Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 202 (9 milliseconds)
English	Persian
withdrawal	تخلیه مواضع ازراه هوا
withdrawals	تخلیه مواضع ازراه هوا
Other Matches
air evacuation	تخلیه مواضع از راه هوا
dispositions	مواضع
cargo outturn message	پیام تخلیه محمولات ناو گزارش خاتمه تخلیه بارکشتی
position area	منطقه مواضع
consolidation of position	تحکیم مواضع
evacuation	تخلیه یک نقطه ازاهالی یا نیرو تخلیه پزشکی
break through	نفوذکردن در مواضع دشمن
consolidation of position	تکمیل ارایش مواضع
long leg	یکی از مواضع توپگیر پشت میله ها
crawl trench	سنگرهای رابط بین خطوط مواضع
roving gun	توپی که مداوما از مواضع مختلف تیراندازی میکند
Our heavy guns pounded ( away at ) the enemy positions .	توپخانه سنگین ما مواضع دشمن رادرهم کوبید
clearings	تخلیه محل تخلیه بیماران
clearing	تخلیه محل تخلیه بیماران
pervertible	ازراه در رو
encouragingly	ازراه تشویق
intuitively	ازراه برهانی
interrogatively	ازراه پرسش
paraphrastically	ازراه تفسیر
offensively	ازراه تهاجم
interposingly	ازراه مداخله
inquiringly	ازراه استفسار
demonstratively	ازراه اثبات
gymnastically	ازراه ورزش
heretically	ازراه رفض
posteriori	ازراه استقرار
inferentially	ازراه استنباط
intuitively	ازراه کشف
inquiringly	ازراه بازجویی
foully	ازراه خیانت
by sea	ازراه دریا
diagnostically	ازراه تشخیص
by indirection	ازراه تقلب
by ear	ازراه گوش
by courtesy	ازراه التفات
catechist	ازراه پرسش
introspectively	ازراه خودنگری
intuitively	ازراه انتقال
controversially	ازراه مباحثه
exegetically	ازراه تفسیر
algebraically	ازراه جبر
conjugally	ازراه زناشویی
catechization	ازراه سئوال وجواب
hieroglyphically	ازراه تصویرنگاری بطورمرموزیاغیرخوانا
philosophically	ازراه حکمت دوستی
ingratiatingly	ازراه خود شیرینی
professionally	ازراه پیشه یاکسب
foully	ازراه نادرستی بطورغیرعادلانه
to break a way	موانع را ازراه خودبرداشتن
glozingly	ازراه عیب پوشی
basophobia	هراس ازراه رفتن
inferentially	ازراه نتیجه گیری
polemically	ازراه مجادله یا سیتزه بطورمباحثه
rje	ورود برنامه ازراه دورEntry ob
concretionary	تشکیل شده ازراه تحجریاانجماد
debaueh	ازراه درکردن گمراه کردن
long-distance	ازراه دور تلفن کردن
gnosticize	ازراه عرفان تشریح کردن
endermic	ازراه پوستی از ورا پوست
long distance	ازراه دور تلفن کردن
air movements	حرکت دادن ازراه هوا
intriguingly	با دوز و کلک ازراه عشقبازی نهانی
demonstratively	با اقامه دلیل ازراه نشان دادن
gamogenesis	زاد و ولد ازراه جفت گیری
patronizingly	ازروی بزرگ منشی ازراه تشویق
telecommunications access method	روش دستیابی ارتباطات ازراه دور
refutation	اثبات اشتباه کسی ازراه استدلال
bob	ازراه فریب وخدعه چیزی را بدست اوردن
parasyntheton	واژهای که ازراه اشتقاق وترکیب درست شود
catechetical	مبنی براموزش زبانی ازراه پرسش وپاسخ
parrotry	بازگویی سخن دیگران مانندطوطی یا ازراه چاپلوسی
bobbing	ازراه فریب وخدعه چیزی را بدست اوردن
bobs	ازراه فریب وخدعه چیزی را بدست اوردن
impo	کاریکه بدانش اموزان ازراه تنبیه میدهند
aeromedical unit	یکان تخلیه پزشکی هوایی یکان مسئول تخلیه پزشکی
roll back	به عقب راندن تدریجی مواضع دفاعی دشمن در هم نوردیدن تدریجی دفاع دشمن
break the bank <idiom>	بانک زدن (ازراه شرط بندی به پول زیاد رسیدن)
optophone	الت تبدیل روشنایی بصدابدانگونه که کوران موادچاپی را ازراه به گوش بخواند
sand crack	ترکی که ازراه رفتن روی ریگ گرم درپای انسان پیداشود
structuralism	بخشی از روانشناسی که ازراه تعقل وتفکر وضع روحی فرد را مورد مطالعه قرارمیدهد
cargo outturn report	گزارش تخلیه محمولات ناو گزارش تخلیه ناو
emptying	تخلیه
landing, storage, delivery	تخلیه
disembarkation	تخلیه
exhaust	تخلیه
exhausts	تخلیه
unloading	تخلیه
discharge	تخلیه
evacuate	تخلیه
depletion	تخلیه
stripping	تخلیه
unstuffing	تخلیه
LSD	تخلیه
discharges	تخلیه
evacuated	تخلیه
evacuates	تخلیه
evacuation	تخلیه
discharged	تخلیه
evacuating	تخلیه
discharging berth	اسکله تخلیه
discharger of a capacitor	تخلیه خازن
discharge chute	سرسره تخلیه
discharge cock	شیر تخلیه
discharging wharf	اسکله تخلیه
disruptive discharge	تخلیه جرقهای
drain plug	پیچ تخلیه
education pipe	لوله تخلیه
disembarkation	تخلیه کردن
discharge velocity	سرعت تخلیه
electric discharge	تخلیه الکتریکی
discharge pressure	فشار تخلیه
discharge opening	مجرای تخلیه
discharge nozzle	فواره تخلیه
discharge opening	راهگاه تخلیه
undulatory discharge	تخلیه مواج
discharge head	ارتفاع تخلیه
discharge gate	دریچه تخلیه
discharge end	محل تخلیه
discharge end	سمت تخلیه
discharge conveyor	نوار تخلیه
discharge voltage	ولتاژ تخلیه
discharge currect	جریان تخلیه
discharge valve	سوپاپ تخلیه
discharge spout	ناودانه ی تخلیه
discharge resistance	مقاومت تخلیه
discharge recorder	تخلیه نگار
clearing out [of a place]	تخلیه [فضایی]
to offload	تخلیه کردن
medical evacuation	تخلیه پزشکی
relief well	چاه تخلیه
residual discharge	تخلیه مانده
impulse discharge	تخلیه ضربهای
road clearance	تخلیه جاده
oscillating discharge	تخلیه مواج
roll on/roll off	بارگیری- تخلیه
rotary discharger	تخلیه گر گردان
high rate discharge	تخلیه شدید
point discharge	تخلیه نقطهای
internal discharge	تخلیه داخلی
ozone depletion	تخلیه اوزون
medical evacuation	تخلیه بهداری
main discharge	تخلیه اصلی
lightning discharge current	جریان تخلیه
lightning discharge	تخلیه اتمسفری
medical evacuation	تخلیه بیماران
medical recovery	تخلیه پزشکی
neural discharge	تخلیه عصبی
non self maintained discharge	تخلیه وابسته
self maintained discharge	تخلیه ناوابسته
site clearance	تخلیه کارگاه
sluiceway	دهانه تخلیه
evacuant	تخلیه کننده
escape channel	مجرای تخلیه اب
electrostatic discharge	تخلیه الکتروستاتیکی
electron discharge	تخلیه الکترونها
exhaust chute	ناودان تخلیه
exhaust stroke	مرحله تخلیه
flaming discharge	تخلیه مشتعل
surging discharge	تخلیه نوشی
tipper	تخلیه کننده
glow discharge	تخلیه تابنده
glow discharge	تخلیه تابناک
electrical discharge	تخلیه برقی
evacuate	تخلیه کردن
disembarks	تخلیه کردن
area evacuation	تخلیه منطقهای
disembarking	تخلیه کردن
disembark	تخلیه کردن
bank sluice	دریچه تخلیه
battlefield evacuation	تخلیه پزشکی
quitting	تخلیه خانه
quit	تخلیه خانه
disembarked	تخلیه کردن
blow off	شیر تخلیه
brush discharge	تخلیه جارویی
drains	تخلیه کردن
draining	تخلیه کردن
drained	تخلیه کردن
chain of evacuation	سیستم تخلیه
evacuated	تخلیه کردن
air evacuation	تخلیه هوایی
unloads	تخلیه کردن
unloaded	تخلیه کردن
unload	تخلیه کردن
vacating	تخلیه کردن
vacated	تخلیه کردن
vacate	تخلیه کردن
vacates	تخلیه کردن
catharsis	تخلیه هیجانی
evacuating	تخلیه کردن
abreaction	تخلیه هیجانی
evacuates	تخلیه کردن
discharge of chips	تخلیه براده ها
drain	تخلیه کردن
depletion barrier	ناحیه تخلیه
discharges	تخلیه الکتریکی
depletion area	ناحیه تخلیه
depopulation	تخلیه جمعیت
cooling water discharge	تخلیه اب سرد
corollary discharge	تخلیه تبعی

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com