English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
battlefield evacuation تخلیه پرسنل اسیب دیده
Other Matches
injured muscle عضله اسیب دیده
damaged shipments کالاهای اسیب دیده
cauliflowr ear گوش اسیب دیده
brain injured اسیب دیده مغزی
suffering economy اقتصاد اسیب دیده
evacuee پرسنل تخلیه شده
evacuees پرسنل تخلیه شده
debarkation net پل تخلیه پرسنل ازکشتی به ساحل
ding قسمت اسیب دیده تخته موج
nerved قطع عصب پای اسیب دیده اسب
disabled list فهرست بازیگران اسیب دیده ومحروم از چند بازی
short round فشنگ لق یا اسیب دیده گلولهای که کوتاه خورده باشد
keloid or cheloid یکجو ربرامدگی درپوست که درجای اسیب دیده پیدا میشود
put-downs کشش اسب اسیب دیده یا پیر یابیمار از روی ترحم
put down کشش اسب اسیب دیده یا پیر یابیمار از روی ترحم
put-down کشش اسب اسیب دیده یا پیر یابیمار از روی ترحم
captain a protest افهار نامه صادره از طرف مقامات بندر در مورد شرح کالای خسارت دیده یا تخلیه نشده
certificate of damage تصدیق خسارت وارده بر کالای خسارت دیده یا تخلیه نشده که از طرف مقامات بندرصادر میشود
operating strenght پرسنل حاضر به خدمت پرسنل موجود یکان
pathologist پزشک ویژه گیر اسیب شناسی اسیب شناس
pathologists پزشک ویژه گیر اسیب شناسی اسیب شناس
staffing guide کتاب راهنمای پرسنل ستاد یاکتاب راهنمای انتخاب وتشکیل پرسنل ستادی
bureau of naval personnel اداره پرسنل نیروی دریایی دفتر پرسنل دریایی
cargo outturn message پیام تخلیه محمولات ناو گزارش خاتمه تخلیه بارکشتی
evacuation تخلیه یک نقطه ازاهالی یا نیرو تخلیه پزشکی
clearing تخلیه محل تخلیه بیماران
clearings تخلیه محل تخلیه بیماران
aeromedical unit یکان تخلیه پزشکی هوایی یکان مسئول تخلیه پزشکی
staffs پرسنل
personnel پرسنل
staffed پرسنل
staff پرسنل
trooped پرسنل دار
crewing پرسنل ناو
crews پرسنل ناو
crewed پرسنل ناو
crew پرسنل ناو
troop پرسنل دار
trooping پرسنل دار
ship's company پرسنل ناو
shipmate پرسنل هم ناو
personnel officer افسر پرسنل
permanent party پرسنل دایمی
operations personal پرسنل عملیات
operating personnel پرسنل فعال
intransit strenth پرسنل سیال
complementing پرسنل سازمانی
all hands کلیه پرسنل
complemented پرسنل سازمانی
complements پرسنل سازمانی
cadres پرسنل پیمانی
adjutant general دایره پرسنل
turout تجمع پرسنل
complement پرسنل سازمانی
cadre پرسنل پیمانی
service number شماره خدمتی پرسنل
staff پرسنل ستاد ستادی
staffs پرسنل ستاد ستادی
staffed پرسنل ستاد ستادی
lag rate میزان کسری پرسنل
military pay order لیست حقوقی پرسنل
carreer personnel پرسنل کادر ثابت
ration method روش تغذیه پرسنل
manpower cieling سطح استعداد پرسنل
station complement پرسنل ثابت یک پایگاه
station complement پرسنل خدماتی پایگاه
regulars پرسنل کادر منظم
proceed time زمان انتقال پرسنل
turout جمع شدن پرسنل
quarters محل اسایشگاه پرسنل
nonoperating strength پرسنل غیر فعال
administrative acceptees پرسنل پذیرفته شده
regular پرسنل کادر منظم
overhead personnel پرسنل اضافی یا اضافه برسازمان
airman پرسنل نیروی هوایی هوانورد
debarkation net تور پیاده شدن پرسنل
enlisted personnel پرسنل سرباز و درجه دار
transport area منطقه حمل و نقل پرسنل
military pay order جدول تغییرات حقوقی پرسنل
sending state کشور اعزام کننده پرسنل
safeguarding مامور حفافت پرسنل و یا اموال
safeguards مامور حفافت پرسنل و یا اموال
release denial جلوگیری از ترخیص پرسنل یاکالا
retrofit action بهبودسازی وسایل وتجهیزات و پرسنل
safeguarded مامور حفافت پرسنل و یا اموال
replacement factor ضریب جایگزینی پرسنل ووسایل
registrant پرسنل ثبت نام کننده
reimbursable personnel پرسنل حقوق بگیر نظامی
blind بدون دید مستقیم پرسنل
blinded بدون دید مستقیم پرسنل
blinds بدون دید مستقیم پرسنل
safeguard مامور حفافت پرسنل و یا اموال
airmen پرسنل نیروی هوایی هوانورد
inconveniences اسیب
harming اسیب
head injury اسیب سر
traumatic اسیب زا
harms اسیب
torts اسیب
damage اسیب
trauma اسیب
pathology اسیب
inconveniencing اسیب
inconvenienced اسیب
inconvenience اسیب
lesion اسیب
what impaired his reputation وی اسیب زد
lesions اسیب
teen اسیب
harm اسیب
to escape with life and limb بی اسیب
traumas اسیب
injury اسیب
tort اسیب
harmed اسیب
conus residents پرسنل ارتشی مقیم قاره امریکا
air tropping ترابری هوایی غیر تاکتیکی پرسنل
administrative acceptees پرسنل قبول شده از نظر اداری
army deposit fund سپرده پولی پرسنل نیروی زمینی
station bill لوحه نشان دهنده محلهای پرسنل
constructive school credit بورس تحصیلی برای پرسنل شایسته نظامی
quarantine اردوگاه ضد عفونی کردن پرسنل از نظر امراض
quarantining اردوگاه ضد عفونی کردن پرسنل از نظر امراض
quarantines اردوگاه ضد عفونی کردن پرسنل از نظر امراض
quarantined اردوگاه ضد عفونی کردن پرسنل از نظر امراض
traumatism اسیب دیدگی
traumatic experience تجربه اسیب زا
injury اسیب خسارت
impairing اسیب زدن
vulnerability اسیب پذیری
impair اسیب زدن
invulnerability اسیب ناپذیری
marred اسیب زدن
marring اسیب رساندن
impaired اسیب زدن
marring اسیب زدن
damage اسیب دیدن
injuring اسیب زدن
pathology اسیب شناسی
damage control اسیب گیری
pathological اسیب شناختی
injure اسیب زدن
nobbeing اسیب رسان
traumatophobia اسیب هراسی
out of harm's way دوراز اسیب
deleterious اسیب رسان
injurious اسیب رسان
injures اسیب زدن
marred اسیب رساندن
mar اسیب زدن
pathologist اسیب شناس
it injured his hands بدستهایش اسیب زد
crippled اسیب دیدن
i hurt my self اسیب دیدم
vulnerable اسیب پذیر
break down اسیب دیدن
pathologists اسیب شناس
brain injury اسیب مغزی
harmavoidance اسیب گریزی
cripple اسیب دیدن
crippling اسیب دیدن
damaging اسیب اور
harms اسیب رساندن
brain damage اسیب مغزی
impairs اسیب زدن
mar اسیب رساندن
tennis elbow اسیب ارنج
harm اسیب رساندن
psychic trauma اسیب روانی
harmed اسیب رساندن
endamage اسیب رساندن
harming اسیب رساندن
birth injury اسیب تولد
cripples اسیب دیدن
cargo outturn report گزارش تخلیه محمولات ناو گزارش تخلیه ناو
rest and recuperation عقب بردن پرسنل برای استراحت و تجدید قوا
stage سوار کردن پرسنل و وسایل در خودرو یاهواپیما یا کشتی
stages سوار کردن پرسنل و وسایل در خودرو یاهواپیما یا کشتی
escape line مسیر نجات پرسنل درگیر در عملیات پنهانی وچریکی
regulating station پست تنظیم حرکات و عبور ومرور پرسنل و خودروها
triage سیستم ارزیابی خدمات پزشکی و نیازهای درمانی پرسنل
persecution delusion هذیان گزند و اسیب
delusion of persecution هذیان گزند و اسیب
irreversible damage اسیب جبران ناپذیر
it will injure his prestige به حیثیت او لطمه یا اسیب زد
damage control party گروه اسیب گیر
organic brain syndrome نشانگان اسیب مغزی
damage density چگالی اسیب رسانی
he was proof against harm اسیب بردار نبود
adventitious deafness ناشنوایی اسیب زاد
vulnerability قابلیت اسیب پذیری
i hurt my finger انگشتم اسیب دید
neuropathologist اسیب شناس اعصاب
graphopathology اسیب شناسی خط شناختی
obs نشانگان اسیب مغزی
social pathology اسیب شناسی اجتماعی
hurt اسیب زدن به ازردن
pathologic وابسته به اسیب شناسی
marring صدمه زدن اسیب
mar صدمه زدن اسیب
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com