصورت مستقیم با آب و الیاف پنبه، ابریشم و پشم ترکیب داده شده و رنگ های روشن و براقی را بوجود می آورد ولی در عین حال در برابر شستشو، پایداری خوبی ندارد.]
transiguration
تبدیل صورت تبدیل هیئت
conversion scale
مقیاس تبدیل ضریب تبدیل
restitution
تبدیل مختصات نقاط از عکس یا نقشهای به نقشه دیگر تبدیل مختصات
direct access storage device
اسباب حافظه با دستیابی مستقیم دستگاه با ذخیره دستیابی تصادفی دستگاه انباره دستیابی مستقیم
assembler
اسمبلی که برنامه به زبان اسمبلی را در دو مرحله به کد ماشین تبدیل میکند. ابتدا آدرسهای ابتدایی ذخیره می شوند و در مرحله دوم آن را به آدرس مطلق تبدیل می کنند
binary to hexadecimal conversion
تبدیل دودوئی به مبنای 61 تبدیل دودوئی به شانزده شانزدهی
binary to octal conversion
تبدیل دودوئی به مبنای 8 تبدیل دودوئی به هشت هشتی
conversion
1-برنامهای که برنامه نوشته شده در یک کامپیوتر را به حالت مناسب برای دیگری تبدیل میکند. 2-برنامهای که فرمت داده و کد گذاری و... را برای استفاده در یک برنامه دیگر تبدیل میکند
conversions
1-برنامهای که برنامه نوشته شده در یک کامپیوتر را به حالت مناسب برای دیگری تبدیل میکند. 2-برنامهای که فرمت داده و کد گذاری و... را برای استفاده در یک برنامه دیگر تبدیل میکند
righted
مستقیم
right
مستقیم
first-hand
مستقیم
beeline
خط مستقیم
attributive
مستقیم
direct
<adj.>
مستقیم
levelled
مستقیم
bee line
خط مستقیم
levels
مستقیم
directs
مستقیم
upstanding
مستقیم
directed
مستقیم
unintermediate
<adj.>
مستقیم
righting
مستقیم
leveled
مستقیم
level
مستقیم
straight line
خط مستقیم
straight line code
کد مستقیم
firsthand
مستقیم
straight
مستقیم
on line
مستقیم
straight line
مستقیم
straighter
مستقیم
straightish
مستقیم
straightest
مستقیم
straight line code
کد خط مستقیم
highroad
صراط مستقیم
dressing
مستقیم کنی
direct taxation
مالیات مستقیم
direct processing
پردازش مستقیم
direct process
فرایند مستقیم
direct tax
مالیات مستقیم
direct pressure
فشار مستقیم
direct observation
دیدبانی مستقیم
straightest
قسمت مستقیم
direct outlet
ابگیر مستقیم
spur offtake
ابگیر مستقیم
direct object
مفعول مستقیم
direct current
جریان مستقیم
direct reading
قرائت مستقیم
directness
مستقیم بودن
Go straight ahead.
مستقیم بروید.
straight left
چپ مستقیم در بوکس
direct access
دسترسی مستقیم
direct access
دستیابی مستقیم
straight edge
لبه مستقیم
indirect
غیر مستقیم
straight position
فرم مستقیم
direct taxes
مالیاتهای مستقیم
direct relationship
ارتباط مستقیم
highroads
صراط مستقیم
direct relationship
وابستگی مستقیم
direct address
نشانی مستقیم
straighter
قسمت مستقیم
dressings
مستقیم کنی
sideway
غیر مستقیم
positive relation
رابطه مستقیم
air line
خط مستقیم هوایی
ambagious
غیر مستقیم
as the crow files
بخط مستقیم
sonna deung koot
دست مستقیم
backstair
غیر مستقیم
hottest
خط تلفن مستقیم
hotter
خط تلفن مستقیم
random access
دستیابی مستقیم
straightening flute drill
مته مستقیم
through call
مکالمه مستقیم
rectilinear
مستقیم الخط
proximate cause
علت مستقیم
proximate
بیفاصله مستقیم
hot
خط تلفن مستقیم
specific cost
هزینه مستقیم
intuition
درک مستقیم
visual fire
تیر مستقیم
straight
قسمت مستقیم
wall pass
پاس مستقیم
d.c
جریان مستقیم
airline
خط مستقیم هوایی
d.c.
جریان مستقیم
airlines
خط مستقیم هوایی
video disk
دسترسی مستقیم
straight line
بخط مستقیم
intuitions
درک مستقیم
on line help
کمک مستقیم
close supervision
نظارت مستقیم
direct hits
اصابت مستقیم
direct hit
اصابت مستقیم
uncurl
مستقیم شدن
uniaxial bending
خمش مستقیم
straight line
دارای خط مستقیم
rectiliner
مستقیم الخط
line storm
طوفان مستقیم
direct material
مواد مستقیم
direct selection
انتخاب مستقیم
direct selling
فروش مستقیم
direct support
پشتیبانی مستقیم
direct coupling
کوپلینگ مستقیم
direct coupling
جفتگری مستقیم
direct cost
هزینه مستقیم
aright
مستقیم مستقیما
direct support
کمک مستقیم
forward voltage
ولتاژ مستقیم
forward resistance
مقاومت مستقیم
direct aggression
پرخاشگری مستقیم
direct control
کنترل مستقیم
direct fire
تیر مستقیم
direct file
پرونده مستقیم
direct fire
اتش مستقیم
direct labour
دستمزد مستقیم
direct damage
ضرر مستقیم
direct dye
رنگینه مستقیم
direct address
آدرس مستقیم
direct file
فایل مستقیم
direct lighting
روشنایی مستقیم
direct load
بارگذاری مستقیم
dma
انتقال مستقیم به حافظه
helm
زاویه سکان از خط مستقیم
helms
زاویه سکان از خط مستقیم
direct read after write
خواندن مستقیم پس از نوشتن
dressing device
دستگاه مستقیم کنی
syzygy
استقرارسه ستاره در خط مستقیم
straihting machine
دستگاه مستقیم کنی
stiff
مستقیم چوب شده
stiffer
مستقیم چوب شده
stiffest
مستقیم چوب شده
straightening roll
غلطک مستقیم کنی
direct lift control
کنترل مستقیم برا
telebrief
تماس مستقیم تلفنی
the intuitive faculty
قوه درک مستقیم
devious
غیر مستقیم منحرف
jabbing
ضربه سریع مستقیم
ambages
راهای غیر مستقیم
amitosis
تقسیم مستقیم یاخته
direct laying
روانه کردن مستقیم
direct support
پشتیبانی مستقیم کردن
oblique
غیر مستقیم منحرف
intuitively
بوسیله درک مستقیم
direct support unit
یکان پشتیبانی مستقیم
bilinear
دارای دوخط مستقیم
bilinear
وابسته بدو خط مستقیم
straightening press
پرس مستقیم کنی
point blank
روبه نشان مستقیم
fire
شوت محکم و مستقیم
jab
ضربه سریع مستقیم
parrying
سد کردن دفاع مستقیم
parry
سد کردن دفاع مستقیم
parries
سد کردن دفاع مستقیم
parried
سد کردن دفاع مستقیم
circumlocutions
بیان غیر مستقیم
circumlocution
بیان غیر مستقیم
indirect object
مفعول غیر مستقیم
excise
مالیات غیر مستقیم
jabbed
ضربه سریع مستقیم
jabs
ضربه سریع مستقیم
fired
شوت محکم و مستقیم
straight blow
ضربه مستقیم در بوکس
indirect methods
روشهای غیر مستقیم
indirect lighting
نور غیر مستقیم
indirect laying
تیر غیر مستقیم
indirect damage
ضرر غیر مستقیم
direct current
جریان برق مستقیم
indirect cost
هزینه غیر مستقیم
indirect tax
مالیات غیر مستقیم
indirect consumption
مصرف غیر مستقیم
direct data entry
داده دهی مستقیم
managing
مستقیم یا تحت کنترل
manages
مستقیم یا تحت کنترل
managed
مستقیم یا تحت کنترل
manage
مستقیم یا تحت کنترل
straight line method of depreciation
استهلاک به روش خط مستقیم
straight right
راست مستقیم در بوکس
straightening anvil
سندان مستقیم کنی
shot direct at goal
شوت مستقیم به دروازه
Don't beat around the bush!
مستقیم و رک حرف بزن!
impluse wheel
چرخ فشار مستقیم
impluse stage
طبقه فشار مستقیم
forward current
جریان ولتاژ مستقیم
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com