Dictiornary-Farsi | تحت فشار پختن | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (11 milliseconds)

English	Persian
pressure cook	تحت فشار پختن


Other Matches

cabin pressure	فشار مطلق داخل هواپیما اختلاف فشار بین کابین واتمسفر پیرامون
pressurized cabin	اطاق فشار هوای هواپیما کابین فشار
compensating relief valve	شیر رها کننده فشار با شیرترمواستاتیک برای کاهش فشار تنظیم شده هنگامیکه روغن داغ است
pitot static system	سیستم نشان دهندهای که باترکیبی از فشار محلی تغذیه میشود اختلاف این دو فشار باسرعت نسبی فاهری متناسب است
pore pressure	فشارمنفذی فشار اب منفذی فشار خنثی
hatched	پختن
bakes	پختن
cooks	پختن
bake	پختن
cooked	پختن
baked	پختن
grilling	پختن
cook	پختن
grill	پختن
anneal	پختن
fire a kiln	پختن
decoct	پختن
hatches	پختن
shirr	پختن
hatch	پختن
grills	پختن
parboiling	نیمه پختن
ragout	راگو پختن
kiln	درکوره پختن
fire bricks	اجر پختن
kilns	درکوره پختن
parboils	نیمه پختن
potting	در دیگ پختن
parboil	نیمه پختن
brick burning	پختن اجر
parboiled	نیمه پختن
pots	در دیگ پختن
To cook food.	غذا پختن
To bake bread.	نان پختن
pot	در دیگ پختن
concocted	ترکیب کردن پختن
coddles	اهسته جوشاندن یا پختن
concocting	ترکیب کردن پختن
concocts	ترکیب کردن پختن
braise	با اتش ملایم پختن
autoclave	بادیگ زودپز پختن
braised	با اتش ملایم پختن
nuke	با ریزموج یا میکروویو پختن
braises	با اتش ملایم پختن
braising	با اتش ملایم پختن
nuked	با ریزموج یا میکروویو پختن
to build castles in the air	خیالات خام پختن
to build castles in the air	هوس خام پختن
coddled	اهسته جوشاندن یا پختن
coddling	اهسته جوشاندن یا پختن
portland cement kiln	کوره پختن سیمان
coddle	اهسته جوشاندن یا پختن
close aneal	باز پختن مسدود
nuking	با ریزموج یا میکروویو پختن
To cook a pottage for some one . <proverb>	آش براى کسى پختن .
nukes	با ریزموج یا میکروویو پختن
concoct	ترکیب کردن پختن
escallop	گوش ماهی پختن
cabin pressurization safety valve	شیری مرکب از شیر خلاص فشار و خلاء و شیر تخلیه برای جلوگیری از افزایش بیش از حد فشار داخل کابین
compressor pressure ratio	نسبت فشار سیال بعد ازکمپرسوز یا در خروجی ان به فشار سیال قبل از ورودیا در ورودی ان
isopiestic	دارای فشار یکسان خط هم فشار
pot liquor	اب ته دیگ پس از پختن سبزیجات دران
fries	روی اتش پختن تهییج
greyhounds	در تاوه پختن غربال کردن
greyhound	در تاوه پختن غربال کردن
bake	پختن [نان و کیک غیره]
fry	روی اتش پختن تهییج
frying	روی اتش پختن تهییج
to cook	پختن [مانند سوپ و نهار و شام]
to dress [food]	آماده کردن [پختن] [غذا یا دسرت]
convenience foods	غذایی که پختن یا کشیدن آن آسان باشد
convenience food	غذایی که پختن یا کشیدن آن آسان باشد
to d. a chinken	شکم جوجه راپیش از پختن پاک کردن
scallop	گوش ماهی دوختن لبه تزئینی بلباس پختن
scallops	گوش ماهی دوختن لبه تزئینی بلباس پختن
To work on someone	کسی را پختن [از نظر فکری وذهنی آماده کردن]
low head plant	نیروگاه ابی فشار ضعیف تاسیسات فشار ضعیف
piezoelectric	ویژگی برخی کریستالها که به هنگام اعمال ولتاژ به انهاتحت فشار قرار می گیرند یابه هنگام قرار گرفتن درمعرض فشار مکانیکی یک ولتاژ تولید می کنند
energy absorber	مکانیسم ضربه گیری مکانیسم دفع فشار حرکت دستگاه دفع فشار
high voltage transformer	ترانسفورماتور فشار قوی مبدل فشار قوی
impluse level	سطح فشار ضربهای استحکام فشار ضربهای
pitot pressure	فشار وارد به انتن فشارسنج هواپیما یا ناو فشار انتن فشارسنج
clear one's ears	متعادل کردن فشار نسبت به پرده گوشها هنگام شیرجه فشار متعادل در طرفین هنگام شیرجه در اب
hypobaric	مربوط به ارزیابی اثار کم شدن فشار جو مربوط به کم شدن فشار جو
low voltage distribution system	شبکه پخش فشار ضعیف تاسیسات پخش فشار ضعیف
stews	اهسته جوشانیدن اهسته پختن
stew	اهسته جوشانیدن اهسته پختن
stewing	اهسته جوشانیدن اهسته پختن
stewed	اهسته جوشانیدن اهسته پختن
pressures	فشار
distraint	فشار
impacts	فشار
pressor	فشار زا
pressuring	فشار
line of thrust	خط فشار
weight	فشار
bunt	فشار با سر
pressure curve	خم فشار
pressure vessel	فشار
water pressure	فشار اب
atmospheric pressure	فشار جو
barometric pressure	فشار جو
total pressure	فشار کل
back pressure	پی فشار
low pressure	فشار کم
sense of pressure	حس فشار
pressing	فشار
pressure sense	حس فشار
isobare	هم فشار
thrust	فشار
isopiestic	هم فشار
thrusting	فشار
thrusts	فشار
back iron	بن فشار
strain	فشار
push	فشار
violence	فشار
pushed	فشار
pushes	فشار
zips	فشار
zipping	فشار
zipped	فشار
zip	فشار
presses	فشار
stress	فشار
stressing	فشار
stroke	فشار با پا
stroked	فشار با پا
strokes	فشار با پا
stroking	فشار با پا
strains	فشار
fantod	فشار
impact	فشار
stresses	فشار
compression	فشار
tension	فشار
tensions	فشار
hydraulic pressure	فشار اب
pressure	فشار
atmospheres	فشار جو
isobars	تک فشار
isobars	هم فشار
ice push	فشار یخ
pressured	فشار
isobar	تک فشار
isobar	هم فشار
growing pains	فشار
brunt	فشار
exertion	فشار
exertions	فشار
press	فشار
constraint	فشار
atmosphere	فشار جو
radiation pressure	فشار تشعشع
vapor pressure	فشار بخار
carebaria	احساس فشار در سر
center of pressure	مرکز فشار
kinetic pressure	فشار سینتیک
pressure of speech	فشار تکلم
pressure hull	بدنه ضد فشار
reduced pressure	فشار کاهیده
ciderpress	سیب فشار
under the stimulus of hunger	از فشار گرسنگی
central head	فشار مرکزی
pressure head	ارتفاع فشار
high pressure	فشار زیاد
hydrostatic pressure	فشار ایستابی
high pressure area	منطقه پر فشار
lateral pressure	فشار جانبی
centre of pressure	مرکز فشار
uplift pressure	فشار بالابرنده
brush pressure	فشار زغال
hydraulic pressure	فشار هیدرولیکی
reservoir pressure	فشار مخزن
baroreceptor	گیرنده فشار
wind pressure	فشار باد
bearing pressure	فشار بردگاهی
bearing pressure	فشار یاطاقان
high tension	فشار قوی
high tension magneto	مگنت پر فشار
set forward	فشار پیشروی
yerk	فشار دادن
simple compression	فشار ساده
back wash	فشار عقب اب
barometric pressure	فشار هوا
restrainer	فشار دهنده
barometric pressure	فشار بارومتری
wheel pressure	فشار چرخ
low pressure	منطقه کم فشار
high voltage line	خط فشار قوی
pressure gradient	گرادیان فشار
low air pressure	فشار هوای کم
high tension line	خط فشار قوی
loss of pressure	افت فشار
high pressure line	خط فشار قوی
vapour pressure	فشار بخار اب
longitudinal compression	فشار طولی
hydrostatic pressure	فشار عمق
voltmeter	فشار سنج
hydrostatic	مربوط به فشار اب