Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
orthopsychiatry
تداوی روحی اختلالات فکری وروحی اطفال
Other Matches
psychotherapy
تداوی روحی
psychopathy
اختلالات فکری وروانی
medications
تداوی
medication
تداوی
heredity
رسیدن خصوصیات جسمی وروحی بارث
therapy
مداوا تداوی
therapeusis
مبحث تداوی
hereditarian
کسیکه عقیده بتوارث تمایلات طبیعی وروحی دارد
cyclothymia
تغییر وضع مزاجی وروحی ازشادابی وفعالیت به غمگینی وغیره
irregularities
اختلالات
psychopathy
اختلالات روانی
sex therapy
درمان اختلالات جنسی
neuropath
دچار اختلالات عصبی
adjustment disorder
اختلالات سازگاری
[روانشاسی]
adaptive disorder
اختلالات سازگاری
[روانشاسی]
aeroneurosis
اختلالات عصبی فضانوردان در اثر تحریک وهیجان
pediatrics
طب اطفال
juvenile delinquency
بزهکاری اطفال
poliomyelitis
فلج اطفال
marriage settlement
نفقه اطفال
juvenile courts
دادگاه اطفال
juvenile court
دادگاه اطفال
infantile paralysis
فلج اطفال
aeromedicine
قسمتی از طب که دربارهء بیماریها و اختلالات ناشی از پرواز گفتگو میکند
necessaries
نفقه زوج و اطفال
potty
لگن یامستراح اطفال
pediatrician
پزشک متخصص اطفال
polio
بیماری فلج اطفال
potties
لگن یامستراح اطفال
incubators
محل پرورش اطفال زودرس
incubator
محل پرورش اطفال زودرس
nursery
محل نگاهداری اطفال شیرخوار
nurseries
محل نگاهداری اطفال شیرخوار
tabula rasa
فکر ساده وبدون تصور اطفال
jungle gym
چهارچوبی که اطفال روی ان تاب خورده و بالا و پایین میروند
ferris wheel
گردونه صندلی دار مخصوص تفریح وچرخ زدن اطفال وغیره
necessaries
در CLمنحصر به مایحتاج اولیه زندگی نبوده بلکه به وضع زن و اطفال بستگی دارد
mental
روحی
spectral
روحی
inanition
بی روحی
spiritual
روحی
psychical
روحی
psychic
روحی
intrinsic
روحی
psychiatry
طب روحی
anagoge
تعالی روحی
anagogy
تعالی روحی
analeptic
محرک روحی
psychic force
قوه روحی
psychic force
نیروی روحی
psychasthenia
ضعف روحی
emotional and physical
روحی وبدنی
inner
روحی باطنی
obsession
عقده روحی
obsessions
عقده روحی
verve
سبک روحی
spiritually
معنوی روحی
numinous
اسرارامیز روحی
panpsychism
روحی نگری
to raise a ghost
روحی راحاضرکردن
to lay a ghost
روحی راناپدیدکردن
supersensible
روحی روانی
gaiety
سبک روحی
invigorate
تقویت روحی کردن
anagogical
وابسته بتعالی روحی
anagogic
وابسته بتعالی روحی
insalutary
تاثیر روحی بد اب و هوا
congenial
دارای تجانس روحی
to sustain a trauma
ضربه روحی خوردن
congenial
<adj.>
دارای تجانس روحی
psycho analysis
تجزیه و تجلیل روحی
psychic
واسطه پدیده روحی
traumas
ضربه روحی روان اسیب
trauma
ضربه روحی روان اسیب
to be devastated
از نظر روحی خرد شدن
to be shattered
[British E]
از نظر روحی خرد شدن
to hit rock bottom
از نظر روحی خرد شدن
obsessing
ایجاد عقده روحی کردن
obsess
ایجاد عقده روحی کردن
obsesses
ایجاد عقده روحی کردن
to empower somebody
به کسی قدرت
[روحی]
دادن
to be dashed to the ground
از نظر روحی خرد شدن
obsessed
ایجاد عقده روحی کردن
psychotherapy ortherapeutics
معالجه بوسائل روحی یاهیپنوتیزیم
to haunt
به تکرار ظاهر شدن روحی به محلی
to walk
به تکرار ظاهر شدن روحی به محلی
haunts
دوستی روحی که زیاد بمحلی امدوشدکند
haunt
دوستی روحی که زیاد بمحلی امدوشدکند
syupersubstantial
مافق وجود یا جوهر مادی روحی
irreflection
بی فکری
reflectional
فکری
inconsiderateness
بی فکری
incogitancy
بی فکری
incogitance
بی فکری
excogitative
فکری
cerebral
فکری
intellectuals
فکری
conceptual
فکری
notional
فکری
braininess
فکری
mental
فکری
intellectual
فکری
provinciality
کوته فکری
mental work
کار فکری
enlightenment
روشن فکری
narrow minddedness
کوتع فکری
caprice
تمایل فکری
obsessive rumination
نشخوار فکری
obsessions
وسواس فکری
obsession
وسواس فکری
perspicuity
روش فکری
prudery
کوته فکری
sentience
زندگی فکری
visualization
تجسم فکری
captivity
گفتاری فکری
perspective
جنبه فکری
perspectives
جنبه فکری
provincialism
کوته فکری
notion
ادراک فکری
notions
ادراک فکری
fanaticism
کوته فکری
mechanical
غیر فکری
caprices
تمایل فکری
indoctrination
تلقین فکری
heartsease
اسایش فکری
insularism
کوته فکری
intellectual capital
سرمایه فکری
head work
کار فکری
ideational shield
سپر فکری
brain work
کار فکری
infantilism of thought
کوته فکری
ideo motor
فکری- حرکتی
reflective
فکری بازتابی
ideological war
جنگ فکری
dyslogia
گفتارپریشی فکری
ideo motor act
عمل فکری- حرکتی
he thought out a plan
فکری بنظرش رسید
habiliment
جامه استعداد فکری
that is a good idea
خوب فکری است
absolute
آزاد از قیود فکری
thoughtless
لاقید ناشی از بی فکری
brainstorm
اشفتگی فکری موقتی
He is an inconderate person .
آدم بی فکری است
equanimity
تعادل فکری انصاف
brainstorms
اشفتگی فکری موقتی
intellectualize
بصورت فکری در اوردن
(have a) bee in one's bonnet
<idiom>
فکری که مکررا به ذهن میآید
sympathizers
طرفدار همفکر پشتیبان فکری
She's quite a back number.
<idiom>
او
[زن]
آدم کهنه فکری است.
A penny for your thoughts . Whats exactly on your mind ?
به چی؟ فکر می کنی ؟چرا در فکری ؟
To dismiss something from ones thoughtl .
فکری را از سر خود بیرون کردن
to be i. with an idea
فکری در کسی تاثیر نمودن
sympathisers
طرفدار همفکر پشتیبان فکری
sympathetically
ازروی همدردی یا هم فکری غمخوارانه
morons
فرد فاقد رشد فکری
moron
فرد فاقد رشد فکری
pixilated
دارای عدم تعادل فکری
obsessive compulsive state
حالت وسواس فکری- عملی
sympathizer
طرفدار همفکر پشتیبان فکری
mastermind
دارای نبوغ فکری ابداع کردن
obsessive compupsive disorer
روان رنجوری وسواسی فکری- عملی
ideology
روش فکری فرد یا طبقه خاص
masterminds
دارای نبوغ فکری ابداع کردن
masterminding
دارای نبوغ فکری ابداع کردن
idological parties
احزاب دارای روش فکری خاص
He is most suitable for brain work .
خیلی بدرد کارهای فکری می خورد
masterminded
دارای نبوغ فکری ابداع کردن
radicalism
اجتماعی موجود سا سیستم فکری افراطی
ideologies
روش فکری فرد یا طبقه خاص
tabula rasa
مرحله فرضی فکری خالی ازافکاروتخیلات
zombi
روحی که بعقیده سیاه پوستان ببدن مرده حلول کرده و انراجان تازه بخشد
structuralism
بخشی از روانشناسی که ازراه تعقل وتفکر وضع روحی فرد را مورد مطالعه قرارمیدهد
zombie
روحی که بعقیده سیاه پوستان ببدن مرده حلول کرده و انراجان تازه بخشد
zombies
روحی که بعقیده سیاه پوستان ببدن مرده حلول کرده و انراجان تازه بخشد
Mentally retarded children.
کودکان عقب افتاده ( از لحاظ رشد فکری )
Marxism
روش فکری کارل مارکس فیلسوف المانی
psychomotor
ناشی از حرکات عضلانی دراثر عمل فکری
psychokinesis
عملیات جنون امیز در اثراختلالات فکری وروانی
shell-shock
اختلال روحی در اثر صدای افنجار نارنجک وامثال ان وحشت واضطراب حاصله ازصدای انفجار
shell shock
اختلال روحی در اثر صدای افنجار نارنجک وامثال ان وحشت واضطراب حاصله ازصدای انفجار
To work on someone
کسی را پختن
[از نظر فکری وذهنی آماده کردن]
churned
بافعالیت فکری چیزی بوجود اوردن کره سازی
churns
بافعالیت فکری چیزی بوجود اوردن کره سازی
churn
بافعالیت فکری چیزی بوجود اوردن کره سازی
radicalism
روش فکری مبنی بر اصلاح طلبی و تحول خواهی
cults
هوس وجنون برای تقلید از رسم یاطرز فکری
cult
هوس وجنون برای تقلید از رسم یاطرز فکری
aeolist
انسانی غلط انداز که ادعای روشن فکری دارد
feel out
<idiom>
صحبت یا انجام باشخص به صورتیکه متوجه بشوی که چه فکری میکند
parochialism
محدودیت فکری و دلبستگی به انجام کارهای محلی و ناحیهای محدود
evolutionism
روش فکری کسانی که در جمیع امورمعتقد به سیر تکاملی هستند
stalinism
سیستم فکری مارکسیسم به نحوی که استالین ان را تعبیر و تفسیرکرده است
dialectic
البته باتفاوتهایی که ناشی از روش فکری خاص هر یک بود به کار می بردند
trotskism
سیستم فکری تروتسکی همکار لنین که به وسیله استالین از روسیه طرد شد
egalitaire
روش فکری است که طرفدارمساوات ابناء بشر در جمیع شئون میباشد
outside agency
شخصی که مجاز نیست درزمین گلف به بازیگر کمک فکری کند
prepossess
تحت تاثیرعقیده یامسلکی قرار دادن قبلا تبعیض فکری داشتن
poomse
نتیجه حرکت فکری ارادی باتوجه به ایستادن سرعت شتاب و نیروی اولیه
idealism
روش فکری کسانی که معتقدندسیاست باید تابع ایده الهای انسانی باشد
escapism
هر روش فکری که متضمن عزلت و گوشه گیری و فرار از فعالیتهای اجتماعی باشد
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com