English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 205 (15 milliseconds)
English Persian
swarmer تجمع کننده
Search result with all words
pack گروه تعقیب کننده پیشتاز گروه تازیها گروه مهاجمان در تجمع
packs گروه تعقیب کننده پیشتاز گروه تازیها گروه مهاجمان در تجمع
marshaller هدایت کننده به محل تجمع جمع اوری کننده یکان
square in پاس با دویدن دریافت کننده توپ به جلو و تغییر مسیر به کنار و به موازات خط تجمع
Other Matches
clandestine assembly area منطقه تجمع قوای زیرزمینی منطقه تجمع نیروی پنهانی
aggregation تجمع
association تجمع
associations تجمع
accumulation تجمع
accumulations تجمع
assembly تجمع
congestion تجمع
public meeting تجمع
forming up تجمع
turout تجمع پرسنل
capital agglomeration تجمع سرمایه
hive مرکز تجمع
traffic تجمع مدافعان
accumulation point نقطه تجمع
trafficked تجمع مدافعان
collecting point منطقه تجمع
traffics تجمع مدافعان
line official داور خط تجمع
furunculosis تجمع چندکورک
trafficking تجمع مدافعان
assembling area منطقه تجمع
rendezvous area منطقه تجمع
assembly area منطقه تجمع
rendezvous area منطقه تجمع موقت
line backer مدافع پشتیبان خط تجمع
line backing دفاع پشت خط تجمع
number forward مهاجمان تک رو پشت خط تجمع
dust laden تجمع گرد وغبار
unlawful assembly تجمع غیر قانونی
concentration camps منطقه تجمع اسرا
concentration camp منطقه تجمع اسرا
pipe the side تجمع گارد احترام
pigmentation تجمع رنگدانه ها در بافتها
rallying point محل تجمع مجدد
rallying points محل تجمع مجدد
associations تداعی معانی تجمع
boat rendezvous area منطقه تجمع قایقها
loose forward مهاجم تک رو پشت خط تجمع
association تداعی معانی تجمع
coagulation تجمع مواد در یک ناحیه
recalls دستور تجمع قوا دادن
broken field محوطه دفاعی فراسوی خط تجمع
hydrothorax تجمع مایع در حفره جنب
coil up تجمع ستون در راحت باش
pipe the side فرمان تجمع گارد احترام
bomb cemetery محل تجمع بمبهای فاسد
recall دستور تجمع قوا دادن
recalled دستور تجمع قوا دادن
sacking حمله به مهاجم پشت خط تجمع
casual water تجمع موقتی اب روی زمین
sick call تجمع برای رفتن به بهداری
hiking گرفتن توپ درشروع تجمع
dummies گول زدن حریف در تجمع
hikes گرفتن توپ درشروع تجمع
dummy گول زدن حریف در تجمع
hiked گرفتن توپ درشروع تجمع
hike گرفتن توپ درشروع تجمع
huddling گردهمایی کوتاه بازیگران پیش از تجمع
huddles گردهمایی کوتاه بازیگران پیش از تجمع
riots تجمع سه نفر یا بیشتر جهت ایجاداغتشاش
rioting تجمع سه نفر یا بیشتر جهت ایجاداغتشاش
rioted تجمع سه نفر یا بیشتر جهت ایجاداغتشاش
riot تجمع سه نفر یا بیشتر جهت ایجاداغتشاش
to recall the troops from Mali دستور تجمع قوا را از کشورمالی دادن
snaps روش بازگرداندن توپ به بازی از تجمع
snapping روش بازگرداندن توپ به بازی از تجمع
snapped روش بازگرداندن توپ به بازی از تجمع
convoy assembly port بندر محل تجمع کاروان دریایی
convoy assembly port بندر محل تجمع ستون موتوری
huddled گردهمایی کوتاه بازیگران پیش از تجمع
flares پاس کوتاه به مدافع پشت تجمع
prisoner of war cage محل تجمع اولیه اسرای جنگی
snap روش بازگرداندن توپ به بازی از تجمع
flare پاس کوتاه به مدافع پشت تجمع
huddle گردهمایی کوتاه بازیگران پیش از تجمع
hookup تجمع بعضی چیزها برای منظورخاصی
corrector جبرانگر تعدیل کننده تصحیح کننده تنظیم کننده
spermatheca کیسه محل تجمع منی درحشرات ماده
encroaching قرار دادن غیرمجاز بدن جلوتراز خط تجمع
nail حمله به توپ دار به ویژه درپشت خط تجمع
nailed حمله به توپ دار به ویژه درپشت خط تجمع
nails حمله به توپ دار به ویژه درپشت خط تجمع
assembly order دستورتعمیر دستور جمع شدن درنقطه تجمع
spermathecal کیسه محل تجمع منی درحشرات ماده
gabfest تجمع غیر رسمی جهت گفتگوهای عمومی
forming up تجمع و سازمان دادن یکان جمع شدن
ashless dispersant oil نوعی روغن معدنی که مانع تجمع ناخالصیها میگردد
cosmopolis شهر بین المللی مرکز تجمع نژادهای مختلف
standoff half بازیگر میانی پشت خط تجمع برای دریافت توپ
backfield line خطی که یک یارد پشت خط تجمع مهاجمان قرار دارد
wing forward هریک از دومهاجم بیرون ردیف دوم یاسوم در تجمع
accretion هر تجمع لای شن ماسه و غیره که بوسیله جریان آب ایجاد شود
blind side سمتی که بازیگر متوجه ان نیست سمت خط تجمع نزدیک به خط مماس
ball back ضربه تصادفی با پا به توپ که از مرز بیرون برود ومنتج به تجمع شود
sacks حمله کردن به مهاجم پشت خط تجمع پیش از انکه بتواندپاس بدهد
sacked حمله کردن به مهاجم پشت خط تجمع پیش از انکه بتواندپاس بدهد
sack حمله کردن به مهاجم پشت خط تجمع پیش از انکه بتواندپاس بدهد
glaciology علمی که در باره تجمع برف ویخ و انجماد در دورههای یخبندان بحث میکند
coalitions در ارتباطات بین المللی این کلمه به تجمع چنددولت به منظور وصول به هدف مشترک
coalition در ارتباطات بین المللی این کلمه به تجمع چنددولت به منظور وصول به هدف مشترک
scrambles دویدن مهاجم به پشت خط تجمع و به دور ان برای دوری از حمله کنندگان صعود با چهار دست و پا
scrambling دویدن مهاجم به پشت خط تجمع و به دور ان برای دوری از حمله کنندگان صعود با چهار دست و پا
scrambled دویدن مهاجم به پشت خط تجمع و به دور ان برای دوری از حمله کنندگان صعود با چهار دست و پا
scramble دویدن مهاجم به پشت خط تجمع و به دور ان برای دوری از حمله کنندگان صعود با چهار دست و پا
marshalling تجمع جمع شدن دور هم مجتمع شدن یکانها در عملیات اب خاکی
vlsi مجتمع سازی درمقیاس بسیار بزرگ تجمع مقیاس بسیار وسیع
find touch بیرون فرستادن توپ نزدیک خط دروازه برای تجمع نزدیک
rallying point محل تجمع برای تجدید قوا محل جمع اوری یکانها یا خودروها
rallying points محل تجمع برای تجدید قوا محل جمع اوری یکانها یا خودروها
medical assemblage مرکز جمع اوری پزشکی مرکز تجمع بیماران
quick count کوتاه کردن علامتهای قراردادی بوسیله مهاجم میانی در خط تجمع بمنظورغافلگیر کردن تیم مدافع
rallied تجمع برای تجدید قوایا تجدید سازمان
rallies تجمع برای تجدید قوایا تجدید سازمان
rally تجمع برای تجدید قوایا تجدید سازمان
collective fire تجمع اتش جنگ افزارها اتش جمع
altitude/height hold متوقف کننده سقف پروازهواپیما محدود کننده خودکارارتفاع پرواز هواپیما
inhibitor کنترل کننده سوزش خرج موشک ممانعت کننده ازاشتعال
propounder ابراز کننده یا مطرح کننده وصیت نامه در دادگاه امورحسبی
quick disconnect coupling کوپلینگی برای لولههای ی سیالات دارای دریچههای مسدود کننده و اجزاء اب بندی- کننده
primers وسیله به کار اندازنده مشتعل کننده گرم کننده
sensor گیرنده یادریافت کننده خاطرات حسی ضبط کننده
primer وسیله به کار اندازنده مشتعل کننده گرم کننده
concentration area منطقه تمرکز عده ها منطقه تجمع
capitalization تبدیل به سرمایه کردن تجمع سرمایه
homogeneous computer network یچ کننده و توزیع کننده که همه کانالهای داده آن از پروتکل و نرخ ارسال یکسان استفاده می کنند
distractive گیج کننده برگرداننده یا اشغال کننده فکر
detonator منفجر کننده مشتعل کننده چاشنی منفجرکننده
changer دواتصال کننده که اتصال کننده مادگی را به نری
del credere وصول کننده مطالبات تضمین کننده طلبها
steam fitter نصب کننده وتعمیر کننده لولههای بخار
interceptor هواپیمای رهگیری کننده استراق سمع کننده
vasomotor اعصاب تنگ کننده وگشاد کننده رگها
detonators منفجر کننده مشتعل کننده چاشنی منفجرکننده
interceptors هواپیمای رهگیری کننده استراق سمع کننده
makgi boowi نقاط حمله کننده و دفاع کننده تکواندو
search jammer تولید کننده پارازیت در انتن رادار وسیله جلوگیری کننده از تجسس رادار وسیله جلوگیری کننده از مراقبت
expostulator سرزنش کننده نصیحت کننده باسرزنش
sprining charge خرج چال کننده یا گود کننده
claqueur تشویق کننده [یا هو کننده] استخدام شده
prepossessing مجذوب کننده جلب توجه کننده
padding پنهان کننده یااستتار کننده پیامها
suppressive خنثی کننده اتش سرکوب کننده
astigmatizer وسیله استیگمات کننده وسیله تقویت کننده مسافت یاب برای دیدن نور کم در شب
stop order دستور عدم پرداخت از طرف صادر کننده سند مالی به مرجع پرداخت کننده
modifier اصلاح کننده تعدیل کننده
the producer and the consumer تولید کننده و مصرف کننده
thwarter خنثی کننده مسدود کننده
intermediaries وساطت کننده مداخله کننده
modifiers اصلاح کننده تعدیل کننده
corrupter فاسد کننده منحرف کننده
suberter سرنگون کننده تضعیف کننده
transmitter منتقل کننده مخابره کننده
transmitters منتقل کننده مخابره کننده
supplicant درخواست کننده تضرع کننده
presenters ارائه کننده معرفی کننده
presenter ارائه کننده معرفی کننده
lifter مرتفع کننده برطرف کننده
corruptor فاسد کننده منحرف کننده
gesticulant اشاره کننده وحرکت کننده
supplicants درخواست کننده تضرع کننده
vibrator ارتعاش کننده نوسان کننده
provisioner تدارک کننده تهیه کننده
venerator تکریم کننده ستایش کننده
striking force نیروی تک کننده یا کمین کننده
toasters سرخ کننده برشته کننده
favourer یاری کننده مساعدت کننده
practicer تمرین کننده مشق کننده
toaster سرخ کننده برشته کننده
whetstone تیز کننده تند کننده
cogitator اندیشه کننده مطالعه کننده
acknowledger تصدیق کننده قبول کننده
sniffy افهار تنفر کننده فن فن کننده
coordinator هم اهنگ کننده هماهنگ کننده
prosecutor پیگرد کننده تعقیب کننده
prosecutors پیگرد کننده تعقیب کننده
vibrators ارتعاش کننده نوسان کننده
contractive جمع کننده چوروک کننده
trimmer دستکاری کننده صاف کننده
intermediary وساطت کننده مداخله کننده
hangers اویزان کننده معلق کننده
hanger اویزان کننده معلق کننده
presentor ارائه کننده معرفی کننده
designative اشاره کننده تعیین کننده
preventive حفافت کننده جلوگیری کننده
insulators جدا کننده عایق کننده
desolater ویران کننده متروک کننده
divider جدا کننده تقسیم کننده
thickeners غلیظ کننده پرپشت کننده
spell binder مسحور کننده مجذوب کننده
oppressive خورد کننده ناراحت کننده
thickener غلیظ کننده پرپشت کننده
desolator ویران کننده متروک کننده
modulator demodulator تلفیق کننده- تفکیک کننده
homager تجلیل کننده کرنش کننده
diverting سرگرم کننده منحرف کننده
insulator جدا کننده عایق کننده
discriminant تفکیک کننده جدا کننده
accaimer هلهله کننده تحسین کننده
fuel cooled oil cooler خنک کننده روغن که در ان ازسوخت بعنوان ماده خنک کننده استفاده میشود
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com