English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 99 (5 milliseconds)
English Persian
schooling تحصیل
acquisition تحصیل
acquisitions تحصیل
obtaining تحصیل
achievement تحصیل
achievements تحصیل
studies تحصیل
study تحصیل
studying تحصیل
acquirement تحصیل
acquistion تحصیل
securement تحصیل
Other Matches
he applied him self to study مشغول تحصیل شد
impetration تحصیل بدرخواست
nonresident تحصیل مکاتباتی
earn تحصیل کردن
earned تحصیل کردن
school age سن آغاز تحصیل
achieve تحصیل کردن
graduation فراغت از تحصیل
educated تحصیل کرده
gets تحصیل شده
schools تحصیل در مدرسه
get تحصیل شده
school age سالهای تحصیل
schoolfellow تعلیم تحصیل
getting تحصیل شده
recoveries تحصیل چیزی
school تحصیل در مدرسه
securer تحصیل کننده
self taught تحصیل کرده
s.for study میل به تحصیل
s.for study ذوق تحصیل
earns تحصیل کردن
recovery تحصیل چیزی
to study for the bar تحصیل حقوق کردن
studiousness عشق بخواندن یا تحصیل
to obtain permission تحصیل اجازه کردن
cultured مهذب تحصیل کرده
scoolable مشغول تحصیل اجباری
procuance تحصیل چیزی خرید
to leave school ترک تحصیل کردن
schoolable مشمول تحصیل اجباری
ineducable غیر قابل تحصیل
procuration تحصیل چیزی خرید
clerisy طبقه تحصیل کرده
serendipity تحصیل نعمت غیرمترقبه
degree دیپلم یا درجه تحصیل
degrees دیپلم یا درجه تحصیل
school drop out ترک تحصیل کرده
toi mug at سخت تحصیل کردن
earned income درامد تحصیل شده
grafts از راه نادرستی تحصیل کردن
grafted از راه نادرستی تحصیل کردن
graft از راه نادرستی تحصیل کردن
to study persian زبان فارسی تحصیل کردن
availability سهولت و امکان تحصیل اعتبار
gains حصول تحصیل منفعت کردن
gained حصول تحصیل منفعت کردن
gain حصول تحصیل منفعت کردن
etymologize تحصیل علم اشتقاق کردن
yuppie جوان تحصیل کرده و پر - درآمد
wins بدست اوردن تحصیل کردن
win بدست اوردن تحصیل کردن
dropout کسی که ترک تحصیل میکند
yuppies جوان تحصیل کرده و پر - درآمد
convocation جشن پایان تحصیل جمعی دانشجویان
school and college ability test آزمون توانایی تحصیل درمدرسه و دانشگاه
my unwillingness to study بی میلی من نسبت بتحصیل بیزازی من از تحصیل
To neglect ones studies . از تحصیل خود غافل ماندن ( شدن )
academia حیطه ای از فعالیت ها و کار مرتبط با تحصیل در دانشگاه
homecoming عازم میهن مراجعت به وطن یامحل تحصیل
homecomings عازم میهن مراجعت به وطن یامحل تحصیل
minor در رشته ثانوی یا فرعی تحصیل کردن کماد
alumni پسریامردیکه دراموزشگاهی تحصیل کرده وازانجافارغ التحصیل شده
graft پیوند بافت تحصیل پول و مقام و غیره ازراههای نادرست
grafts پیوند بافت تحصیل پول و مقام و غیره ازراههای نادرست
grafted پیوند بافت تحصیل پول و مقام و غیره ازراههای نادرست
safe conduct سمدی که فرستاده دولتی که در حال جنگ با دولت مرسل الیه است قبل از ورود به خاک ان کشور باید تحصیل کند
safe conducts سمدی که فرستاده دولتی که در حال جنگ با دولت مرسل الیه است قبل از ورود به خاک ان کشور باید تحصیل کند
safe-conducts سمدی که فرستاده دولتی که در حال جنگ با دولت مرسل الیه است قبل از ورود به خاک ان کشور باید تحصیل کند
co-eds دختری که دردبیرستان یادانشکده مختلط تحصیل میکند وابسته به مدارس مختلط پسرودختر
co ed دختری که دردبیرستان یادانشکده مختلط تحصیل میکند وابسته به مدارس مختلط پسرودختر
co-ed دختری که دردبیرستان یادانشکده مختلط تحصیل میکند وابسته به مدارس مختلط پسرودختر
achieves تحصیل کردن کسب موفقیت کردن
achieved تحصیل کردن کسب موفقیت کردن
achieving تحصیل کردن کسب موفقیت کردن
get حاصل کردن تحصیل کردن
getting حاصل کردن تحصیل کردن
gets حاصل کردن تحصیل کردن
procured تحصیل کردن جاکشی کردن
procure تحصیل کردن جاکشی کردن
procures تحصیل کردن جاکشی کردن
procuring تحصیل کردن جاکشی کردن
studies تحصیل کردن مطالعه کردن
study تحصیل کردن مطالعه کردن
studying تحصیل کردن مطالعه کردن
strikes اعتصاب کردن متوقف ساختن کار از جانب کارگران کارگاه یا کارخانه به طور دسته جمعی و به منظور تحصیل امتیازات بیشتر از کارفرما یا اعاده وضع مناسب سابق که از بین رفته است
strike اعتصاب کردن متوقف ساختن کار از جانب کارگران کارگاه یا کارخانه به طور دسته جمعی و به منظور تحصیل امتیازات بیشتر از کارفرما یا اعاده وضع مناسب سابق که از بین رفته است
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com