Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 140 (7 milliseconds)
English
Persian
serendipity
تحصیل نعمت غیرمترقبه
Other Matches
supervene
غیرمترقبه بودن
windfalls
سود غیرمترقبه
windfall
سود غیرمترقبه
unexected
غیرمنتظره غیرمترقبه
dark horses
برنده غیرمترقبه
dark horse
برنده غیرمترقبه
act of God
قوه جابره حوادث غیرمترقبه
acts of God
قوه جابره حوادث غیرمترقبه
forcemajeure
حادثه فوق العاده یا غیرمترقبه
deusexmachina
شخص یا چیزی که بطور غیرمترقبه فاهر میشود
luxuries
نعمت
luxury
نعمت
talented
نعمت خداداده
talents
نعمت خداداده
affluence
وفور نعمت
gift
پیشکش نعمت
gifts
پیشکش نعمت
talent
نعمت خداداده
blessings
نعمت خداداده
blessing
نعمت خداداده
in th lap of luxury
<idiom>
در ناز و نعمت
gift of nature
نعمت طبیعت
on easy street
<idiom>
در ناز و نعمت
super abundance
وفور نعمت
luxuriously
در نعمت با خوش گذرانی
serendipity
نعمت غیر مترقبه
godsend
نعمت غیر مترقبه
d. living
زندگی باناز نعمت
dotation
موهبت نعمت خداداده
supervening impossibility of performance
غیر ممکن شدن اجرای قراردادبه دلیل دخالت وقایع غیرمترقبه
frustrations
غیر ممکن شدن اجرای قراردادبه دلیل دخالت وقایع غیرمترقبه
frustration
غیر ممکن شدن اجرای قراردادبه دلیل دخالت وقایع غیرمترقبه
horn of plenty
شاخ نشان وفور نعمت
serendipitous
دارای نعمت غیر مترقبه
blessings
دعای پیش از غذا نعمت
blessing
دعای پیش از غذا نعمت
benison
نعمت خدا داده سعادت جاودانی
the eye is bigger than the belly
<proverb>
نعمت روی زمین پر نکند دیده تنگ
dualism
مانند فقر شدید ووفور نعمت بخشهای مدرن و سنتی اقتصادی
acquistion
تحصیل
studying
تحصیل
study
تحصیل
studies
تحصیل
acquirement
تحصیل
schooling
تحصیل
securement
تحصیل
achievements
تحصیل
obtaining
تحصیل
acquisition
تحصیل
achievement
تحصیل
acquisitions
تحصیل
impetration
تحصیل بدرخواست
school age
سالهای تحصیل
self taught
تحصیل کرده
he applied him self to study
مشغول تحصیل شد
school age
سن آغاز تحصیل
school
تحصیل در مدرسه
get
تحصیل شده
s.for study
ذوق تحصیل
recovery
تحصیل چیزی
recoveries
تحصیل چیزی
gets
تحصیل شده
getting
تحصیل شده
nonresident
تحصیل مکاتباتی
earned
تحصیل کردن
earns
تحصیل کردن
schools
تحصیل در مدرسه
schoolfellow
تعلیم تحصیل
earn
تحصیل کردن
educated
تحصیل کرده
graduation
فراغت از تحصیل
securer
تحصیل کننده
achieve
تحصیل کردن
s.for study
میل به تحصیل
clerisy
طبقه تحصیل کرده
scoolable
مشغول تحصیل اجباری
studiousness
عشق بخواندن یا تحصیل
earned income
درامد تحصیل شده
procuration
تحصیل چیزی خرید
schoolable
مشمول تحصیل اجباری
school drop out
ترک تحصیل کرده
ineducable
غیر قابل تحصیل
to obtain permission
تحصیل اجازه کردن
toi mug at
سخت تحصیل کردن
to study for the bar
تحصیل حقوق کردن
degrees
دیپلم یا درجه تحصیل
to leave school
ترک تحصیل کردن
degree
دیپلم یا درجه تحصیل
cultured
مهذب تحصیل کرده
procuance
تحصیل چیزی خرید
win
بدست اوردن تحصیل کردن
wins
بدست اوردن تحصیل کردن
grafts
از راه نادرستی تحصیل کردن
gain
حصول تحصیل منفعت کردن
gained
حصول تحصیل منفعت کردن
gains
حصول تحصیل منفعت کردن
dropout
کسی که ترک تحصیل میکند
to study persian
زبان فارسی تحصیل کردن
etymologize
تحصیل علم اشتقاق کردن
graft
از راه نادرستی تحصیل کردن
availability
سهولت و امکان تحصیل اعتبار
grafted
از راه نادرستی تحصیل کردن
yuppie
جوان تحصیل کرده و پر - درآمد
yuppies
جوان تحصیل کرده و پر - درآمد
cornucopia
شاخ amalthaea یا شاخ وفور نعمت
convocation
جشن پایان تحصیل جمعی دانشجویان
school and college ability test
آزمون توانایی تحصیل درمدرسه و دانشگاه
my unwillingness to study
بی میلی من نسبت بتحصیل بیزازی من از تحصیل
To neglect ones studies .
از تحصیل خود غافل ماندن ( شدن )
academia
حیطه ای از فعالیت ها و کار مرتبط با تحصیل در دانشگاه
homecoming
عازم میهن مراجعت به وطن یامحل تحصیل
minor
در رشته ثانوی یا فرعی تحصیل کردن کماد
homecomings
عازم میهن مراجعت به وطن یامحل تحصیل
alumni
پسریامردیکه دراموزشگاهی تحصیل کرده وازانجافارغ التحصیل شده
grafts
پیوند بافت تحصیل پول و مقام و غیره ازراههای نادرست
grafted
پیوند بافت تحصیل پول و مقام و غیره ازراههای نادرست
graft
پیوند بافت تحصیل پول و مقام و غیره ازراههای نادرست
emergency drill
تمرین مقابله با سوانح تمرین مقابله با حوادث غیرمترقبه
safe conduct
سمدی که فرستاده دولتی که در حال جنگ با دولت مرسل الیه است قبل از ورود به خاک ان کشور باید تحصیل کند
safe-conducts
سمدی که فرستاده دولتی که در حال جنگ با دولت مرسل الیه است قبل از ورود به خاک ان کشور باید تحصیل کند
safe conducts
سمدی که فرستاده دولتی که در حال جنگ با دولت مرسل الیه است قبل از ورود به خاک ان کشور باید تحصیل کند
co ed
دختری که دردبیرستان یادانشکده مختلط تحصیل میکند وابسته به مدارس مختلط پسرودختر
co-eds
دختری که دردبیرستان یادانشکده مختلط تحصیل میکند وابسته به مدارس مختلط پسرودختر
co-ed
دختری که دردبیرستان یادانشکده مختلط تحصیل میکند وابسته به مدارس مختلط پسرودختر
achieves
تحصیل کردن کسب موفقیت کردن
achieved
تحصیل کردن کسب موفقیت کردن
achieving
تحصیل کردن کسب موفقیت کردن
procuring
تحصیل کردن جاکشی کردن
procures
تحصیل کردن جاکشی کردن
procured
تحصیل کردن جاکشی کردن
procure
تحصیل کردن جاکشی کردن
studies
تحصیل کردن مطالعه کردن
study
تحصیل کردن مطالعه کردن
studying
تحصیل کردن مطالعه کردن
getting
حاصل کردن تحصیل کردن
gets
حاصل کردن تحصیل کردن
get
حاصل کردن تحصیل کردن
strikes
اعتصاب کردن متوقف ساختن کار از جانب کارگران کارگاه یا کارخانه به طور دسته جمعی و به منظور تحصیل امتیازات بیشتر از کارفرما یا اعاده وضع مناسب سابق که از بین رفته است
strike
اعتصاب کردن متوقف ساختن کار از جانب کارگران کارگاه یا کارخانه به طور دسته جمعی و به منظور تحصیل امتیازات بیشتر از کارفرما یا اعاده وضع مناسب سابق که از بین رفته است
Recent search history
✘ Close
Contact
 |
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com