Dictiornary-Farsi | تحت تاثیر قراردادن تبعیض کردن | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 202 (42 milliseconds)

English	Persian
bias	تحت تاثیر قراردادن تبعیض کردن
biases	تحت تاثیر قراردادن تبعیض کردن


Other Matches

impressed	: تحت تاثیر قراردادن
impressing	: تحت تاثیر قراردادن
impress	: تحت تاثیر قراردادن
impresses	: تحت تاثیر قراردادن
bacterize	تحت تاثیر باکتری قراردادن
discrimination	تبعیض کردن
unjust discrimination	تبعیض کردن
prejudice	تبعیض کردن
prejudices	تبعیض کردن
discriminate against someone	نسبت به کسی تبعیض کردن
influence	تاثیر کردن بر
influenced	تاثیر کردن بر
influences	تاثیر کردن بر
influencing	تاثیر کردن بر
impress	تاثیر کردن بر
impresses	تاثیر کردن بر
impressing	تاثیر کردن بر
afair	تاثیر کردن
impressed	تاثیر کردن بر
putting	قراردادن تحمیل کردن بر
put	قراردادن تحمیل کردن بر
puts	قراردادن تحمیل کردن بر
fixes	تعیین کردن قراردادن
fix	تعیین کردن قراردادن
apply	تاثیر گذاشتن یا لمس کردن
imported	دخل داشتن به تاثیر کردن در
import	دخل داشتن به تاثیر کردن در
applying	تاثیر گذاشتن یا لمس کردن
importing	دخل داشتن به تاثیر کردن در
applies	تاثیر گذاشتن یا لمس کردن
litigate	دعوی کردن مورد اعتراض قراردادن
litigated	دعوی کردن مورد اعتراض قراردادن
stick one's neck out <idiom>	مورد حمایت قراردادن ،ریسک کردن
litigates	دعوی کردن مورد اعتراض قراردادن
litigating	دعوی کردن مورد اعتراض قراردادن
interrogated	مورد پرسش یا بازرسی قراردادن استنطاق کردن از
interrogate	مورد پرسش یا بازرسی قراردادن استنطاق کردن از
interrogates	مورد پرسش یا بازرسی قراردادن استنطاق کردن از
interrogating	مورد پرسش یا بازرسی قراردادن استنطاق کردن از
affects	لمس کردن یا تاثیر گذاشتن یا تغییر دادن چیزی
affect	لمس کردن یا تاثیر گذاشتن یا تغییر دادن چیزی
chronologize	بترتیب زمان قراردادن موافق تاریخ مرتب کردن
ammoniate	با امونیاک ترکیب کردن تحت تاثیر امونیاک قرار دادن تبدیل بامونیاک کردن
lifemanship	متشخص وبرجسته شدن یاتظاهر به تشخص کردن بوسیله تحت تاثیر گذاردن دیگران
unjust discrimination	تبعیض
prejudice	تبعیض
discrimination	تبعیض
prejudices	تبعیض
racial discrimination	تبعیض نژادی
discriminator	قائل به تبعیض
indiscrimination	عدم تبعیض
rate discrimination	تبعیض نرخ
unbiased	بدون تبعیض
discriminatory	تبعیض امیز
racism	تبعیض نژادی
segregation	تبعیض نژادی
price discrimination	تبعیض قیمت
sexism	تبعیض جنسی
sex discrimination	تبعیض جنسی
discriminating monopoly	انحصار تبعیض امیز
indiscriminate	ناشی از عدم تبعیض
price discriminating monopoly	انحصار تبعیض قیمت
discriminates	تبعیض قائل شدن
option of contract invalid in part	خیار تبعیض صفقه
discriminated	تبعیض قائل شدن
discriminate	تبعیض قائل شدن
forjudge	تبعیض قائل شدن
perfect price discrimination	تبعیض قیمت کامل
forejudge	تبعیض قائل شدن
discriminative	وابسته به تبعیض یا تمیز
unprejudiced	بدون تبعیض یا طرفداری
preference	تبعیض متقلبانه بین غرماء
prejudicial	زیان رسان تبعیض امیز
segregates	تبعیض نژادی قائل شدن
segregating	تبعیض نژادی قائل شدن
prejudicious	زیان رسان تبعیض امیز
preferences	تبعیض متقلبانه بین غرماء
segregate	تبعیض نژادی قائل شدن
prejudices	قضاوت تبعیض امیز خسارت وضرر
prejudice	قضاوت تبعیض امیز خسارت وضرر
to tread on somebody's foot <idiom>	برای کسی تبعیض قائل شدن
without distinction of sex	بدون تبعیض جنسی اززن ومرد
dumping	سیاست تبعیض قیمت در تجارت بین الملل
double standard	قواعد تبعیض امیز وسخت گیرمخصوصا نسبت بجنس زن
anti dumping	مخالفت تبعیض قیمت بین بازار داخل و خارج از کشور
prepossess	تحت تاثیرعقیده یامسلکی قرار دادن قبلا تبعیض فکری داشتن
influences	تاثیر
forcibly	با تاثیر
impressiveness	تاثیر
hanks	تاثیر
sensation	تاثیر
influence	تاثیر
sensations	تاثیر
influx	تاثیر
influence line	خط تاثیر
semplice	بی تاثیر
effecting	تاثیر
effected	تاثیر
influxes	تاثیر
influenced	تاثیر
effect	تاثیر
hank	تاثیر
forcefulness	تاثیر
affection	تاثیر
adaphorous	بی تاثیر
effectiveness	تاثیر
influencing	تاثیر
efficacy	تاثیر
poses	قراردادن
setting up	قراردادن
sets	قراردادن
set	قراردادن
posing	قراردادن
pose	قراردادن
posed	قراردادن
effectiveness	میزان تاثیر
effectiveness	تاثیر بخشی
inductive influence	تاثیر القائی
wallydraigle	تاثیر پذیر
radius of influence	شعاع تاثیر
aerate	در تحت تاثیر
after-effect	تاثیر بعدی
after-effects	تاثیر بعدی
efficacity	درجه تاثیر
bears	تاثیر داشتن
impressional	تاثیر کننده
bear	تاثیر داشتن
coefficient	ضریب تاثیر
impressionability	تاثیر پذیری
coefficients	ضریب تاثیر
make an impression	تاثیر گذاشتن
impressible	تاثیر پذیر
size effect	تاثیر اندازه
efficiency	درجه تاثیر
efficacity	تاثیر سودمندی
aerating	در تحت تاثیر
aerates	در تحت تاثیر
aerated	در تحت تاثیر
influence value	ضریب تاثیر
touched	تحت تاثیر
concerned [by] <adj.>	تحت تاثیر
affected [by] <adj.>	تحت تاثیر
efficacy	درجه تاثیر
field effect	با تاثیر میدانی
influence value	ارزش تاثیر
hit-and-run <idiom>	تاثیر ناگهانی
carry (something) out <idiom>	گماردن ،قراردادن
compacted	تنگ هم قراردادن
kennels	درلانه قراردادن
kennel	درلانه قراردادن
compacting	تنگ هم قراردادن
compacts	تنگ هم قراردادن
position	قراردادن یاگرفتن
subordinates	تابع قراردادن
subordinated	تابع قراردادن
positioned	قراردادن یاگرفتن
subordinating	تابع قراردادن
garland	درحلقه گل قراردادن
garlands	درحلقه گل قراردادن
enclosing	در جوف قراردادن
encloses	در جوف قراردادن
to lay it on thick	قراردادن کارگذاشتن
to aim ones gun at	هدف قراردادن
cradle	درگهواره قراردادن
cradled	درگهواره قراردادن
enclose	در جوف قراردادن
to lay it on with a trowel	نهادن قراردادن
laps	رویهم قراردادن
put upon	طعمه قراردادن
compact	تنگ هم قراردادن
put-upon	طعمه قراردادن
cradles	درگهواره قراردادن
banter	مورداستهزاء قراردادن
to hold responsible	مسئول قراردادن
plants	در زمین قراردادن
gracing	موردلطف قراردادن
grace	موردلطف قراردادن
graced	موردلطف قراردادن
marginalized	در حاشیه قراردادن
marginalize	در حاشیه قراردادن
vise	در پرس قراردادن
marginalizes	در حاشیه قراردادن
graces	موردلطف قراردادن
marginalizing	در حاشیه قراردادن
plant	در زمین قراردادن
overlays	رویهم قراردادن
sabbattize	سبت قراردادن
marginalising	در حاشیه قراردادن
sampled	نمونه قراردادن
sample	نمونه قراردادن
overlay	رویهم قراردادن
overlaying	رویهم قراردادن
subordinate	تابع قراردادن
marginalised	در حاشیه قراردادن
marginalises	در حاشیه قراردادن
action	تاثیر اثر جنگ
counteract	متقابلا" تاثیر گذاشتن
counteracted	متقابلا" تاثیر گذاشتن
actions	تاثیر اثر جنگ
edaphic	تحت تاثیر خاک

bias