Dictiornary-Farsi | تخمین خسارت کل وارده | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (2 milliseconds)

English	Persian
constructive total loss	تخمین خسارت کل وارده


Other Matches

certificate of damage	تصدیق خسارت وارده بر کالای خسارت دیده یا تخلیه نشده که از طرف مقامات بندرصادر میشود
average particular	خسارت وارده بر کشتی
fractional damage	خسارت وارده به قسمتی از وسیله
accident damage to property	خسارت اتفاقی وارده بردارایی
zction for dammages	اقدام برای دریافت خسارت وارده
estimably	بطوریکه بتوان تخمین تخمین زد
general average	خسارت دریایی عمومی خسارت کلی
indemnity	تضمین جبران خسارت احتمالی اینده تضمین هر نوع خسارت
indemnities	تضمین جبران خسارت احتمالی اینده تضمین هر نوع خسارت
incoming	وارده
punitive damages	خسارت ناشی از مجازات خسارت حاصله از اجرای مجازات
import	کالای وارده
imported	کالای وارده
actual total loss	کل زیان وارده
importing	کالای وارده
keyed in <past-p.>	وارده از طریق کلید
filo	اخرین صادره از اولین وارده
lifo last in first out	اولین صادره از اخرین وارده
lifo	اولین صادره ازاخرین وارده
injuries to head or face	جراحات وارده به سرو صورت
inputted	انرژی وارده به دستگاه قدرت ورودی
input	انرژی وارده به دستگاه قدرت ورودی
photon	واحد شدت نور وارده بشبکیه چشم
claim for indemnification	ادعای تضمین خسارت مطالبه پرداخت خسارت مطالبه پرداخت غرامت
contributions	جبران ضرر وارده به یکی ازشرکا به وسیله سایرین اعانه دادن
contribution	جبران ضرر وارده به یکی ازشرکا به وسیله سایرین اعانه دادن
hook's law	تغییر شکل یک جسم الاستیک در دامنه الاستیسیته با تنش وارده متناسب است
unidirectional composite	ساختاری که همه الیاف یارشتههای ان موازی بوده ومعمولا در جهت نیروی وارده میباشند
ejectment	باز پس گرفتن زمین غصبی ازغاصب بعلاوه کلیه خسارات وارده به مالک اصلی
control and reporting center	تیم کنترل و ارزیابی نتایج خسارات وارده به منطقه مرکز کنترل و گزارش هوایی
underestimating	تخمین کم
estimations	تخمین
underestimated	تخمین کم
assessment	تخمین
underestimate	تخمین کم
underestimates	تخمین کم
estimation	تخمین
estimated	تخمین
surmises	تخمین
surmised	تخمین
surmise	تخمین
surmising	تخمین
estimates	تخمین
estimating	تخمین
estimate	تخمین
approximation	تخمین
approximations	تخمین
assessments	تخمین
estimated	تخمین زدن
over estimation	تخمین بیش از حد
estimates	تخمین زدن
invaluable	غیرقابل تخمین
guestimates	تخمین زدن
rough guess <idiom>	تخمین تقریبی
estimates	تخمین تقویم
conjecturable	قابل تخمین
estimable	تخمین پذیر
estimate	ارزیابی تخمین
estimate	تخمین زدن
inestimable	تخمین ناپذیر
estimate	تخمین تقویم
estimated	تخمین تقویم
estimate of costs	تخمین مخارج
estimated	ارزیابی تخمین
estimator	تخمین کننده
estimator	تخمین زننده
regression estimate	تخمین رگرسیون
cost estimate	تخمین مخارج
estimates	ارزیابی تخمین
estimations	تخمین زدن
estimating	تخمین زدن
parametric estimate	تخمین تقریبی
point estimation	تخمین نقطهای
range determination	تخمین مسافت
range sensing	تخمین مسافت
give or take	تخمین تقریبی
measurement of demand	تخمین تقاضا
estimation	تخمین زدن
parameter estimation	تخمین پارامترها
estimating	ارزیابی تخمین
guestimating	تخمین زدن
guestimated	تخمین زدن
guesstimating	تخمین زدن
guesstimates	تخمین زدن
guesstimated	تخمین زدن
guesstimate	تخمین زدن
estimating	تخمین تقویم
guesses	تخمین زدن
guessed	تخمین فرض
guesses	تخمین فرض
guessed	تخمین زدن
overestimation	تخمین حدبالا
guess	تخمین فرض
guess	تخمین زدن
incalculable	غیر قابل تخمین
estimating	براوردکردن تخمین زدن
range finding	تخمین مسافت کردن
estimates	براوردکردن تخمین زدن
rater	نرخ بند تخمین زن
estimated	براوردکردن تخمین زدن
inappreciable	غیر قابل تخمین
range spotting	تخمین مسافت کردن
conjecture	تخمین حدس زدن
to quantify something [at]	تخمین زدن چیزی [به]
to estimate something [at]	تخمین زدن چیزی [به]
account	تخمین زدن دانستن
estimate [quote]	براورد [تخمین] [اقتصاد]
conjecture	حدس و تخمین زدن
anticipated <adj.>	تخمین زده شده
estimated <adj.>	تخمین زده شده
unbiased estimate	تخمین بدون تورش
estimate	براوردکردن تخمین زدن
probable <adj.>	تخمین زده شده
to take the gauge of	براوردکردن تخمین زدن
presumable <adj.>	تخمین زده شده
expected <adj.>	تخمین زده شده
estimated	تخمین زدن ارزیابی کردن
incalculably	بطور غیر قابل تخمین
appraising	تقویم کردن تخمین زدن
appraised	تقویم کردن تخمین زدن
appraise	تقویم کردن تخمین زدن
computes	حساب کردن تخمین زدن
computed	حساب کردن تخمین زدن
compute	حساب کردن تخمین زدن
appraises	تقویم کردن تخمین زدن
estimating	تخمین زدن ارزیابی کردن
two stage least squares method	برای تخمین پارامترها در اقتصادسنجی
estimate	تخمین زدن ارزیابی کردن
unbiased estimators	تخمین زنندههای بدون تورش
estimates	تخمین زدن ارزیابی کردن
Lilo	اخرین صادره از اخرین وارده
fifo	اولین صادره از اولین وارده
Lilos	اخرین صادره از اخرین وارده
undervalues	کمتر از ارزش واقعی تخمین زدن
undervaluing	کمتر از ارزش واقعی تخمین زدن
foreshow	از پیش نشان دادن تخمین زدن
undervalue	کمتر از ارزش واقعی تخمین زدن
recompenses	خسارت
recompense	خسارت
injury	خسارت
loss	خسارت
recompensed	خسارت
average	خسارت
averaging	خسارت
depredation	خسارت
averages	خسارت
scathe	خسارت
damage	خسارت
averaged	خسارت
recompensing	خسارت
harming	خسارت
harm	خسارت
lesions	خسارت
lesion	خسارت
depredations	خسارت
detriment	خسارت
smart money	خسارت
reprise	خسارت
harmed	خسارت
casualties	خسارت
casualty	خسارت
harms	خسارت
range sensing	تخمین زدن برد مسافت یابی کردن
solatium	جبران خسارت
proceeding for damage	دعوی خسارت
fractional damage	خسارت جزئی
g/a	خسارت عمومی
g/a	خسارت کلی
special damage	خسارت مخصوص
swooper	موجد خسارت
sea water damage	خسارت اب دریا
do damage	خسارت زدن
willful misconduct	خسارت عمدی
water damage	خسارت اب دیدگی
to recover damages	خسارت گرفتن
total loss	خسارت کلی
effective damage	خسارت موثر
particular average	خسارت جزئی
general damage	خسارت عمومی
moral damage	خسارت معنوی
material damage	خسارت مادی
liquidated damages	خسارت نقدی
partial loss	خسارت جزیی
indemnification	تضمین خسارت
particular average	خسارت خاص
general damage	خسارت کلی
delayed payment penalty	خسارت تاخیرتادیه
recompense	رفع خسارت
recuperation	جبران خسارت
blemished	خسارت واردکردن
blemishes	خسارت واردکردن
wreck	خسارت وارداوردن
damaged	خسارت دیده
averaging	خسارت بحری
blemishing	خسارت واردکردن
award of damages	جبران خسارت
redresses	جبران خسارت
backwardation	خسارت دیرکرد
averages	خسارت بحری
averaged	خسارت بحری