Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
overbearingness
تحکم رفتاریا اخلاق تحکم امیز
Other Matches
dominative
تحکم کننده مستعد تحکم
imperious
تحکم امیز
high-handed
تحکم امیز
high-handedness
تحکم امیز
masterfully
بطور تحکم امیز ریاست مابانه
peremptoriness
تحکم
domination
تحکم
directivity
تحکم گری
domineer
تحکم کردن
dominator
تحکم کننده
to ride roughshod
تحکم کردن
ethic
غالبا بصورت جمع علم اخلاق بجث درامور اخلاقی اصول اخلاق
to conduct oneself
رفتاریا سلوک کردن
moralistic
وابسته به اخلاق گرایی و اخلاق گرایان
rat race
عملیات رقابت امیز عنیف وشتاب امیز
admonitory
نصیحت امیز توبیخ امیز
suasive
ترغیب امیز تحریک امیز
tricky
خدعه امیز مهارت امیز
trickiest
خدعه امیز مهارت امیز
trickier
خدعه امیز مهارت امیز
gratulant
تهنیت امیز تبریک امیز
antagonistic
خصومت امیز رقابت امیز
incriminatory
تهمت امیز اتهام امیز
expostulatory
سرزنش امیز تعرض امیز
comportment
اخلاق
characterless
بی اخلاق
moral
اخلاق
impatient
بد اخلاق
pettish
بد اخلاق
moralities
اخلاق
deportment
اخلاق
morality
اخلاق
moody
بد اخلاق
immoral
بد اخلاق
rabid
بد اخلاق
reprobate
بد اخلاق
reprobates
بد اخلاق
immorally
بر خلاف اخلاق
moral philosophy
علم اخلاق
Moral decadence .
فساد اخلاق
public morals
اخلاق حسنه
good-natured
خوش اخلاق
moralistic
اخلاق گرایانه
ethic
کتاب اخلاق
frailties
ضعف اخلاق
rake
بد اخلاق فاسد
rakes
بد اخلاق فاسد
raking
بد اخلاق فاسد
moral philosopher
اخلاق دان
edification
تهذیب اخلاق
moralization
اخلاق گرایی
ethics
علم اخلاق
immoral
خلاف اخلاق
behaviuor
سلوک اخلاق
behavior
سلوک اخلاق
ehtics
علم اخلاق
creative thinking
تفکر اخلاق
good conduct
حسن اخلاق
frailty
ضعف اخلاق
personality
اخلاق و خصوصیات شخص
pestiferous
فاسدکننده اخلاق دیگری
ethical
وابسته به علم اخلاق
peculiar
دارای اخلاق غریب
ethically
مطابق علم اخلاق
personalities
اخلاق و خصوصیات شخص
doggery
اخلاق پست بدکاری
it is an offence to morlity
منافی اخلاق است
moral
وابسته بعلم اخلاق
moralists
معتقد به اصول اخلاق
wrong
مخالف اخلاق یا قانون
regeneration
نوزایش تهذیب اخلاق
prejudicial to public morality
منافی اخلاق حسنه
With his foul temper.
با اخلاق سگه که دارد
wronging
مخالف اخلاق یا قانون
moralist
معتقد به اصول اخلاق
donsie
دارای اخلاق متغیروتندوباحرارت
wrongs
مخالف اخلاق یا قانون
sportmanship
رفتار و اخلاق انسانی
to take a person's measure
با اخلاق کسیرا ازمودن
well conditioned
دارای اخلاق نیکو
donsy
دارای اخلاق متغیروتندوباحرارت
edified
اخلاق اموختن تقدیس کردن
bowdlerization
حذف قسمتهای خارج از اخلاق
americanization
پذیرش اخلاق و اداب امریکایی
edify
اخلاق اموختن تقدیس کردن
good tempered
دیر غضب خوش اخلاق
streakier
دارای اخلاق وخصوصیات فردی
cocotte
زن جوان بد اخلاق وجلف هرزه
streaky
دارای اخلاق وخصوصیات فردی
streakiest
دارای اخلاق وخصوصیات فردی
pestilently
چنانکه برای اخلاق مضرباشد
the whole of morality is there
همه اخلاق همین جا است
to gauge a person
گنجایش یا اخلاق کسیراسنجیدن یا ازمودن
edifies
اخلاق اموختن تقدیس کردن
moralists
فیلسوف یا معلم اخلاق اخلاقی
moralist
فیلسوف یا معلم اخلاق اخلاقی
pharisaism
اخلاق فریسی هاریاکاری زهدخشک
offences against public morals
جرائم بر علیه اخلاق عمومی
moralism
رعایت اصول اخلاق بطورطبیعی
moral philosophy
اصول اخلاق ایین رفتار
bowdlerize
قسمتهای خارج از اخلاق را حذف کردن از
the churach built him up
کلیسا اورا تربیت یا تهذیب اخلاق کرد
that is an offences to moralit
لطمه به خلاق میزند درعالم اخلاق خطاست
he is always a little peculiar
او همیشه اندکی اخلاق عجیب از خود نشان میدهد
smut
تصاویروداستانهای خارج از اخلاق سیاه ولکه دار کردن
smuts
تصاویروداستانهای خارج از اخلاق سیاه ولکه دار کردن
pestiferously
چنانکه برای اخلاق دیگران زیان اور باشد
expurgatory index
فهرست جاهایی از کتاب که برای دین یا اخلاق زیان اوراست
index expurgatorius
فهرست جاهایی از کتاب که برای دین یا اخلاق زیان اوراست
perfectionists
کسیکه معتقر است که انسان میتواند در اخلاق یا دیانت بحدکمال برسد
perfectionist
کسیکه معتقر است که انسان میتواند در اخلاق یا دیانت بحدکمال برسد
example is better than precept
نمونه اخلاق از خود نشان دادن بهترازدستوراخلاقی دادن است
He is I'll - tempered ( bad - tempered ) , but is quite big - hearted .
بد اخلاق است ولی ضمنا" خیلی لوطی است ( دست ودل باز و با صدق وصفا )
murmurous
غر غر امیز
synalepha
هم امیز
synaloepha
هم امیز
confusional
اغتشاش امیز
conciliative
صلح امیز
conciliar
توط ئه امیز
corruptive
فساد امیز
commendatory
تقدیر امیز
competetive
رقابت امیز
based on private motives
غرض امیز
pacificatory
صلح امیز
chimerical
هوس امیز
consultatory
مشورت امیز
collusive
دسیسه امیز
censurable
انتقاد امیز
caustically
بطورطعنه امیز
catastrophical
مصیبت امیز
color mixer
رنگ امیز
contrarious
مخالفت امیز
caressive
نوازش امیز
calumniatory
افترا امیز
abrogative
نسخ امیز
venturesome
مخاطره امیز
glamorous
طلسم امیز
diverting
تفریح امیز
sniffy
اهانت امیز
beatific
سعادت امیز
sardonically
کنایه امیز
sardonically
طعنه امیز
sardonic
کنایه امیز
sardonic
طعنه امیز
peremptory
شتاب امیز
jocular
شوخی امیز
provocative
تحریک امیز
apologetic
پوزش امیز
absolutory
بخشش امیز
acclamatory
تحسین امیز
approbatory
تحسین امیز
approbative
تحسین امیز
applausive
تحسین امیز
amusive
تفریح امیز
affrontive
دشنام امیز
affrontive
توهین امیز
afflictive
مصیبت امیز
affetionate
محبت امیز
affeluo'so a
عاطفه امیز
adversative
نقض امیز
adventurously
بطورمخاطره امیز
adulatory
تملق امیز
admonitive
نصیحت امیز
admissive
تصدیق امیز
acrimenious
تعنه امیز
honorifics
افتخار امیز
impetratory
استغاثه امیز
justificatory
توجیه امیز
minatory
تهدید امیز
monitive
اندرز امیز
objurgatory
سرزنش امیز
repoachful
سرزنش امیز
obreptitious
خدعه امیز
ostensive
تظاهر امیز
philosophistic
سفسطه امیز
iron ical
طعنه امیز
intimidatory
تهدید امیز
intermedial
وساطت امیز
imputative
تهمت امیز
impostrous
دغل امیز
impostrous
تزویر امیز
imprecatory
نفرین امیز
imprecatory
لعنت امیز
incensive
هیجان امیز
indemnificatory
غرامت امیز
intercessorial
شفاعت امیز
intercessory
شفاعت امیز
praiseful
ستایش امیز
prankful
شوخی امیز
preachy
موعظه امیز
sportiveŠetc
شوخی امیز
supplicatory
التماس امیز
tolerantly
مدارا امیز
tragical
مصیبت امیز
traitorous
خیانت امیز
vexatious
رنجش امیز
vindicative
حمایت امیز
vituperatory
سرزنش امیز
vituperatory
توبیخ امیز
sophistic
سفسطه امیز
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com