English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English Persian
accelerator board تخته شتاب دهنده
Other Matches
accelerator شتاب دهنده
accelerators شتاب دهنده
electron accelerator شتاب دهنده الکترون
linear accelerator شتاب دهنده خطی
ion accelerator شتاب دهنده یون
ionic centrifuge شتاب دهنده یونی
accelerator catalyst کاتالیزور شتاب دهنده
pads ناحیهای از مس مسطح روی یک تخته مدار چاپی که محل اتصال سیمهای تشکیل دهنده مدار بوده و به وسیله ان انتقال میان سیمی از یک طرف تخته مدار چاپی به طرف دیگر صورت می گیرد پر کردن فیلدی از داده بافضای خالی دفترچه یادداشت
pad ناحیهای از مس مسطح روی یک تخته مدار چاپی که محل اتصال سیمهای تشکیل دهنده مدار بوده و به وسیله ان انتقال میان سیمی از یک طرف تخته مدار چاپی به طرف دیگر صورت می گیرد پر کردن فیلدی از داده بافضای خالی دفترچه یادداشت
cyclotron دستگاه شتاب دهندهای که دران ذرات باردار بعد از خروج از منبع توسط میدانهای الکتریکی شتاب میگیرند
multi board computer کامپیوتری که چندین تخته مدار مجتمع دارد که به یک تخته اصلی وصل هستند
stopboard تخته مستطیل پشت چاله پرش با نیزه تخته لبه دایره پرتاب وزنه
lee board تخته یا تخته هایی که به پهلوی کشتی ته پهن نصب میکنندکه دراب پائین رفته
daughter board تخته جانبی که به تخته اصلی سیستم وصل میشود
boarded تخته جانبی که به تخته اصلی سیتم وصل میشود
board تخته جانبی که به تخته اصلی سیتم وصل میشود
boarded تخته مدار چاپ شده اصلی یک سیستم حاوی بیشتر اجزا و اتصالات برای سایر تخته ها
board تخته مدار چاپ شده اصلی یک سیستم حاوی بیشتر اجزا و اتصالات برای سایر تخته ها
plywood تخته لایی تخته چند لا
planking تخته پوشی تخته بندی
expansion slots شکاف ها یا فضاهای خالی درون کامپیوتر اصلی برای اتصال تخته مدارهای کوچک به تخته مدار اصلی بکار می روند
notice board 1-تخته نصب شده در دیوار که نکات مهم روی آن قرار می گیرند. 2-نوعی تخته آگهی که پیام به کاربران نصب میشود
bare board تخته مدار بدون هیچ عنصری معمولاگ به تخته حافظه گفته میشود که هنوز هیچ قطعهای روی آن نصب نشده است
trimmer زینت دهنده تغییر عقیده دهنده بنابمصالح روز
plank تخته تخته کردن
NIC تخته جانبی که کامپیوتر را به شبکه وصل میکند. تخته داده کامپیوتر را به سیگنال الکتریکی تبدیل میکند که در امتداد در کابل شبکه ارسال خواهد شد
extender توسعه دهنده ادامه دهنده
exhibitor نمایش دهنده ارائه دهنده
catalysts تشکیلات دهنده سازمان دهنده
exhibitors نمایش دهنده ارائه دهنده
catalyst تشکیلات دهنده سازمان دهنده
conglutinative التیام دهنده جوش دهنده
bailer امانت دهنده کفیل دهنده
exhibiter نمایش دهنده ارائه دهنده
bailor امانت دهنده کفیل دهنده
weather board تخته گذاری کردن تخته بندی کردن
hustle شتاب
precipitation شتاب
unhurriedly بی شتاب
expedience شتاب
in a hurry در شتاب
hustled شتاب
expediency شتاب
acceleration lane خط شتاب
speeds شتاب
speeding شتاب
over hasty پر شتاب
hustling شتاب
hustles شتاب
speed شتاب
hastiness شتاب
hie thee شتاب کن
unhurried بی شتاب
cursoriness شتاب
acceleration شتاب
accelerator شتاب
pelted شتاب
pelt شتاب
haste شتاب
pelts شتاب
at leisure بی شتاب
at full lick با شتاب
accelerators شتاب
speed شتاب کامیابی
skeet شتاب کردن
speed میزان شتاب
deceleration شتاب منفی
accelerate شتاب دادن
speeds میزان شتاب
speed شتاب حرکت
speeds شتاب کامیابی
speeding شتاب کامیابی
speeding شتاب حرکت
speeding میزان شتاب
skelp شتاب کردن
deceleration شتاب کاهنده
dispatch کشتن شتاب
dispatched کشتن شتاب
despatches کشتن شتاب
dispatches کشتن شتاب
skelpit شتاب کردن
linear acceleration شتاب خطی
longitudinal acceleration شتاب طولی
spatchcock با شتاب جادادن
retardation شتاب منفی
make a push شتاب کردن
peremptory شتاب امیز
despatching کشتن شتاب
tilt شتاب پرتاب
tilted شتاب پرتاب
tilts شتاب پرتاب
to come along شتاب کردن
normal acceleration شتاب قائم
normal acceleration شتاب عمودی
no hurry شتاب نداریم
hurriedly از روی شتاب
to look sharp شتاب کردن
to make a hurry شتاب کردن
positive acceleration شتاب مثبت
post haste با شتاب فراوان
precipitateness شتاب زدگی
hasty شتاب زده
whirry شتاب کردن
transverse acceleration شتاب عرضی
previousness شتاب زدگی
to make haste شتاب کردن
hurries شتاب کردن
resultant acceleration شتاب برایند
net acceleration شتاب خالص
net acceleration شتاب برایند
angular acceleration شتاب زاویهای
negative acceleration شتاب منفی
accelerated شتاب دادن
speeds شتاب حرکت
resultant acceleration شتاب خالص
hurries راندن شتاب
hurry شتاب کردن
accelerating شتاب دادن
hurry راندن شتاب
hurrying شتاب کردن
hurrying راندن شتاب
accelerates شتاب دادن
post deflection acceleration شتاب ثانوی
accelerated particle ذره با شتاب
jots با شتاب نوشتن
jotted با شتاب نوشتن
acceleration of gravity شتاب گرانش
d. haste شتاب زیاد
acceleration of gravity شتاب گرانی
angular acceleratin شتاب زاویهای
hie شتاب کردن
acceleration principle اصل شتاب
jot با شتاب نوشتن
acceleration of gravity شتاب ثقل
accelerating electrode الکترود شتاب ده
accelerating power قدرت شتاب
acceleration coefficient ضریب شتاب
acceleration due to gravity شتاب ثقل
acceleration of free fall شتاب گرانی
acceleration of free fall شتاب ثقل
apparent gravity شتاب گرانی
apparent gravity شتاب ثقل
centripetal acceleration شتاب مرکزگرا
acceleration time زمان شتاب
acceleration space فضای شتاب
impact acceleration شتاب ضربه ای
in a hurried state در حال شتاب
initial acceleration شتاب اولیه
instantaneous acceleration شتاب لحظه ای
coefficient of acceleration ضریب شتاب
hying شتاب کردن
despatched کشتن شتاب
electron acceleration شتاب الکترون
accelerators الکترد شتاب ده
accelerometer شتاب سنج
hurriedness شتاب زدگی
accelerator الکترد شتاب ده
hastener شتاب کننده
hurry scurry دستپاچگی شتاب زدگی
pelted شتاب کردن ضربه
post haste بسرعت شتاب فراوان
precipitately از روی شتاب زدگی
jerks میزان تغییر شتاب
jerk میزان تغییر شتاب
jerking میزان تغییر شتاب
jerked میزان تغییر شتاب
accelerated particle ذره شتاب دار
pelts شتاب کردن ضربه
to polish off با شتاب پرداخت کردن
grab off با شتاب گرفتن قاپیدن
at full pelt با شتاب هر چه بیشتر سراسیمه
decelerating electrode الکترد شتاب گیر
velocities سرعت سیر شتاب
pelt شتاب کردن ضربه
coefficient of acceleration ضریب شتاب اقتصادی
velocity سرعت سیر شتاب
hurry skurry دستپاچگی شتاب زدگی
forwardness اشتیاق شتاب زدگی
centrifugal acceleration شتاب گریز از مرکز
slow and sure شتاب کار را خراب میکند
i am in a hurry for it عجله دارم یا در شتاب هستم
compass acceleration error خطای شتاب جهت یاب
hastiness دست پاچگی شتاب زدگی
premature decision تصمیم نا بهنگام یا شتاب امیز
decelerete بصورت منفی شتاب دادن
get a wiggle on <idiom> عجله کردن با شتاب رفتن
full pelt با شتاب هرچه بیشتر سراسیمه
kinetic lead سبقت مربوط به شتاب یاانرژی سینتیک
iam impatient to go دلم شور میزند که بروم شتاب دارم برفتن
red out از بین رفتن قدرت بینایی هنگام سقوط با شتاب منفی
gals واحد شتاب برابر یک سانتی متر بر مجذور ثانیه دختر
coriolis acceleration شتاب یک ذره که دریک دستگاه مختصات شتابدار درحرکت است
gal واحد شتاب برابر یک سانتی متر بر مجذور ثانیه دختر
indicator نشان دهنده دستگاه نشان دهنده
earthquake factor مقدار درصد شتاب ثقلی که درطرح محاسبات ساختمانی منظور میگردد
poomse نتیجه حرکت فکری ارادی باتوجه به ایستادن سرعت شتاب و نیروی اولیه
ride control سیستم کنترل ایرودینامیکی اتوماتیک که شتاب قائم ناشی از تندبادها را کاهش میدهد
altitude azimuth عقربه نشان دهنده ارتفاع هواپیما دستگاه نشان دهنده ارتفاع هواپیما
skid تخته پل
gob تخته کف
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com