Dictiornary-Farsi | تحقق پذیر | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (10 milliseconds)

English	Persian
realizable	تحقق پذیر


Other Matches

verification	تحقق
realization	تحقق
substantiation	تحقق
positivism	تحقق
entelechy	تحقق
ascendible	تفوق پذیر فراز پذیر
mixable	امیزش پذیر امتزاج پذیر
reparable	اصلاح پذیر تعمیر پذیر
educable	تربیت پذیر تعلیم پذیر
repairable	اصلاح پذیر تعمیر پذیر
ascendable	تفوق پذیر فراز پذیر
educatable	تربیت پذیر تعلیم پذیر
carry out	تحقق بخشیدن
carry ineffect	تحقق بخشیدن
actualize	تحقق بخشیدن
actualise [British]	تحقق بخشیدن
realistically	تحقق گرای
realizable	قابل تحقق
come off	تحقق یافتن
incertiude	عدم تحقق
incertitude	عدم تحقق
realises	تحقق یافتن
carry into effect	تحقق بخشیدن
put into effect	تحقق بخشیدن
put inpractice	تحقق بخشیدن
put ineffect	تحقق بخشیدن
implement	تحقق بخشیدن
make something happen	تحقق بخشیدن
realist	تحقق گرای
realized	تحقق یافتن
realize	تحقق بخشیدن
realize	تحقق یافتن
realising	تحقق بخشیدن
realising	تحقق یافتن
realises	تحقق بخشیدن
realised	تحقق بخشیدن
realised	تحقق یافتن
realistic	تحقق گرای
realized	تحقق بخشیدن
realizes	تحقق بخشیدن
realizing	تحقق یافتن
realizes	تحقق یافتن
realism	تحقق گرایی
realists	تحقق گرای
realizing	تحقق بخشیدن
scholasticate	اهل تحقق وتتبع
validation of a model	تحقق پذیری یک الگو
lost cause	هدف تحقق نیافتنی
validation of a hypothesis	تحقق پذیری یک فرضیه
lost causes	هدف تحقق نیافتنی
forthcoming <adj.>	آماده به ارائه [نزدیک به تحقق]
see the light of day <idiom>	متولد شدن ،تحقق یافتن
estate in reversion	هبهای که مدتی پس از انشاء تحقق یابد
esorow	سندرسمی که اجرای ان موکول به تحقق شرطی باشد
adaptable organism	موجود زنده سازش پذیر زیستمند سازش پذیر
remainder	حالتی که وجودیافتن امری منوط به تحقق امر دیگری باشد
adjustable wheel	چرخ تنظیم پذیر [مانند بلندی] [چرخ تطبیق پذیر] [مانند نوع جاده]
mask design	اخرین مرحله از طراحی مدارمجتمع که به وسیله ان طرح مدار از طریق پوششهای چندگانه مربوط به لایههای گوناگون مدار مجتمع تحقق می یابد
soluble	حل پذیر
cleavable	رخ پذیر
solvable	حل پذیر
pi acceptor	پی پذیر
pliable	خم پذیر
programmable read only memory	حافظه برنامه پذیر فقط خواندنی حافظه تنها خواندنی برنامه پذیر حافظه فقط خواندنی قابل برنامه ریزی
passible	فساد پذیر
expiable	کفاره پذیر
sufferable	تحمل پذیر
extendible	کشش پذیر
resolvable	تفکیک پذیر
remediable	گزیر پذیر
refutable	تکذیب پذیر
remediable	چاره پذیر
regulable	تنظیم پذیر
figurable	شکل پذیر
fatiguable	خستگی پذیر
fatigable	خستگی پذیر
fatig	خستگی پذیر
fathomable	پیمایش پذیر
reflexible	انعکاس پذیر
fissile	شکاف پذیر
remediable	درمان پذیر
extensible	توسعه پذیر
revocable	ابطال پذیر
rotatable	چرخش پذیر
tensible	کشش پذیر
spoilable	فساد پذیر
spottable	لکه پذیر
stainable	لکه پذیر
subduable	تسخیر پذیر
subjugable	تسخیر پذیر
superimposable	انطباق پذیر
enumerable	شمارش پذیر
susceptible of change	تغییر پذیر
evadable	طفره پذیر
evitable	اجتناب پذیر
shapeable	شکل پذیر
expansible	گسترش پذیر
expandable	بسط پذیر
exepandable	بسط پذیر
executable	اجرا پذیر
semi solvable	نیم حل پذیر
executable	انجام پذیر
sequacious	نصیحت پذیر
severable	تفکیک پذیر
teachable	تعلیم پذیر
fissionable	شکافت پذیر
increasable	افزایش پذیر
miscible	امیزش پذیر
miscible	امتزاج پذیر
incompressible	تراکم نا پذیر
impressible	تاثیر پذیر
mutable	تغییر پذیر
open cheque	چک انتقال پذیر
pacifiable	تسکین پذیر
partible	بخش پذیر
improvably	اصلاح پذیر
penetrable	رخنه پذیر
maintainable	نگهداشت پذیر
magnetizable	مغناطیس پذیر
liquefiable	گداز پذیر
indemonstrable	اثبات نا پذیر
indocile	تعلیم نا پذیر
inexpugnable	شکست نا پذیر
incondensable	ناچگال پذیر
inflamable	اشتعال پذیر
infusible	گداز نا پذیر
inoculable	تلقیح پذیر
irremeable	برگشت نا پذیر
irresoluble	تجیزیه نا پذیر
limitable	محدودیت پذیر
perfectible	کمال پذیر
perturbable	اشوب پذیر
reducible	تقلیل پذیر
healable	درمان پذیر
glass jaw	بوکسوراسیب پذیر
generable	زایش پذیر
gaugeable	پیمایش پذیر
fusible	گداز پذیر
flxible	خمش پذیر
flexible cable	کابل خم پذیر
fixable	ثبات پذیر
inextensible	تمدید نا پذیر
improvable	بهبود پذیر
reclaimable	ادعا پذیر
pervious	نفوذ پذیر
pilable	انحنا پذیر
placable	دلجویی پذیر
placative	تسکین پذیر
plunderable	چپاول پذیر
precipitable	تعلیق پذیر
proprotionable	تناسب پذیر
protean	شکل پذیر
proton acceptor	پرتون پذیر
protractile	امتداد پذیر
manageable <adj.>	انجام پذیر
feasible <adj.>	اجرا پذیر
practicable <adj.>	اجرا پذیر
workable <adj.>	اجرا پذیر
possible [doable, feasible] <adj.>	اجرا پذیر
makeable <adj.>	اجرا پذیر
contrivable <adj.>	اجرا پذیر
makable [spv. makeable] <adj.>	اجرا پذیر
manageable <adj.>	اجرا پذیر
makable <adj.>	امکان پذیر
executable <adj.>	اجرا پذیر
doable <adj.>	اجرا پذیر
achievable <adj.>	اجرا پذیر
possible [doable, feasible] <adj.>	انجام پذیر
practicable <adj.>	انجام پذیر
executable <adj.>	امکان پذیر
workable <adj.>	امکان پذیر
executable <adj.>	صورت پذیر
workable <adj.>	صورت پذیر
executable <adj.>	انجام پذیر
workable <adj.>	انجام پذیر
makable <adj.>	صورت پذیر
makable <adj.>	انجام پذیر
annullable <adj.>	فسخ پذیر
callable <adj.>	فسخ پذیر
cancelable [American] <adj.>	فسخ پذیر
cancellable [British] <adj.>	فسخ پذیر
rescindable <adj.>	فسخ پذیر
voidable <adj.>	فسخ پذیر
annullable <adj.>	بطلان پذیر
callable <adj.>	بطلان پذیر
cancelable [American] <adj.>	بطلان پذیر
cancellable [British] <adj.>	بطلان پذیر
rescindable <adj.>	بطلان پذیر
dividable [American E] <adj.>	بخش پذیر
divisible <adj.>	بخش پذیر
makable <adj.>	اجرا پذیر
absolute <adj.>	چاره نا پذیر
inalienable <adj.>	چاره نا پذیر
indispensable <adj.>	چاره نا پذیر
inevitable <adj.>	چاره نا پذیر
unalienable <adj.>	چاره نا پذیر
unalterable <adj.>	چاره نا پذیر
terminable <adj.>	بطلان پذیر
terminable <adj.>	فسخ پذیر
visitable	دیدار پذیر