English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (10 milliseconds)
English Persian
traffic تجارت هدایت شده
trafficked تجارت هدایت شده
trafficking تجارت هدایت شده
traffics تجارت هدایت شده
Other Matches
guidance هدایت کردن وسیله یا هواپیمامنطقه پوشش سیستم هدایت هواپیما منطقه زیر پوشش سیستم هدایت
guidance هدایت کردن سیستم هدایت هدایت
lawmerchant حقوق تجارت قدیم دادگاه تجارت
custom of a trade عادت یک تجارت اصول متداول تجارت
beamrider موشک هدایت شوندهای که به وسیله اشعه رادار هدایت میشود
terminal guidance هدایت موشک در مراحل اخرمسیر هدایت هواپیما ازفرودگاه یا به فرودگاه
mace نوعی موشک هدایت شونده که با انرژی جنبشی هدایت میشود
maces نوعی موشک هدایت شونده که با انرژی جنبشی هدایت میشود
homing guidance هدایت هواپیما یا موشک بااستفاده از امواج رادار هدایت الکترونیکی
fighter direction هدایت کردن هواپیماهای شکاری هدایت جنگنده ها ازروی ناو
inertial guidance سیستم هدایت داخلی موشک هدایت خودکار
stellar guidance سیستم هدایت نجومی موشکهای هدایت شونده
conductance ضریب هدایت قدرت هدایت
gyro pilot سیستم هدایت خودکار ناو هدایت ژیروسکوپی ناو هدایت نجومی خودکار ناو
celestial guidance سیستم هدایت نجومی موشک هدایت موشک یا قمرمصنوعی با استفاده از صورفلکی
azimuth guidance هدایت هواپیما از نظر سمتی هدایت سمتی هواپیما
traffics تجارت
businesses تجارت
business تجارت
traffic تجارت
furriery تجارت خز
mysteries تجارت
mystery تجارت
commerce تجارت
trafficked تجارت
trafficking تجارت
graphics, business تجارت
traded تجارت
trade تجارت
restraint of trade محدودیت تجارت
trade deficit کسری تجارت
traffics تجارت غیرقانونی
regional trade تجارت منطقهای
trade barrier مانع تجارت
traditional trade تجارت سنتی
trafficking تجارت غیرقانونی
home trade تجارت داخلی
traffic تجارت غیرقانونی
refinance از نو تجارت کردن
refinanced از نو تجارت کردن
refinancing از نو تجارت کردن
unfavorable trade تجارت نامطلوب
internal trade تجارت داخلی
unfavorable trade تجارت نامساعد
trafficked تجارت غیرقانونی
enterprise تعهد تجارت
commercial مربوط به تجارت
refinances از نو تجارت کردن
joint adventure تجارت مشترک
merchandise تجارت کردن
law merchant حقوق تجارت
law merchant قانون تجارت
law of the staple حقوق تجارت
maritime trade تجارت دریایی
businesses موضوع تجارت
internal commerce تجارت داخلی
free trade تجارت ازاد
enterprises تعهد تجارت
open trade تجارت ازاد
merchandies تجارت کردن
business موضوع تجارت
commercialism تجارت گرائی
mercantile law قانون تجارت
commercial law قانون تجارت
chamber of commerce اتاق تجارت
chamber of commerce اطاق تجارت
carring trade تجارت داخله
fair trade تجارت عادلانه
chamber of trade اتاق تجارت
flax trade تجارت کتان
floating trade تجارت دریایی
freedom of trade ازادی تجارت
commercial law حقوق تجارت
foreign trade تجارت خارجی
commercial code قانون تجارت
free in trade تجارت ازاد
bilateral trade تجارت دوجانبه
freedom of enterprise ازادی تجارت
free trader تجارت ازاد
business law حقوق تجارت
laissez-faire ازادی تجارت
cabotage تجارت ساحلی
counter trade تجارت متقابل
fair trade تجارت مشروع
fair trade تجارت منصفانه
trade تجارت داد و ستد
traded تجارت داد وستد
transport industry تجارت حمل و نقل
traded تجارت داد و ستد
contraband تجارت قاچاق یاممنوع
transport trade تجارت حمل و نقل
mentoring مرشدی [تجارت و بازرگانی]
trade تجارت داد وستد
It is both pilgrimage and commerce. <proverb> هم زیارت است هم تجارت .
visibles اقلام مرئی تجارت
trade magazine مجله تخصصی تجارت
multilateral trade تجارت چند جانبه
transport business تجارت حمل و نقل
gains from trade منافع حاصل از تجارت
international trade تجارت بین المللی
adventures تجارت مخاطره امیز
international trade تجارت بین الملل
balance of foreign trade تراز تجارت خارجی
free enterprise تجارت ومعامله ازاد
commerce معاشرت تجارت کردن
free trade area منطقه تجارت ازاد
free trade area حوزه تجارت ازاد
invisible items of trade اقلام نامرئی تجارت
invisible trade تجارت غیرقابل رویت
shipping trade تجارت حمل و نقل
automobile trade صنعت یا تجارت اتومبیل
downtown مرکز تجارت شهر
carrying trade تجارت حمل و نقل
carrying business تجارت حمل و نقل
carrying-trade تجارت حمل و نقل
adventure تجارت مخاطره آمیز
free enterprise system نظام تجارت ازاد
copartner سهیم وشریک در تجارت وغیره
I am here on business. برای تجارت اینجا آمدم.
barter away تجارت یا معامله پایاپای کردن
Free pree (trade,port). مطبوعات ( تجارت ،بندر ) آزاد
aids to trade خدمات جنبی تجارت مانندبانکدارب
interstate commerce commission کمیسیون تجارت بین ایالات
restrictive trade practices روشهای محدود کردن تجارت
multilateral trade تجارت باچند کشور در ان واحد
take a bath <idiom> ویرانی تجارت ،ورشکست شدن
retail park مجتمع تجاری [تجارت و بازرگانی]
retail centre [British] مجتمع تجاری [تجارت و بازرگانی]
retail shopping centre [British] مجتمع تجاری [تجارت و بازرگانی]
strip mall مجتمع تجاری [تجارت و بازرگانی]
shopping mall [American] مجتمع تجاری [تجارت و بازرگانی]
commercial center [American] مجتمع تجاری [تجارت و بازرگانی]
shopping centre [British] مجتمع خرید [تجارت و بازرگانی]
shopping center [American] مجتمع تجاری [تجارت و بازرگانی]
shopping centre [British] مجتمع تجاری [تجارت و بازرگانی]
retail shopping centre [British] مرکز تجاری [تجارت و بازرگانی]
strip mall مرکز تجاری [تجارت و بازرگانی]
shopping mall [American] مرکز تجاری [تجارت و بازرگانی]
mall مرکز تجاری [تجارت و بازرگانی]
commercial center [American] مرکز تجاری [تجارت و بازرگانی]
mall مجتمع تجاری [تجارت و بازرگانی]
commercial center [American] مجتمع خرید [تجارت و بازرگانی]
mall مجتمع خرید [تجارت و بازرگانی]
shopping center [American] مجتمع خرید [تجارت و بازرگانی]
retail park مجتمع خرید [تجارت و بازرگانی]
retail centre [British] مجتمع خرید [تجارت و بازرگانی]
retail shopping centre [British] مجتمع خرید [تجارت و بازرگانی]
strip mall مجتمع خرید [تجارت و بازرگانی]
shopping mall [American] مجتمع خرید [تجارت و بازرگانی]
retail centre [British] مرکز تجاری [تجارت و بازرگانی]
microeconomics اقتصاد خرد [تجارت و بازرگانی]
retail park مرکز خرید [تجارت و بازرگانی]
shopping center [American] مرکز خرید [تجارت و بازرگانی]
shopping centre [British] مرکز خرید [تجارت و بازرگانی]
micro-economics اقتصاد خرد [تجارت و بازرگانی]
mentoring مربی بودن [تجارت و بازرگانی]
retail centre [British] مرکز خرید [تجارت و بازرگانی]
mall مرکز خرید [تجارت و بازرگانی]
commercial center [American] مرکز خرید [تجارت و بازرگانی]
shopping centre [British] مرکز تجاری [تجارت و بازرگانی]
shopping center [American] مرکز تجاری [تجارت و بازرگانی]
retail park مرکز تجاری [تجارت و بازرگانی]
retail shopping centre [British] مرکز خرید [تجارت و بازرگانی]
shopping mall [American] مرکز خرید [تجارت و بازرگانی]
strip mall مرکز خرید [تجارت و بازرگانی]
vent for surplus theory of trade نظریه تجارت "درباره استفاده از مازاد "
business که باعث میشود یک تجارت کار باشد
wool stapler کسیکه تجارت پشم خام میکند
trade follows the flag تجارت کشورهای مشترک المنافع با انگلستان
businesses که باعث میشود یک تجارت کار باشد
(not) have anything to do with someone <idiom> نخواستن دوستی یا کار یا تجارت داشتن
white slave استفاده از زن برای فحشاء تجارت ناموس
Trade ( business ) is slack this week . این هفته بازار ( تجارت ) کساد است
dumping سیاست تبعیض قیمت در تجارت بین الملل
mail order house تجارت خرده فروشی بوسیله مکاتبات پستی
total conductivity هدایت کل
transduction هدایت
navigators هدایت گر
conductance هدایت
conduction هدایت
leads هدایت
lead هدایت
steerage هدایت
guidance هدایت
navigator هدایت گر
leading هدایت
direction هدایت
technologies قرار دادن یک قطعه الکترونیکی جدید در تجارت یا صنعت
technology قرار دادن یک قطعه الکترونیکی جدید در تجارت یا صنعت
dirigible قابل هدایت
fire direction هدایت اتش
electric conduction هدایت الکتریسیته
electrical conductivity هدایت الکتریکی
electron conduction هدایت الکترون
convect هدایت کردن
vee guideways مسیر هدایت "وی "
image line هدایت تصویر
ionic conduction هدایت یونی
heat conductivity هدایت حرارتی
heat conduction هدایت حرارتی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com