Dictiornary-Farsi | تحرک نقل وانتقال | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 97 (6 milliseconds)

English	Persian
locomotion	تحرک نقل وانتقال


Other Matches

cession	نقل وانتقال
communication	نقل وانتقال
transfusions	نقل وانتقال
transfusion	نقل وانتقال
delivers	نقل وانتقال دادن
deliver	نقل وانتقال دادن
transports	نقل وانتقال دادن
transporting	نقل وانتقال دادن
transported	نقل وانتقال دادن
transport	نقل وانتقال دادن
clearing	نقل وانتقال بانکی
clearings	نقل وانتقال بانکی
toter	نقل وانتقال دهنده
transmissivity	قابلیت نقل وانتقال
air delivery	نقل وانتقال از راه هوا
bankable	قابل نقل وانتقال بانکی
viruses	عامل نقل وانتقال امراض
virus	عامل نقل وانتقال امراض
transfuse	چیزی را نقل وانتقال دادن
airborne	بوسیله هوا نقل وانتقال یافته
alienability	قابلیت نقل وانتقال مالکیت بیگانه سازی
ecesis	نقل وانتقال جانور یا گیاه به محیط تازه
channeling	هرگونه نقل وانتقال چیز یااندیشه ونظر و غیره
channels	هرگونه نقل وانتقال چیز یااندیشه ونظر و غیره
channelled	هرگونه نقل وانتقال چیز یااندیشه ونظر و غیره
channel	هرگونه نقل وانتقال چیز یااندیشه ونظر و غیره
channeled	هرگونه نقل وانتقال چیز یااندیشه ونظر و غیره
down line processor	پردازندهای که در ترمینال یک شبکه ارتباطات قرار دارد وانتقال داده را اسان میکند
movability	تحرک
volubility	تحرک
mobiles	با تحرک
dynamism	تحرک
mobility	تحرک
stirring	پر تحرک
locomotion	تحرک
stimuli	تحرک
stimulus	تحرک
stimulation	تحرک
mobile	با تحرک
occupational mobility	تحرک شغلی
motion study	تحرک سنجی
mobility ratio	نسبت تحرک
mobility of capital	تحرک سرمایه
locomotory	نقص تحرک
locomotor	نقص تحرک
limiting ionic mobility	تحرک یونی حد
ionic mobility	تحرک یونی
social mobility	تحرک اجتماعی
static	بدون تحرک
reflating	تحرک بخشیدن
reflates	تحرک بخشیدن
reflated	تحرک بخشیدن
reflate	تحرک بخشیدن
vertical mobility	تحرک عمودی
vagility	دارای تحرک
vagile	دارای تحرک
upward mobility	تحرک صعودی
immobilization	عدم تحرک
downward mobility	تحرک نزولی
class mobility	تحرک طبقهای
class mobility	تحرک طبقاتی
mobility	تحرک یکان
cell animation	تحرک سلولی
immobility	تحرک ناپذیری
mobiles	قابل تحرک
locomotive	وابسته به تحرک
locomotives	وابسته به تحرک
mobility	قوه تحرک
dynamism	قدرت تحرک
horizontal mobility	تحرک افقی
mobile	قابل تحرک
geographical mobility	تحرک جغرافیائی
immobility	عدم تحرک
to reflate the economy	به اقتصاد تحرک بخشیدن
sticking point	نقطهی عدم تحرک
sticking points	نقطهی عدم تحرک
mobility of labor	تحرک نیروی کار
labor mobility	تحرک نیروی کار
horizontal labor mobility	تحرک افقی کارگر
horizontal social mobility	تحرک افقی اجتماعی
mobility of factors of production	تحرک عوامل تولید
mobility of a charged particle	تحرک ذره باردار
factor mobility	تحرک عوامل تولید
thermotaxis	تحرک در اثر گرما
mobilization	بسیج کردن تحرک دادن
squash	پرتاب بدون تحرک زیاد
squashing	پرتاب بدون تحرک زیاد
low feild mobility	قابلیت تحرک میدان ضعیف
squashed	پرتاب بدون تحرک زیاد
movement	گردش جابجا کردن تحرک
squashes	پرتاب بدون تحرک زیاد
mobilization	به حرکت دراوردن تحرک بخشیدن بسیج احتیاط ها
catch up	تحرک بیشتر برای جبران عقب ماندگی
frictional unemployment	بیکاری کوتاه مدت که در نتیجه تحرک ناقص نیروی کار
airmobility	قابلیت حمل به وسیله هوارو قابلیت تحرک هوایی
full mobilization	تحرک کامل بحرکت دراوردن کامل