English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 211 (44 milliseconds)
English Persian
merchandise تجارت کردن
merchandies تجارت کردن
Search result with all words
trade تجارت کردن با داد وستد کردن
traded تجارت کردن با داد وستد کردن
commerce معاشرت تجارت کردن
refinance از نو تجارت کردن
refinanced از نو تجارت کردن
refinances از نو تجارت کردن
refinancing از نو تجارت کردن
barter away تجارت یا معامله پایاپای کردن
restrictive trade practices روشهای محدود کردن تجارت
Other Matches
custom of a trade عادت یک تجارت اصول متداول تجارت
lawmerchant حقوق تجارت قدیم دادگاه تجارت
mystery تجارت
mysteries تجارت
commerce تجارت
traffic تجارت
businesses تجارت
graphics, business تجارت
business تجارت
trafficked تجارت
trade تجارت
trafficking تجارت
traded تجارت
traffics تجارت
furriery تجارت خز
traffics تجارت غیرقانونی
cabotage تجارت ساحلی
business law حقوق تجارت
business موضوع تجارت
trafficking تجارت غیرقانونی
fair trade تجارت عادلانه
free trade تجارت ازاد
fair trade تجارت منصفانه
fair trade تجارت مشروع
traffic تجارت غیرقانونی
unfavorable trade تجارت نامطلوب
unfavorable trade تجارت نامساعد
trafficked تجارت غیرقانونی
restraint of trade محدودیت تجارت
laissez-faire ازادی تجارت
internal commerce تجارت داخلی
internal trade تجارت داخلی
foreign trade تجارت خارجی
bilateral trade تجارت دوجانبه
freedom of enterprise ازادی تجارت
free in trade تجارت ازاد
trade barrier مانع تجارت
trade deficit کسری تجارت
regional trade تجارت منطقهای
flax trade تجارت کتان
mercantile law قانون تجارت
commercial مربوط به تجارت
law of the staple حقوق تجارت
enterprise تعهد تجارت
enterprises تعهد تجارت
floating trade تجارت دریایی
law merchant قانون تجارت
law merchant حقوق تجارت
businesses موضوع تجارت
traditional trade تجارت سنتی
counter trade تجارت متقابل
free trader تجارت ازاد
carring trade تجارت داخله
maritime trade تجارت دریایی
joint adventure تجارت مشترک
freedom of trade ازادی تجارت
open trade تجارت ازاد
commercial code قانون تجارت
commercialism تجارت گرائی
commercial law قانون تجارت
chamber of commerce اتاق تجارت
commercial law حقوق تجارت
chamber of trade اتاق تجارت
chamber of commerce اطاق تجارت
home trade تجارت داخلی
carrying trade تجارت حمل و نقل
international trade تجارت بین الملل
invisible items of trade اقلام نامرئی تجارت
shipping trade تجارت حمل و نقل
invisible trade تجارت غیرقابل رویت
traded تجارت داد وستد
transport industry تجارت حمل و نقل
balance of foreign trade تراز تجارت خارجی
transport business تجارت حمل و نقل
transport trade تجارت حمل و نقل
traded تجارت داد و ستد
It is both pilgrimage and commerce. <proverb> هم زیارت است هم تجارت .
adventures تجارت مخاطره امیز
visibles اقلام مرئی تجارت
adventure تجارت مخاطره آمیز
contraband تجارت قاچاق یاممنوع
trade magazine مجله تخصصی تجارت
carrying business تجارت حمل و نقل
automobile trade صنعت یا تجارت اتومبیل
traffics تجارت هدایت شده
trafficking تجارت هدایت شده
trade تجارت داد وستد
trafficked تجارت هدایت شده
mentoring مرشدی [تجارت و بازرگانی]
international trade تجارت بین المللی
multilateral trade تجارت چند جانبه
free trade area منطقه تجارت ازاد
downtown مرکز تجارت شهر
free enterprise تجارت ومعامله ازاد
traffic تجارت هدایت شده
free trade area حوزه تجارت ازاد
trade تجارت داد و ستد
carrying-trade تجارت حمل و نقل
free enterprise system نظام تجارت ازاد
gains from trade منافع حاصل از تجارت
commercial center [American] مجتمع تجاری [تجارت و بازرگانی]
shopping centre [British] مرکز تجاری [تجارت و بازرگانی]
Free pree (trade,port). مطبوعات ( تجارت ،بندر ) آزاد
commercial center [American] مرکز خرید [تجارت و بازرگانی]
strip mall مرکز خرید [تجارت و بازرگانی]
shopping centre [British] مجتمع خرید [تجارت و بازرگانی]
multilateral trade تجارت باچند کشور در ان واحد
strip mall مرکز تجاری [تجارت و بازرگانی]
I am here on business. برای تجارت اینجا آمدم.
copartner سهیم وشریک در تجارت وغیره
shopping center [American] مجتمع خرید [تجارت و بازرگانی]
mall مجتمع تجاری [تجارت و بازرگانی]
commercial center [American] مرکز تجاری [تجارت و بازرگانی]
microeconomics اقتصاد خرد [تجارت و بازرگانی]
shopping center [American] مرکز تجاری [تجارت و بازرگانی]
retail park مرکز تجاری [تجارت و بازرگانی]
mall مرکز تجاری [تجارت و بازرگانی]
shopping mall [American] مجتمع تجاری [تجارت و بازرگانی]
retail centre [British] مرکز تجاری [تجارت و بازرگانی]
micro-economics اقتصاد خرد [تجارت و بازرگانی]
shopping mall [American] مرکز تجاری [تجارت و بازرگانی]
shopping centre [British] مجتمع تجاری [تجارت و بازرگانی]
take a bath <idiom> ویرانی تجارت ،ورشکست شدن
mall مرکز خرید [تجارت و بازرگانی]
strip mall مجتمع تجاری [تجارت و بازرگانی]
retail shopping centre [British] مجتمع تجاری [تجارت و بازرگانی]
retail centre [British] مجتمع تجاری [تجارت و بازرگانی]
retail park مجتمع تجاری [تجارت و بازرگانی]
shopping mall [American] مرکز خرید [تجارت و بازرگانی]
interstate commerce commission کمیسیون تجارت بین ایالات
shopping center [American] مجتمع تجاری [تجارت و بازرگانی]
retail shopping centre [British] مرکز تجاری [تجارت و بازرگانی]
retail park مجتمع خرید [تجارت و بازرگانی]
shopping mall [American] مجتمع خرید [تجارت و بازرگانی]
aids to trade خدمات جنبی تجارت مانندبانکدارب
retail centre [British] مرکز خرید [تجارت و بازرگانی]
retail park مرکز خرید [تجارت و بازرگانی]
retail shopping centre [British] مجتمع خرید [تجارت و بازرگانی]
shopping center [American] مرکز خرید [تجارت و بازرگانی]
mall مجتمع خرید [تجارت و بازرگانی]
commercial center [American] مجتمع خرید [تجارت و بازرگانی]
shopping centre [British] مرکز خرید [تجارت و بازرگانی]
strip mall مجتمع خرید [تجارت و بازرگانی]
retail shopping centre [British] مرکز خرید [تجارت و بازرگانی]
retail centre [British] مجتمع خرید [تجارت و بازرگانی]
mentoring مربی بودن [تجارت و بازرگانی]
vent for surplus theory of trade نظریه تجارت "درباره استفاده از مازاد "
business که باعث میشود یک تجارت کار باشد
trade follows the flag تجارت کشورهای مشترک المنافع با انگلستان
(not) have anything to do with someone <idiom> نخواستن دوستی یا کار یا تجارت داشتن
businesses که باعث میشود یک تجارت کار باشد
wool stapler کسیکه تجارت پشم خام میکند
white slave استفاده از زن برای فحشاء تجارت ناموس
Trade ( business ) is slack this week . این هفته بازار ( تجارت ) کساد است
dumping سیاست تبعیض قیمت در تجارت بین الملل
mail order house تجارت خرده فروشی بوسیله مکاتبات پستی
technology قرار دادن یک قطعه الکترونیکی جدید در تجارت یا صنعت
technologies قرار دادن یک قطعه الکترونیکی جدید در تجارت یا صنعت
stock control program نرم افزاری که برای کمک به مدیریت انبار در تجارت طراحی شده است
restraint of trade قراردادی که ضمن ان تجارت یکی از طرفین قرارداد به طور نامحدود منع شود
silicon valley محلی در دره سانتاکلارای کالیفرنیا باگسترده ترین تمرکز تجارت وکار تکنولوژی عالی در جهان
fair trade laws قوانین تجارت منصفانه قرارداد بین تولیدکننده وفروشنده برای تثبیت یا تعیین حداقل قیمت
e f t a (european free trade association اتحادیه تجارت ازاد اروپا اتحادیه متشکل از کشورهای انگلستان
agribusiness تجارت محصولات کشاورزی کار و کسب کشاورزی
joint venture سرمایه گذاری مشترک تجارت مشترک
international commercial terms (incoterm قراردادهای تجارت بین الملل که بوسیله اتاق بازرگانی بین الملل تهیه شده است
collieries تجارت ذغال ذغال فروشی
colliery تجارت ذغال ذغال فروشی
economic nationalism ناسیونالیسم اقتصادی خودکفایی اقتصادی سیستم فکری اقتصادی که هدف ان ایجاد سیستم اقتصادی مبنی بر خودبسی است به طوریکه اقتصاد کشور به تجارت خارجی برای کالاهای اصلی احتیاج نداشته باشد
exchanged stabilization fund مقصودتاسیسی است در ان پول خارجی و داخلی یک کاسه میشود و به این وسیله مظنه ارز خارجی ثابت نگهداشته میشود تا تنزل پول داخلی باعث رکود تجارت و عدم اعتماد نشود
to let somebody treat you like a doormat <idiom> با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharge اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharges اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
capturing اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
capture اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
challengo ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verifying مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
shoots جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoot جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
foster تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
orient جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orients جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
cross examination تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
to temper [metal or glass] آب دادن [سخت کردن] [آبدیده کردن] [بازپخت کردن] [فلز یا شیشه]
surveyed براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orienting جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
survey براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveys براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
concentrate غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrates غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
assigning مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
serve نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
serves نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
to appeal [to] درخواستن [رجوع کردن به] [التماس کردن] [استیناف کردن در دادگاه]
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com