Dictiornary-Farsi | تجربه گرایی | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (9 milliseconds)

English	Persian
empircism	تجربه گرایی


Other Matches

hydrotropism	اب گرایی یا هیدروتربیسم رطوبت گرایی
the tule of thumb	تجربه
experiments	تجربه
experimented	تجربه
experiment	تجربه
greenest	بی تجربه
green	بی تجربه
inexperienced	بی تجربه
inexpert	بی تجربه
experienced	با تجربه
unskillful	بی تجربه
beardless	بی تجربه
experiencing	تجربه
experiences	تجربه
immature	بی تجربه
experience	تجربه
unskilled <adj.>	کم تجربه
unskilled	بی تجربه
backgrounds	تجربه
practice	تجربه
raw	بی تجربه
naive	بی تجربه
background	تجربه
half baked	بی تجربه
naif	بی تجربه
experimenting	تجربه
apriori	مقدم بر تجربه
ah ah ecperience	تجربه اهان
experience	تجربه ازمایش
veteran	بازیگر با تجربه
scientific experiment	تجربه علمی
gunshy	ترسو بی تجربه
aha experience	تجربه اهان
gremie	بی تجربه و ناشی
experiences	تجربه ازمایش
empiricism	اصالت تجربه
without experience	بی تجربه ناازموده
he knows a thing or two	بی تجربه نیست
seat of the pants	استفاده از تجربه
experiencing	تجربه ازمایش
aposteriori	موخر بر تجربه
shorthorn	ادم بی تجربه
reenactment	بازافرینی تجربه
experimentalist	اهل تجربه
traumatic experience	تجربه اسیب زا
empiricism	تجربه گرائی
to bring to the proof	به تجربه رساندن
experientially	ازروی تجربه
empiric	مبنی بر تجربه
to put to proof	به تجربه رساندن
as green as grass <idiom>	کم تجربه و ناشی
veterans	بازیگر با تجربه
immediate experience	تجربه بیواسطه
have been around <idiom>	تجربه داشتن
sour dough	[مکتشف با تجربه]
driving experience	تجربه رانندگی
verdant	پوشیده از سبزه بی تجربه
empirically	از روی مشاهده و تجربه
callow	شخص بی تجربه وناشی
day residues	ماندههای تجربه روز
a posteriori	مبنی بر تجربه و مشاهده
stumblebum	مشت زن بی تجربه وناشی
I wasn't born yesterday. <idiom>	من بی تجربه نیستم ! [اصطلاح]
His failure was a bitter experience.	شکستن تجربه تلخی شد
experience	تجربه کردن کشیدن
school of hard knocks <idiom>	تجربه عادی از زندگی
experiences	تجربه کردن کشیدن
relives	دوباره تجربه کردن
experiencing	تجربه کردن کشیدن
through the mill <idiom>	تجربه شرایط مشکل
reliving	دوباره تجربه کردن
relived	دوباره تجربه کردن
relive	دوباره تجربه کردن
She is experienced nurse.	پرستار پر تجربه ای است
Experience has shown (proved) that …	تجربه نشان داده است که …
To apply ones experience.	تجربه خود رابکار گرفتن
Hypnagogia	تجربه حالت انتقالی از بیداری تا خواب
Scientic experiments show that …	تجربه های علمی نشان می دهد که
tike	ادم خام دست وبی تجربه
cup of coffeen	شرکت کوتاه بازیگر کم تجربه در مسابقه
We all learn by experience.	ما همه از روی تجربه ( کردن ) می آموزیم
He has not enough experience for the position.	برای اینکار تجربه کافی ندارد
advanced	برنامهای با الگوهای پیچیده برای کاربر با تجربه
To experience great hardships.	سختیها ومشقات بسیاری را تجربه کردن (متحمل شدن )
leftism	چپ گرایی
skepticism	شک گرایی
sensualism	حس گرایی
hydrotropic	اب گرایی
ambivalence	دو سو گرایی
rightism	راست گرایی
moralization	اخلاق گرایی
monopolism	انحصار گرایی
mentalism	ذهن گرایی
mendelism	مندل گرایی
masculinism	نرینه گرایی
objectivism	برون گرایی
functionalism	کارکرد گرایی
nominalism	اسم گرایی
negativism	منفی گرایی
necrophilia	مرده گرایی
nationallism	ملت گرایی
magnotropism	مغناطیس گرایی
machiavellianism	ماکیاول گرایی
inflationism	تورم گرایی
illusionism	وهم گرایی
ideality	اندیشه گرایی
cynicism	کلبی گرایی
institutionalism	بنیاد گرایی
islamism	اسلام گرایی
irredentism	الحاق گرایی
intuitionism	شهود گرایی
intuitionalism	شهود گرایی
introversion	درون گرایی
intellectualism	عقل گرایی
instrumentalism	وسیله گرایی
objectivism	عین گرایی
universalism	عام گرایی
unitarianism	توحید گرایی
cynism [rare] [cynicism]	کلبی گرایی
solipsism	نفس گرایی
somatotonia	فعالیت گرایی
sophism	سفسطه گرایی
spiritism	روح گرایی
stereotapis	جمد گرایی
tritheism	سه یزدان گرایی
subjectivism	درون گرایی
subjectivism	ذهن گرایی
subjectivism	ذهنی گرایی
syndicalism	اتحادیه گرایی
verism	حقیقت گرایی
synthetism	تالیف گرایی
transformism	تحول گرایی
theatricalism	تماشاخانه گرایی
utilitarianism	سودمند گرایی
separatism	جدا گرایی
utopianism	ارمان گرایی
phenomenalism	پدیده گرایی
phototropism	نور گرایی
pneumotropism	ریه گرایی
pragnanz	طرح گرایی
revanchism	کین گرایی
probabilism	احتمال گرایی
monarchical	شاه گرایی
relativism	نسبیت گرایی
minimalism	کمینه گرایی
consumerism	مصرف گرایی
westernization	غرب گرایی
vitalism	حیات گرایی
viscerotonia	لذت گرایی
sectionalism	استان گرایی
verbalism	لفظ گرایی
self determinism	نفس گرایی
semitism	سامی گرایی
transformism	دگرگونی گرایی
subjective	ذهن گرایی
positivism	اثبات گرایی
positivism	مثبت گرایی
militarism	جنگ گرایی
traditionalism	سنت گرایی
sectarianism	فرقه گرایی
individualism	فرد گرایی
absolutism	مطلق گرایی
totalitarianism	تمرکز گرایی
introspection	درون گرایی
structuralism	ساخت گرایی
defeatism	شکست گرایی
eroticism	شهوت گرایی
theism	یزدان گرایی
tribalism	ایل گرایی
tribalism	قبیله گرایی
extremism	افراط گرایی
perfectionism	کمال گرایی
homosexuality	همجنس گرایی
spiritualism	روح گرایی
industrialism	صنعت گرایی
nationalism	ملت گرایی
corporatism	شرکت گرایی
feudalism	تیول گرایی
animism	جان گرایی
capitalism	سرمایه گرایی
realism	واقعیت گرایی
realism	تحقق گرایی
realism	واقع گرایی
realism	راستین گرایی
naturalism	طبیعت گرایی
pluralism	کثرت گرایی
centralism	مرکز گرایی
quietism	ارامش گرایی
autism	وهم گرایی
idealism	ارمان گرایی
rationalism	عقل گرایی
altruism	همگونه گرایی
regionalism	ناحیه گرایی
nihilism	پوچ گرایی
pragmatism	عمل گرایی
pragmatism	مصلحت گرایی
surrealism	فراواقعیت گرایی
determinism	جبر گرایی
formalism	صورت گرایی
existentialism	هستی گرایی