English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (21 milliseconds)
English Persian
remark تبصره ملاحظه کردن
remarked تبصره ملاحظه کردن
remarking تبصره ملاحظه کردن
remarks تبصره ملاحظه کردن
Other Matches
wavers تردید پیدا کردن تبصره قانون
wavering تردید پیدا کردن تبصره قانون
wavered تردید پیدا کردن تبصره قانون
waver تردید پیدا کردن تبصره قانون
She is a considerate (an inconsiderate ) person . آدم با ملاحظه یی ( بی ملاحظه یی ) است
footnote تبصره
accept as true تبصره
footnotes تبصره
perceived ملاحظه کردن
perceives ملاحظه کردن
consider ملاحظه کردن
considers ملاحظه کردن
perceiving ملاحظه کردن
to take note of ملاحظه کردن
observe ملاحظه کردن
note ملاحظه کردن
perceive ملاحظه کردن
regards ملاحظه کردن
observing ملاحظه کردن
observes ملاحظه کردن
observed ملاحظه کردن
notes ملاحظه کردن
noting ملاحظه کردن
regard ملاحظه کردن
regarded ملاحظه کردن
notes تبصره یادداشت ها
note تبصره قبض
note تبصره یادداشت ها
noting تبصره یادداشت ها
noting تبصره قبض
notes تبصره قبض
to take in a reef با ملاحظه کار کردن
To be observant of the regulations . ملاحظه مقررات را کردن
article had two notes ماده یکم دو تبصره
heeds محل گذاشتن به ملاحظه کردن
heeding محل گذاشتن به ملاحظه کردن
heeded محل گذاشتن به ملاحظه کردن
heed محل گذاشتن به ملاحظه کردن
to respect persons ملاحظه کردن وواهمه داشتن ازمردم
not to lose sight of ملاحظه کردن [به کسی یا چیزی] را فراموش نکردن
to watch something مراقب [چیزی] بودن [توجه کردن به چیزی] [چیزی را ملاحظه کردن]
regarded ملاحظه
prudence ملاحظه
tact ملاحظه
unmindful بی ملاحظه
unconsidered بی ملاحظه
regard ملاحظه
indiscreet بی ملاحظه
incautious بی ملاحظه
regards ملاحظه
remarks ملاحظه
considerations ملاحظه
disregardful بی ملاحظه
animadversion ملاحظه
consideration ملاحظه
bluftly بی ملاحظه
gravitas ملاحظه
cum grano با ملاحظه
respects ملاحظه
incosiderate بی ملاحظه
thoughtless بی ملاحظه
respect ملاحظه
rashness بی ملاحظه گی
remarking ملاحظه
incircumspect بی ملاحظه
unthinking بی ملاحظه
remark ملاحظه
observations ملاحظه
remarked ملاحظه
observation ملاحظه
inconsiderate بی ملاحظه
not unmindful بی ملاحظه
regard for others ملاحظه دیگران
annotation تحشیه ملاحظه
annotations تحشیه ملاحظه
regardant ملاحظه کننده
regrad for others ملاحظه دیگران
heeds ملاحظه رعایت
heed ملاحظه رعایت
circumspect ملاحظه کار
noteless غیرقابل ملاحظه بی نت
heeding ملاحظه رعایت
heeded ملاحظه رعایت
irrespective of بدون ملاحظه
inadvertent بی ملاحظه سهوی
blat بی معنی و بی ملاحظه
noted مورد ملاحظه
healable قابل ملاحظه
considerately ازروی ملاحظه
circumspectly ملاحظه کارانه
circumspective ملاحظه کار
ciecumspect ملاحظه کار
reckless بی ملاحظه بی اعتنا
canniness ملاحظه کاری
wary با ملاحظه هشیار
worthy of note قابل ملاحظه
noticeably بطرز قابل ملاحظه
sizeable قابل ملاحظه بزرگ
observantly از روی ملاحظه و رعایت
noteworthiness قابل ملاحظه بودن
noteworthily بطور قابل ملاحظه
thoughtful of others با ملاحظه نسبت بدیگران
oversubtle بیش از حد ملاحظه کار
Without the least regard . بدون کمترین ملاحظه یی
petty غیر قابل ملاحظه
blankly بدون ملاحظه بکلی
blat بی ملاحظه حرف زدن
remerkableness قابل ملاحظه بودن
considerably بطور قابل ملاحظه
As you can see for yourself. همانطور که ملاحظه می فرمایید
remarkably بطور قابل ملاحظه
unconsidered غیر قابل ملاحظه
sizable قابل ملاحظه بزرگ
without the gloves جدا بی ملاحظه بی رودربایستی
glib answer پاسخ بدون ملاحظه [بی فکر]
Observation of natural phenomena . ملاحظه پدیده های طبیعی
You must make allowances for his age . باید ملاحظه سنش را بکنی
notably بطور برجسته یا قابل ملاحظه
He is very cartious ( circrmspect, reserved ) . خیلی ملاحظه کار است
It was some consikerable amount. مبلغ قابل ملاحظه ای بود
to take off the gloves رودربایستی راکنارگذاشتن بی ملاحظه گفتگوکردن
observingly از روی ملاحظه حرمت گرارانه
unadvied تند بی ملاحظه بی احتیاط ناسنجیده
unadvised تند وبی ملاحظه بی احتیاط
guarded احتیاط امیز ملاحظه کار
reappraising دوباره مورد ملاحظه قرار دادن
irrespectively بدون ملاحظه چیزهای دیگر مستقلا
reappraises دوباره مورد ملاحظه قرار دادن
reappraised دوباره مورد ملاحظه قرار دادن
reappraise دوباره مورد ملاحظه قرار دادن
hardball فعالیت سخت و عاری از ملاحظه و مروت
No more Mr. Nice Guy! <idiom> دیگر به هیچ کس ملاحظه نمیکنم! [اصطلاح روزمره]
to be wary of saying something در گفتن سخن ملاحظه اطراف کار راکردن
scapegrace ادم بی پروا وبی ملاحظه اصلاح ناپذیر
respecter کسی که از مردمان بانفوذ یاتوانگر ملاحظه یا صرفداری میکند
worthy of remark قابل ملاحظه برجسته مشهور فوق العاده استثنائی
respecters کسی که از مردمان بانفوذ یاتوانگر ملاحظه یا صرفداری میکند
inconsiderably بطور غیر قابل ملاحظه بطور جزئی یا خرد
to let somebody treat you like a doormat <idiom> با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharge اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharges اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
countervial خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
capture اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capturing اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
challengo ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verified مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
foster تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoot جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoots جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
orient جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
cross examination تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
orients جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
surveyed براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveys براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orienting جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
to temper [metal or glass] آب دادن [سخت کردن] [آبدیده کردن] [بازپخت کردن] [فلز یا شیشه]
survey براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
to inform on [against] somebody کسی را لو دادن [فاش کردن] [چغلی کردن] [خبرچینی کردن]
serve نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
served نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
serves نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
assign مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
concentrate غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
buck up پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
tae پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
calk بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
assigning مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigned مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigns مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
to appeal [to] درخواستن [رجوع کردن به] [التماس کردن] [استیناف کردن در دادگاه]
concentrates غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrating غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
soft-pedal رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
sterilized گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
woo افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
withstands مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
wooed افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
woos افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
correct تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
sterilize گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilising گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
cross تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
check بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
support حمایت یاتقویت کردن تحمل کردن اثبات کردن
crossest تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
withstand مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
withstood مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
crosses تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
crosser تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com