English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
invisible trade تجارت غیرقابل رویت
Other Matches
invisibles معاملات غیرقابل رویت
subaqueous ranging طریقه اکتشاف و تعیین محل هدفهای غیرقابل رویت دریایی
invisible assets دارائیهای نامرئی دارائیهای غیرقابل رویت
payable at sight قابل پرداخت به محض رویت به رویت
lawmerchant حقوق تجارت قدیم دادگاه تجارت
custom of a trade عادت یک تجارت اصول متداول تجارت
indiscernible غیرقابل مشاهده غیرقابل تشخیص
at sight به رویت
sight رویت
sights رویت
sight draft برات به رویت
macroscopic قابل رویت
visible قابل رویت
option of inspection خیار رویت
visibility قابلیت رویت
draft at sight برات به رویت
sights رویت کردن
seeing بینش رویت
sight رویت کردن
bill pay able at sight برات رویت
at sight بمحض رویت
angle of sight زاویه رویت
anchor in sight لنگر رویت شد
apparent قابل رویت
previews قبلا رویت کردن
inenarrable غیر قابل رویت
preview قبلا رویت کردن
visibles کالاهای قابل رویت
visible نمایان قابل رویت
parallax-free <adj.> بدون اختلاف در رویت
the pot calls the kettle black دیگ بدیگ میگوید رویت سیاه
uncovered واضح قابل رویت غیر سری
visibility قابلیت دید قابل رویت بودن
prevue قبلا رویت کردن اطلاع قبلی
What brazen cheek ! Ilike your impudence . بنازم که خیلی رویت زیاد است ( پررویی) !
Please face me when I'm talking to you. لطفا وقتی که با تو صحبت می کنم رویت را به من بکن.
heliacal ستارهای که قبل از طلوع یا افول خورشیدقابل رویت است
parallax اختلاف رویت با در نظر گرفتن محل دید نافر
discrimination حداقل جدایی برای رویت دوهدف بصورت مجزا در رادار
chip خرده فلزی که قابل رویت که از موتور یا سایر دستگاههاجدا شده باشد
chips خرده فلزی که قابل رویت که از موتور یا سایر دستگاههاجدا شده باشد
helical ستارهای که قبل از طلوع یا افول خورشید قابل رویت است شمسی
reflected code سیستم کد گذاری که نمایش دو رویت اعداد دهی با یک بیت در زمان از یک عدد به بعدی تغییر میکند
unassailable غیرقابل حمله
unassailable غیرقابل بحث
checkless غیرقابل جلوگیری
indefensible غیرقابل دفاع
unutilizable غیرقابل استفاده
flexionless غیرقابل صرف
fordless غیرقابل عبور
unprintable غیرقابل چاپ
acataletic غیرقابل فهم
out of the way غیرقابل دسترس
beyond bearing غیرقابل تحمل
irredeemable غیرقابل خریداری
unquestioning غیرقابل اعتراض
out-of-the-way غیرقابل دسترس
inaccessibility غیرقابل دسترسی
unpredictable غیرقابل پیشگویی
unpredictable غیرقابل استناد
unusable غیرقابل استفاده
unthinkable غیرقابل فکر
in check <idiom> غیرقابل کنترل
run wild <idiom> غیرقابل کنترل
unreadable غیرقابل خواندن
unwarrantable غیرقابل ضمنانت
untouchability غیرقابل لمس
unpromising غیرقابل اطمینان
ungovernable غیرقابل کنترل
countless <adj.> غیرقابل شمارش
impossible [colloquial] <adj.> غیرقابل قبول
inaccessible <adj.> غیرقابل دسترس
myriad <adj.> غیرقابل شمارش
uncountable <adj.> غیرقابل شمارش
sumless <adj.> غیرقابل شمارش
numberless <adj.> غیرقابل شمارش
innumerable <adj.> غیرقابل شمارش
unappealable غیرقابل استیناف
unappealabe غیرقابل استیناف
ineffability غیرقابل توصیفی
indistributable غیرقابل توزیع
indissolubly بطور غیرقابل حل
indiscrete غیرقابل تشخیص
incorrodible غیرقابل تحلیل
incontestable غیرقابل بحث
incommunicable غیرقابل ابلاغ
inapprehensible غیرقابل ادراک
inappellable غیرقابل استیناف
inexplosive غیرقابل انفجار
inexplosive غیرقابل احتراق
unachievable غیرقابل حصول
quenchless غیرقابل جلوگیری
noteless غیرقابل ملاحظه بی نت
not negotiable غیرقابل انتقال
not negotiable غیرقابل معامله
irrespirable غیرقابل استنشاق
irrefrangible غیرقابل تجزیه
insociable غیرقابل امیزش
infrangible غیرقابل نقض
implausibility غیرقابل قبولی
uncontrollable غیرقابل جلوگیری
unmentionable غیرقابل گوشزد
uncompromisingly غیرقابل انعطاف
incomparable غیرقابل مقایسه
uncontrollably غیرقابل نظارت
obsolete غیرقابل استفاده
untenable غیرقابل دفاع
inalienable غیرقابل انتقال
ineligible غیرقابل قبول
unacceptable غیرقابل قبول
uncompromising غیرقابل انعطاف
impermeable غیرقابل نفوذ
watertight غیرقابل نفوذ اب
unerring غیرقابل لغزش
ineluctable غیرقابل مقاومت
inaccessible غیرقابل دسترس
unquestionable غیرقابل اعتراض
dilemma معمای غیرقابل حل
uncontrollable غیرقابل نظارت
dilemmas معمای غیرقابل حل
irremediable غیرقابل استرداد
uncontrollably غیرقابل جلوگیری
unprofitable غیرقابل استفاده
unreliable غیرقابل اعتماد
irrefutable غیرقابل تکذیب
unwarranted غیرقابل ضمنانت
indecipherable غیرقابل استخراج
invaluable غیرقابل تخمین
irrevocable غیرقابل برگشت
built-in غیرقابل انتقال
inescapable غیرقابل اجتناب
unacceptably غیرقابل قبول
indecipherable غیرقابل کشف
angle of view زاویه رویت دوربین عکاسی میدان دید دوربین
indefensibly بطور غیرقابل تصدیق
defiladed area منطقه غیرقابل دید
indigestibly بطور غیرقابل هضم
disafected person عنصر غیرقابل اعتماد
incomparably بطور غیرقابل مقایسه
unquestionable محقق غیرقابل منازعه
indistinguishably بطور غیرقابل تشخیص
nondescript غیرقابل طبقه بندی
inconvertibly بطور غیرقابل تبدیل
inconvertible currency پول غیرقابل تبدیل
impenetrably بطور غیرقابل نفوذ
impermeable layer لایه غیرقابل نفوذ
unpremediated غیرقابل پیش بینی
inalterably بطور غیرقابل تغییر
inapplicably بطور غیرقابل اجرا
inappreciable غیرقابل تقدیر نامحسوس
unusable fuel سوخت غیرقابل استفاده
inapprehensible نامفهوم غیرقابل احساس
incognizable غیرقابل درک نفهمیدنی
incommunicable نگفتنی غیرقابل پخش
unthinkable فکرنکردنی غیرقابل تعمق
incompressible fluide سیاله غیرقابل تراکم
inconcealable غیرقابل پنهان کردن
inconceivability غیرقابل تصور بودن
inconceivably بطور غیرقابل تصور
incontestably بطور غیرقابل بحث
unchangeably <adv.> به طور غیرقابل فسخ
insociable ناسازگار غیرقابل معاشرت
irreproachability غیرقابل سرزنش بودن
insuppressible نخواباندنی غیرقابل کنترل
insurmountably بطور غیرقابل تفوق
indiscernibly بطور غیرقابل مشاهده
imperceptibly بطور غیرقابل مشاهده
incredible غیرقابل قبول افسانهای
airtight غیرقابل نفوذبوسیلهء هوا
indubitably بطور غیرقابل تردید
irremovably بطور غیرقابل انتقال
unknowing غیرقابل ادراک و فهم
unknowingly غیرقابل ادراک و فهم
unfathomable غیرقابل عمق سنجی
unquestioning محقق غیرقابل منازعه
impermeably بطور غیرقابل نفوذ
inexpressible نا گفتنی غیرقابل بیان
innavigable غیرقابل کشتی رانی
irreproachableness غیرقابل سرزنش بودن
indivisibly بطور غیرقابل تقسیم
immutably <adv.> به طور غیرقابل فسخ
inexcusably بطور غیرقابل تصدیق
inflexibly بطور غیرقابل انحناء
infrangibility غیرقابل نقض بودن
nonexecutable statement حکم غیرقابل اجرا
unalterably <adv.> به طور غیرقابل فسخ
infusible غیرقابل نفوذ یا حلول
wordless غیرقابل بیان با لغات خاموش
pierce the block ابشار محکم غیرقابل دفاع
lightproof غیرقابل نفوذ بوسیله نور
nondismountable pack بسته غیرقابل پیاده سازی
irrevocable letter of credit اعتبار اسنادی غیرقابل برگشت
NMI وقفه غیرقابل چشم پوشی
forcemajeure علت یا قوه غیرقابل مقاومت
acatalepsy موضوع غیرقابل درک مکتب
dead stock موجودی بی ارزش و غیرقابل فروش
confirmed irrevocable letter to credit اعتبار غیرقابل برگشت تاییدشده
innumerable غیرقابل شمارش بیحد و حصر
emergency risk خطرات غیرقابل اجتناب اتمی
unliquidated damages خسارات غیرقابل براورد به پول
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com