Dictiornary-Farsi | تخلیه مشتعل | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (2 milliseconds)

English	Persian
flaming discharge	تخلیه مشتعل


Other Matches

cargo outturn message	پیام تخلیه محمولات ناو گزارش خاتمه تخلیه بارکشتی
evacuation	تخلیه یک نقطه ازاهالی یا نیرو تخلیه پزشکی
clearing	تخلیه محل تخلیه بیماران
clearings	تخلیه محل تخلیه بیماران
conflagrant	مشتعل
in flames	مشتعل
sulphurous	مشتعل
sulfurous	مشتعل
ablaze	مشتعل
blazing	مشتعل
aflame	مشتعل
red-hot	مشتعل
furnaces	مشتعل کردن
furnace	مشتعل کردن
kindle	مشتعل شدن
ignitor	مشتعل کننده
emblaze	مشتعل کردن
glowed	مشتعل بودن
flaming arc	قوس مشتعل
glow	مشتعل بودن
glow tube	لامپ مشتعل
glow discharge tube	لامپ مشتعل
aglow	مشتعل وفروزان
kindles	مشتعل شدن
igniter	مشتعل کننده
kindled	مشتعل شدن
glow discharge cold cathode tube	لامپ مشتعل
glows	مشتعل بودن
igniter train	مدار مشتعل کننده
flames	مشتعل شدن تابش
flame	مشتعل شدن تابش
burn	سوختن مشتعل شدن
igniter pad	بالشتک مشتعل کننده
igniting fuze	کلاهک مشتعل کننده
igniting fuze	ماسوره مشتعل کننده
relume	برافروختن مشتعل کردن
burns	سوختن مشتعل شدن
initiator	چاشنی مشتعل کننده
ignite	مشتعل کردن یا شدن
igniting powder	خرج مشتعل کننده
igniting primer	چاشنی مشتعل کننده
ignition cap	کلاهک مشتعل کننده
on fire	مشتعل درتاب وتب
igniting	مشتعل کردن یا شدن
ignites	مشتعل کردن یا شدن
neon glow lamp	لامپ مشتعل نئون
ignited	مشتعل کردن یا شدن
propane	پارافین گازی و مشتعل هیدروکاربنی
blaze	شعله درخشان یا اتش مشتعل
low	مشتعل شدن زبانه کشیدن
igniting	اتش گرفتن مشتعل شدن
ignited	اتش گرفتن مشتعل شدن
blazed	شعله درخشان یا اتش مشتعل
blazes	شعله درخشان یا اتش مشتعل
to burst into flames	اتش گرفتن مشتعل شدن
ignites	اتش گرفتن مشتعل شدن
ignite	اتش گرفتن مشتعل شدن
igniter	مشتعل کننده اتش زنه
ignition	احتراق اتش زدن مشتعل کردن
buster	خرج مشتعل کننده استری یا لایی
igniter	خرج مشتعل کننده کلاهک منفجرکننده
envy rankled in his breast	اتش رشک در سینه اش مشتعل بود
aeromedical unit	یکان تخلیه پزشکی هوایی یکان مسئول تخلیه پزشکی
coupling base	وسیلهای که چاشنی را به کلاهک یا خرج مشتعل کننده وصل میکند
cargo outturn report	گزارش تخلیه محمولات ناو گزارش تخلیه ناو
tamping	بستن مواد مشتعل کننده به دور خرج کیپ کردن خرج
ignited	اتش کردن محفظه حامل باروت مشتعل کردن
ignite	اتش کردن محفظه حامل باروت مشتعل کردن
igniting	اتش کردن محفظه حامل باروت مشتعل کردن
primer	وسیله به کار اندازنده مشتعل کننده گرم کننده
primers	وسیله به کار اندازنده مشتعل کننده گرم کننده
ignites	اتش کردن محفظه حامل باروت مشتعل کردن
detonators	منفجر کننده مشتعل کننده چاشنی منفجرکننده
detonator	منفجر کننده مشتعل کننده چاشنی منفجرکننده
disembarkation	تخلیه
emptying	تخلیه
evacuation	تخلیه
unstuffing	تخلیه
unloading	تخلیه
exhausts	تخلیه
exhaust	تخلیه
discharge	تخلیه
evacuate	تخلیه
stripping	تخلیه
discharges	تخلیه
landing, storage, delivery	تخلیه
depletion	تخلیه
evacuated	تخلیه
LSD	تخلیه
evacuates	تخلیه
discharged	تخلیه
evacuating	تخلیه
discharge conveyor	نوار تخلیه
disembarkation	تخلیه کردن
discharge chute	سرسره تخلیه
discharge cock	شیر تخلیه
glow discharge	تخلیه تابناک
medical recovery	تخلیه پزشکی
corona discharge	تخلیه الکتریکی
glow discharge	تخلیه تابنده
drain cock	لوله تخلیه
cooling water discharge	تخلیه اب سرد
medical evacuation	تخلیه بیماران
corollary discharge	تخلیه تبعی
corona discharge	تخلیه کورونا
undulatory discharge	تخلیه مواج
oscillating discharge	تخلیه مواج
high rate discharge	تخلیه شدید
debarkation net	تور تخلیه
defecation	تخلیه شکم
dejecta	تخلیه مدفوع
non self maintained discharge	تخلیه وابسته
depletion area	ناحیه تخلیه
depletion barrier	ناحیه تخلیه
depletion zone	ناحیه تخلیه
depletion layer	ناحیه تخلیه
neural discharge	تخلیه عصبی
discahrge pipe	لوله تخلیه
coefficient of discharge	ضریب تخلیه
impulse discharge	تخلیه ضربهای
electric discharge	تخلیه الکتریکی
lightning discharge	تخلیه اتمسفری
education pipe	لوله تخلیه
lightning discharge current	جریان تخلیه
main discharge	تخلیه اصلی
medical evacuation	تخلیه بهداری
drain plug	پیچ تخلیه
disruptive discharge	تخلیه جرقهای
discharging wharf	اسکله تخلیه
discharging berth	اسکله تخلیه
discharger of a capacitor	تخلیه خازن
discharge voltage	ولتاژ تخلیه
discharge velocity	سرعت تخلیه
discharge valve	سوپاپ تخلیه
discharge spout	ناودانه ی تخلیه
discharge resistance	مقاومت تخلیه
discharge pressure	فشار تخلیه
discharge currect	جریان تخلیه
internal discharge	تخلیه داخلی
exhaust stroke	مرحله تخلیه
exhaust chute	ناودان تخلیه
evacuant	تخلیه کننده
discharge end	سمت تخلیه
escape channel	مجرای تخلیه اب
discharge end	محل تخلیه
electrostatic discharge	تخلیه الکتروستاتیکی
electron discharge	تخلیه الکترونها
discharge head	ارتفاع تخلیه
electrical discharge	تخلیه برقی
medical evacuation	تخلیه پزشکی
discharge nozzle	فواره تخلیه
discharge of chips	تخلیه براده ها
discharge opening	راهگاه تخلیه
discharge opening	مجرای تخلیه
discharge recorder	تخلیه نگار
vacated	تخلیه کردن
evacuate	تخلیه کردن
disembarks	تخلیه کردن
disembarking	تخلیه کردن
disembarked	تخلیه کردن
disembark	تخلیه کردن
quitting	تخلیه خانه
quit	تخلیه خانه
vacate	تخلیه کردن
evacuating	تخلیه کردن
evacuates	تخلیه کردن
evacuated	تخلیه کردن
to offload	تخلیه کردن
discharges	تخلیه الکتریکی
discharge	تخلیه بار
discharge	تخلیه الکتریکی
depopulation	تخلیه جمعیت
roll-on/roll-off	بارگیری- تخلیه
discharges	تخلیه بار
sluice	دریچه تخلیه
drains	تخلیه کردن
draining	تخلیه کردن
drained	تخلیه کردن
drain	تخلیه کردن
sluices	دریچه تخلیه
sluiced	دریچه تخلیه
clearing out [of a place]	تخلیه [فضایی]
vacates	تخلیه کردن
sluiceway	دهانه تخلیه
air evacuation	تخلیه هوایی
site clearance	تخلیه کارگاه
area evacuation	تخلیه منطقهای
bank sluice	دریچه تخلیه
road clearance	تخلیه جاده
battlefield evacuation	تخلیه پزشکی
self maintained discharge	تخلیه ناوابسته
discharge gate	دریچه تخلیه
blow off	شیر تخلیه
brush discharge	تخلیه جارویی
rotary discharger	تخلیه گر گردان
roll on/roll off	بارگیری- تخلیه
chain of evacuation	سیستم تخلیه
residual discharge	تخلیه مانده
relief well	چاه تخلیه
point discharge	تخلیه نقطهای