English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (20 milliseconds)
English Persian
redeployment تجدید گسترش کردن
Other Matches
relocation تجدید گسترش دادن
deploys اعزام ناو به ماموریت گسترش دادن گسترش یافتن باز شدن
deploy اعزام ناو به ماموریت گسترش دادن گسترش یافتن باز شدن
deploying اعزام ناو به ماموریت گسترش دادن گسترش یافتن باز شدن
deployment operating base پایگاه پشتیبانی گسترش جنگی پایگاه کمک به گسترش نیروها
rallied تجمع برای تجدید قوایا تجدید سازمان
rally تجمع برای تجدید قوایا تجدید سازمان
rallies تجمع برای تجدید قوایا تجدید سازمان
force tabs نمودار یا طرح گسترش یکانهایا نیروها طرح زمان بندی شده گسترش نیروها
resupply تجدید اماد تجدید تدارکات
rearming تجهیز کردن بااسلحه نوین تجدید جنگ افزار کردن
re edify تجدید کردن
reedify تجدید کردن
re establish تجدید کردن
furbishes تجدید کردن
furbishing تجدید کردن
renews تجدید کردن
renewing تجدید کردن
furbished تجدید کردن
furbish تجدید کردن
renew تجدید کردن
rehabilitates تجدید اسکان کردن اعاده حیثیت کردن
refresh تازه کردن یک صفحه تصویر تجدید کردن
rehabilitated تجدید اسکان کردن اعاده حیثیت کردن
refreshed تازه کردن یک صفحه تصویر تجدید کردن
rehabilitate تجدید اسکان کردن اعاده حیثیت کردن
refreshes تازه کردن یک صفحه تصویر تجدید کردن
rehabilitating تجدید اسکان کردن اعاده حیثیت کردن
modifies تجدید نظر کردن
rechamber تجدید خان کردن
up-to-date تجدید نظر کردن
reorganised تجدید سازمان کردن
reorganization تجدید سازمان کردن
reelect تجدید انتخاب کردن
rearmed تجدید تسلیحات کردن
reconsignment تجدید بارنامه کردن
rearm تجدید تسلیحات کردن
reconcider تجدید نظر کردن در
modify تجدید نظر کردن
marry a second time تجدید فراش کردن
rethought تجدید نظر کردن
revising تجدید نظر کردن
rethinks تجدید نظر کردن
revise تجدید نظر کردن
restructure تجدید سازمان کردن
rethinking تجدید نظر کردن
rethink تجدید نظر کردن
restructures تجدید سازمان کردن
reorganises تجدید سازمان کردن
reorganising تجدید سازمان کردن
reorganize تجدید سازمان کردن
rest تجدید قوا کردن
modifying تجدید نظر کردن
revises تجدید نظر کردن
rests تجدید قوا کردن
reorganizing تجدید سازمان کردن
critique تجدید نظر کردن در
critiques تجدید نظر کردن در
reorganizes تجدید سازمان کردن
reorganized تجدید سازمان کردن
restructured تجدید سازمان کردن
reshape تجدید وضع کردن
refuel تجدید سوخت کردن
reconstruct تجدید بنا کردن
reconstructs تجدید بنا کردن
reconstructed تجدید بنا کردن
reconstructing تجدید بنا کردن
refuels تجدید سوخت کردن
revalidate تجدید اعتبار کردن
rearms تجدید تسلیحات کردن
resupply تجدید اماد کردن
renovation تجدید قطعات کردن
refuelling تجدید سوخت کردن
refuelled تجدید سوخت کردن
up to date تجدید نظر کردن
refueling تجدید سوخت کردن
second wind <idiom> تجدید قوا کردن
refueled تجدید سوخت کردن
retry تجدید نظر کردن
reviews تجدید نظر دوره کردن
review تجدید نظر دوره کردن
reviewed تجدید نظر دوره کردن
reviewing تجدید نظر دوره کردن
reinstatement of revolving credit اعتبار گردانی را تجدید کردن
fueled تحریک کردن تجدید نیرو کردن
fuelling تحریک کردن تجدید نیرو کردن
fuels تحریک کردن تجدید نیرو کردن
fuelled تحریک کردن تجدید نیرو کردن
fuel تحریک کردن تجدید نیرو کردن
modify تجدید نظر کردن در طرح اتش
refocillate تجدید حیات کردن بخود اوردن
rehabilitation تجدید قوا کردن توان بخشی
reschedule در شرایط وام تجدید نظر کردن
modifies تجدید نظر کردن در طرح اتش
modifying تجدید نظر کردن در طرح اتش
refect با مشروب یا خوراک تجدید قوا کردن
reschedules در شرایط وام تجدید نظر کردن
rescheduled در شرایط وام تجدید نظر کردن
rescheduling در شرایط وام تجدید نظر کردن
reshuffle تجدید سازمان کردن تغییرات سازمانی دادن
recuperation تجدید کردن روغن وسیله یاجنگ افزار
reshuffles تجدید سازمان کردن تغییرات سازمانی دادن
reshuffling تجدید سازمان کردن تغییرات سازمانی دادن
reshuffled تجدید سازمان کردن تغییرات سازمانی دادن
superinduce تخحت فشار قرار گرفتن کشیدن یا گذاشتن یا جا دادن تجدید فراش کردن
staging base پایگاه تجدید سوخت یابارگیری مجدد یا جابجا کردن کالاها در کشتی یا هواپیما
continuance تمدید یا تجدید وقت دادگاه دادگاه را به عنوان تنفس موقتا" تعطیل کردن
refile تجدید نظر در متن پیامهابرای ارسال تصحیح و مرتب کردن متن پیامهای ارسالی
deployment گسترش
developments گسترش
expansion گسترش
spread گسترش
promotion گسترش
expanses گسترش
promotions گسترش
develops گسترش
expanse گسترش
dispersal گسترش
develop گسترش
propagation گسترش
extension گسترش
line of deployment خط گسترش
development گسترش
extensions گسترش
deploy گسترش
deploys گسترش
spreads گسترش
deploying گسترش
deployment diagram دیاگرام گسترش
abroad گسترش یافته
flank development گسترش جناحی
circumfuse گسترش یافتن
widening of capital گسترش سرمایه
vertical expansion گسترش عمودی
accrues گسترش یافتن
development plan طرح گسترش
widening of market گسترش بازار
develop گسترش وضعیت
path of expansion مسیر گسترش
prompt deployment گسترش مناسب
image speard گسترش تصویر
deploying گسترش یافتن
job enlargement گسترش شغلی
to unfold گسترش دادن
eco development بوم گسترش
bank expansion گسترش بانکی
installed <adj.> <past-p.> گسترش یافته
inserted <adj.> <past-p.> گسترش یافته
deployed <adj.> <past-p.> گسترش یافته
appointed <adj.> <past-p.> گسترش یافته
applied <adj.> <past-p.> گسترش یافته
deploys گسترش یافتن
prompt deployment گسترش فوری
expansion گسترش توسعه
spread گسترش یافتن
deployment diagram طرح گسترش
spreads گسترش یافتن
deploy گسترش یافتن
accrue گسترش یافتن
deployed گسترش یافته
accruing گسترش یافتن
deployment تفرقه گسترش
expansion گسترش انبساط
generation افرینش گسترش
generations افرینش گسترش
wide-angle عدسی گسترش
sign extension گسترش علامت
wide angle عدسی گسترش
outspread گسترش یافتن
to grow [into] گسترش دادن [به]
develops گسترش دادن
to develop [into] گسترش دادن [به]
develops گسترش وضعیت
expansion path مسیر گسترش
expansible گسترش پذیر
credit expansion گسترش اعتبار
extensibility گسترش پذیری
develop گسترش دادن
disposition ارایشات گسترش
bank development گسترش شبکه بانکی
spaces گسترش دادن متن
to spread [across] [over] گسترش یافتن [سرتاسر]
growth company شرکت در حال گسترش
redeployment گسترش مجدد دادن
elater خاصیت انبساط و گسترش
expanding industry صنعت در حال گسترش
generated گسترش یافتن افریدن
automatic volume expansion گسترش خودکار صدا
flare angle زاویه گسترش یا گشادگی
space گسترش دادن متن
generating گسترش یافتن افریدن
generates گسترش یافتن افریدن
generate گسترش یافتن افریدن
dispersion تفرقه گسترش یکان
expansion توسعه گسترش دادن کشیدن
open ranks گسترش باز درسواره نظام
spreads بسط وتوسعه یافتن گسترش
extensible آنچه قابل گسترش است
expandable آنچه قابل گسترش باشد
battery groung pattern طرح گسترش توپهای اتشبار
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com