English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 132 (7 milliseconds)
English Persian
heavy advertising تبلیغات وسیع
Other Matches
Open-plan <adj.> سالن باز، محوطه وسیع، ساختمانی که هرطبقه آن فقط دارای یک محوطه وسیع است و اتاق ندارد
publicist تبلیغات چی
publicists تبلیغات چی
publicity تبلیغات
advertisement تبلیغات
incantation تبلیغات
advertisements تبلیغات
incantations تبلیغات
propagandists تبلیغات چی
propagandist تبلیغات چی
propaganda تبلیغات
showmen تبلیغات چی
showman تبلیغات چی
fanfare [of publicity] هیاهوی تبلیغات
white propaganda تبلیغات سفید
black propaganda تبلیغات خطرناک
advertising blitz تبلیغات شدید
publicised تبلیغات کردن
black propaganda تبلیغات سیاه
publicises تبلیغات کردن
political propaganda تبلیغات سیاسی
propagandize تبلیغات کردن
puffery تبلیغات پر سر وصدا
publicizing تبلیغات کردن
hard advertising تبلیغات تهاجمی
grey propaganda تبلیغات منفی
publicizes تبلیغات کردن
grey propaganda تبلیغات خاکستری
publicized تبلیغات کردن
election propaganda تبلیغات انتخاباتی
publicize تبلیغات کردن
competitive advertising تبلیغات رقابتی
publicising تبلیغات کردن
aids to trade حمل و نقل و تبلیغات
target audience جماعت هدف تبلیغات
burst advertising شروع تبلیغات شدید
space broker کارگزار امور تبلیغات
hustle and bustle تبلیغات اغراق آمیز [اصطلاح روزمره]
razzamatazz تبلیغات اغراق آمیز [اصطلاح روزمره]
carnival [American E] تبلیغات اغراق آمیز [اصطلاح روزمره]
shivaree تبلیغات اغراق آمیز [اصطلاح روزمره]
funfair تبلیغات اغراق آمیز [اصطلاح روزمره]
razzmatazz تبلیغات اغراق آمیز [اصطلاح روزمره]
hoopla تبلیغات اغراق آمیز [اصطلاح روزمره]
vasty وسیع
of a wide scope وسیع
ample وسیع
abroad وسیع
roomiest وسیع
captious وسیع
champaign وسیع
panoramic وسیع
immense وسیع
capacious وسیع
roomy وسیع
far reaching وسیع
vast وسیع
largest وسیع
larger وسیع
spacious وسیع
large وسیع
far-reaching وسیع
extensive وسیع
roomier وسیع
proselytism تحت تاثیر تبلیغات مسلکی واقع شدن
media hype تبلیغات اغراق آمیز رسانه های گروهی
media circus تبلیغات اغراق آمیز رسانه های گروهی
broadly بطور وسیع
room وسیع تر کردن
widest نامحدود وسیع
widest فراخ وسیع
wider فراخ وسیع
wide نامحدود وسیع
wide فراخ وسیع
gums وسیع کردن
wider نامحدود وسیع
gumming وسیع کردن
gummed وسیع کردن
latifundia املاک وسیع
latitudinarianism وسیع نظری
gum وسیع کردن
extensive cultivation زراعت وسیع
extensive agriculture کشاورزی وسیع
capaciously بطور وسیع
vastly بطور وسیع
immensely بطور وسیع
superhighway جاده وسیع
superhighways جاده وسیع
comprehensive وسیع محیط
widish نسبتا وسیع
to cover much ground وسیع بودن
rooms وسیع تر کردن
plausive وسیع محتمل
This sort of propaganda is for home consumption این گونه تبلیغات برای مصرف داخلی است
consumer advertising تبلیغات تجاری بمنظور جلب توجه مصرف کننده
broad minded دارای فکر وسیع
steppe جلگه وسیع بی درخت
steppes جلگه وسیع بی درخت
large minded دارای فکر وسیع
broadcasts توزیع اطلاعات در یک فضای وسیع
enlarged توسعه دادن وسیع کردن
large-scale نسبتا زیاد بمعیار وسیع
enlarge توسعه دادن وسیع کردن
large scale نسبتا زیاد بمعیار وسیع
enlarges توسعه دادن وسیع کردن
avenuse خیابان وسیع راهرو باغ
large scale production method روش تولیدبه مقیاس وسیع
ground swell طغیان شدید و وسیع اب اقیانوس
enlarging توسعه دادن وسیع کردن
broadcast توزیع اطلاعات در یک فضای وسیع
broadloom ساخته شده درکارگاه وسیع
regions محوطه بسیار وسیع وبی انتها
crown green bowls بولینگ بین دو بازیگر در چمن وسیع
region محوطه بسیار وسیع وبی انتها
hidden momentum of population growth به دلیل این که یک جمعیت وسیع جوان
electrographic architecture [واژه ای که توسط تام ولف برای توصیف ساختار تبلیغات الکتریکی به آمریکا آمد.]
land office business کار وسیع وبسیط وسریع کارپر سود یا پر موفقیت
Xerox PARC مرکز توسعه aerox که یک محدوده وسیع از محصولات از قبیل mouse و GVT ساخته است
wats Service Telephone WidaArea سرویسی که تعدادنامحدودی از مکالمات را درناحیهای وسیع از یک نقطه به هر مکان مجاز می سازد
departmentalism اعنقاد به روش تمرکز دراداره کشور و تفویض اختیارات وسیع به مسئولین اداره امور تقسیمات کوچک مملکتی
vlsi مجتمع سازی درمقیاس بسیار بزرگ تجمع مقیاس بسیار وسیع
expansion خط وط آدرس و داده متصل یه یک اتصال به کارتهای وسیع اجاره کنترل و دستیابی به داده حافظه را می دهند
polynia منطقه یا جزیرهای از اب دریک منطقه وسیع یخ زده
broaden وسیع کردن منتشر کردن
broadening وسیع کردن منتشر کردن
broadens وسیع کردن منتشر کردن
broadened وسیع کردن منتشر کردن
barrage jamming تولید پارازیت به صورت پرده ممانعتی پخش پارازیت به صورت توده وسیع
guided propagation تبلیغات پیش بینی شده انتشار امواج رادار در مسیرپیش بینی شده ردیابی هدایت شده رادار
cell relay روش ارسال بستههای اطلاعاتی روی یک شبکه باند وسیع مثل roadband ISDN مثلاگ سیسیتم ATM داده را با حرکت خانههای داده بین گره ها در یک شبکه گسترده منتقل میکند
sales promotion افزایش فروش از راه تبلیغات افزایش فروش
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com