Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
English
Persian
concept
تدبیر روش اجرای یک چیز
concepts
تدبیر روش اجرای یک چیز
Other Matches
chaining
اجرای یک برنامه خیلی بزرگ که با اجرای بخشهای کوچکتر در یک زمان
real time
اجرای چندین کار بلا درنگ همزمان بدون کاهش سرعت اجرای فرایندی
Sound Recorder
امکانی در ویندوز ماکروسافت که به کاربر امکان اجرای فایلهای صورت ای دیجیتالی یا ضبط صوت روی دیسک و اجرای ویرایش ابتدایی میدهد
run duration
خطایی که هنگام اجرای برنامه یا وقوع خطا در حین اجرای برنامه تشخیص داده شود
pipelines
اجرای پردازش دستور دوم در حالی که هنوز پردازش اولی تمام نشده است برای سرعت اجرای برنامه
pipeline
اجرای پردازش دستور دوم در حالی که هنوز پردازش اولی تمام نشده است برای سرعت اجرای برنامه
feasibility study
مطالعه قابلیت اجرای کار بررسی امکان اجرای کار
application of fire
اجرای اتش روی هدفهای مورد نظر اجرای اتش
possession money
حق الحفظ دستمزدی که در برای اجرای حکم تملیک یا صیانت ملک تملیک شده از طریق اجرای حکم به مامور اجراداده میشود
time resolution
جزییات زمان اجرای عملیات نشان دادن جزییات اجرای زمانی عملیات
experimented
تدبیر
experimenting
تدبیر
experiments
تدبیر
plans
تدبیر
rede
تدبیر
prudentially
با تدبیر
brassiest
بی تدبیر
plan
تدبیر
experiment
تدبیر
scheme
تدبیر
brassy
بی تدبیر
resourcefulness
با تدبیر
brassier
بی تدبیر
shiftiness
تدبیر
politic
با تدبیر
devisal
تدبیر
policies
تدبیر
policy
تدبیر
shiftily
با تدبیر
schemes
تدبیر
schemed
تدبیر
measure
تدبیر
counsel
تدبیر
arrangement
تدبیر
arrangements
تدبیر
gimmicks
تدبیر
gimmick
تدبیر
imprudent
بی تدبیر
counselling
تدبیر
counselled
تدبیر
counseled
تدبیر
counsels
تدبیر
make do
تدبیر
contrivances
تدبیر
contraption
تدبیر
machination
تدبیر
contraptions
تدبیر
contrivance
تدبیر
treatments
تدبیر در ازمایشها
contrivable
تدبیر کردنی
home economics
تدبیر منزل
devise
تدبیر کردن
devised
تدبیر کردن
devising
تدبیر کردن
compass
تدبیر کردن
treatment
تدبیر در ازمایشها
shifty
با ابتکار با تدبیر
meditated
تدبیر کردن
design
تدبیر قصد
contriving
تدبیر کردن
plan
تدبیر اندیشه
household economy
تدبیر منزل
contrives
تدبیر کردن
mismanagement
سوء تدبیر
contrived
تدبیر کردن
general concepts
تدبیر عمومی
contrive
تدبیر کردن
plans
تدبیر اندیشه
meditating
تدبیر کردن
meditates
تدبیر کردن
resourc
تدبیر کاردانی
meditate
تدبیر کردن
devises
تدبیر کردن
designs
تدبیر قصد
concept of operation
تدبیر عملیاتی
concept of operations
تدبیر عملیات
commander's concept
تدبیر فرمانده
manoeuver
تدبیر بکار بردن
tactical concept
تدبیر عملیات تاکتیکی
commander's concept
تدبیر عملیاتی فرمانده
i am nat my last shifts
اخرین وسیله یا تدبیر من اینست
managements
مدیریت وریاست حسن تدبیر
management
مدیریت وریاست حسن تدبیر
manipulation
دست زنی تدبیر استادی
machinate
نقشه کشیدن تدبیر کردن
tacticians
با تدبیر متخصص فنون جنگی
tactician
با تدبیر متخصص فنون جنگی
performance standard
معیارهای عملکرد معیارهای اجرای کار یاعملکرد یکان یا دستگاه معیارهای اجرای کار
strategic concept
تدبیر یا خط مشی عملیات استراتژیکی یا ملی
outmanoeuvres
در تدبیر یا زیرکی از کسی پیش افتادن
outmanoeuvring
در تدبیر یا زیرکی از کسی پیش افتادن
outmanoeuvre
در تدبیر یا زیرکی از کسی پیش افتادن
outmaneuvred
در تدبیر یا زیرکی از کسی پیش افتادن
outmaneuvres
در تدبیر یا زیرکی از کسی پیش افتادن
outmanoeuvred
در تدبیر یا زیرکی از کسی پیش افتادن
outmaneuvring
در تدبیر یا زیرکی از کسی پیش افتادن
contraption
تدبیر
[اختراع]
[ابتکار]
[اسباب عجیب و غریب]
post attack
بعد از اجرای حمله یا تک وقایع بعد از اجرای حمله
runs
اجرای
Sound Blaster
و پس اجرای آن
run
اجرای
performance of a contract
اجرای قرارداد
auto da fe
اجرای رای
post strike
بعد از اجرای تک
machine run
اجرای ماشین
conduct of fire
اجرای اتش
parallel run
اجرای موازی
concurrent execution
اجرای همزمان
program execution
اجرای برنامه
ground work
اجرای فن در خاک
plan implementation
اجرای برنامه
administer justice
اجرای عدالت
budget execution
اجرای بودجه
execution of wills
اجرای وصایا
execution of judgments
اجرای احکام
rerun
اجرای مجدد
fulfilment of an obligation
اجرای تعهد
enforcement of a judgment
اجرای حکم
dry run
اجرای ازمایشی
uses
اجرای چیزی
concurrently
اجرای همزمان
use
اجرای چیزی
conduct of fire
اجرای تیراندازی
administration of justice
اجرای عدالت
test run
اجرای ازماینده
test run
اجرای ازمایشی
carry out the obligations
اجرای تعهدات
multitasking
اجرای چندین کار
legal enforcement
اجرای حکم دادگاه
implementation of the decisions
اجرای قرار
[رای]
launch an attack
اجرای حمله شروع تک
desk
اجرای خشک برنامه
administration of a will
اجرای وصیت نامه
class i activity
اجرای اماد طبقه 1
concept of operations
روش اجرای عملیات
multi tasking
اجرای چندین کار
class ii activity
اجرای اماد طبقه 2
methode of fire
روش اجرای تیراندازی
operate
دستورات اجرای کامپیوتر
operated
دستورات اجرای کامپیوتر
operates
دستورات اجرای کامپیوتر
by the number
اجرای فرمان با شماره
techniques
روش یا فن اجرای کار
desks
اجرای خشک برنامه
technique
روش یا فن اجرای کار
concurrent program execution
اجرای همزمان برنامه
final process
دستور اجرای حکم
launched
شروع یا اجرای یک برنامه
launches
شروع یا اجرای یک برنامه
law enforcement
اجرای قوانین
[حقوقی]
launching
شروع یا اجرای یک برنامه
self aid
اجرای کمکهای اولیه
task force
نیروی اجرای عملیات
checked
اجرای خشک یک برنامه
check
اجرای خشک یک برنامه
task forces
نیروی اجرای عملیات
task element
عنصر اجرای عملیات
reprieve
تعلیق اجرای مجازات
enforcement of a judment
اجرای حکم دادگاه
reprieving
تعلیق اجرای مجازات
reprieves
تعلیق اجرای مجازات
launch
شروع یا اجرای یک برنامه
apply a correct holt
اجرای فن صحیح کشتی
war game
اجرای بازی جنگ
enforcement by writ
اجرای حکم دادگاه
insubordination
سرپیچی از اجرای دستور
policy instrument
ابزار اجرای سیاست
checks
اجرای خشک یک برنامه
transattack period
زمان اجرای تک اتمی
involve
آغاز با اجرای یک برنامه
involves
آغاز با اجرای یک برنامه
pursuance of a plan
اجرای نقشه یا طرحی
wargaming
اجرای بازی جنگ
enforcement of judgement
اجرای احکام قضایی
reprieved
تعلیق اجرای مجازات
involving
آغاز با اجرای یک برنامه
textbooks
اجرای حرکت کامل و فنی
textbook
اجرای حرکت کامل و فنی
collectivism
اجرای اصول اشتراکی درزندگی
suspends
به عقب انداختن اجرای حکم
exempted , adressee
گیرنده معاف از اجرای دستور
enterprises
اقدام به اجرای قوانین کردن
phase
دوره زمانی اجرای برنامه
phased
دوره زمانی اجرای برنامه
phases
دوره زمانی اجرای برنامه
suspending
به عقب انداختن اجرای حکم
staged
اجرای به ترتیب یکی پس از دیگری
high angle pit
چاله مخصوص اجرای تیرقائم
guarantee a contract
اجرای قراردادی را ضمانت کردن
mission request
درخواست اجرای ماموریت هوایی
enterprise
اقدام به اجرای قوانین کردن
task element
قسمت مامور اجرای عملیات
fire time
زمان اجرای اتش یا انفجار
ambuscade
دام محل اجرای کمین
suspend
به عقب انداختن اجرای حکم
passive
وقت کشی بدون اجرای فن
launched
اجرای حمله شروع عملیات
launch
اجرای حمله شروع عملیات
overlap processing
اجرای همزمان فعالیتهای ورودی
executing
اجرای برنامه کامپیوتری یا فرآیند
Recent search history
✘ Close
Contact
 |
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com