English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 196 (9 milliseconds)
English Persian
concept of operation تدبیر عملیاتی
Search result with all words
commander's concept تدبیر عملیاتی فرمانده
Other Matches
current operating allowance سهمیه موجود عملیاتی سهمیه عملیاتی فعلی
area of operational interest منطقه مورد توجه عملیاتی منطقه مورد نظر عملیاتی
schemed تدبیر
scheme تدبیر
counselling تدبیر
counselled تدبیر
counseled تدبیر
counsel تدبیر
gimmicks تدبیر
gimmick تدبیر
imprudent بی تدبیر
politic با تدبیر
brassier بی تدبیر
brassiest بی تدبیر
shiftiness تدبیر
shiftily با تدبیر
prudentially با تدبیر
rede تدبیر
make do تدبیر
machination تدبیر
devisal تدبیر
schemes تدبیر
resourcefulness با تدبیر
brassy بی تدبیر
plans تدبیر
plan تدبیر
contrivances تدبیر
experiment تدبیر
contraption تدبیر
policy تدبیر
policies تدبیر
measure تدبیر
arrangement تدبیر
arrangements تدبیر
experimented تدبیر
experimenting تدبیر
counsels تدبیر
contraptions تدبیر
contrivance تدبیر
experiments تدبیر
meditates تدبیر کردن
contrived تدبیر کردن
contrives تدبیر کردن
meditated تدبیر کردن
meditating تدبیر کردن
contrive تدبیر کردن
contriving تدبیر کردن
general concepts تدبیر عمومی
treatment تدبیر در ازمایشها
treatments تدبیر در ازمایشها
shifty با ابتکار با تدبیر
mismanagement سوء تدبیر
concept of operations تدبیر عملیات
contrivable تدبیر کردنی
plan تدبیر اندیشه
meditate تدبیر کردن
resourc تدبیر کاردانی
plans تدبیر اندیشه
household economy تدبیر منزل
devise تدبیر کردن
commander's concept تدبیر فرمانده
devised تدبیر کردن
designs تدبیر قصد
compass تدبیر کردن
design تدبیر قصد
devising تدبیر کردن
devises تدبیر کردن
home economics تدبیر منزل
operational code کد عملیاتی
operational عملیاتی
operation code کد عملیاتی
operations code کد عملیاتی
operating عملیاتی
tactical concept تدبیر عملیات تاکتیکی
manoeuver تدبیر بکار بردن
operating ratio نرخ عملیاتی
operating staff کارمندان عملیاتی
operating cost هزینه عملیاتی
operating cost مخارج عملیاتی
operating budget بودجه عملیاتی
mission load اماد عملیاتی
operating expenses مخارج عملیاتی
operating loss زیان عملیاتی
operating speed سرعت عملیاتی
operating profit سود عملیاتی
operating ratio نسبت عملیاتی
operating temperature دمای عملیاتی
operational readiness امادگی عملیاتی
operational research تحقیق عملیاتی
operational reserve احتیاط عملیاتی
operational reserve ذخیره عملیاتی
operational route مسیر عملیاتی
operational route جاده عملیاتی
operationalism عملیاتی نگری
operations code رمز عملیاتی
preoperational پیش عملیاتی
operational definition تعریف عملیاتی
operational problems مسائل عملیاتی
operational management مدیریت عملیاتی
operational headquarters ستاد عملیاتی
operating weight وزن عملیاتی
operation annexes پیوستهای عملیاتی
operation map نقشه عملیاتی
operation order دستور عملیاتی
operation overlay کالک عملیاتی
operation research پژوهش عملیاتی
operational costs هزینههای عملیاتی
operational environment محیط عملیاتی
staging area منطقه عملیاتی
throughput توان عملیاتی
cruising range برد عملیاتی
endurance برد عملیاتی
flowchart شمای عملیاتی
component operation عناصر عملیاتی
action parameters پارامترهای عملیاتی
element عنصر عملیاتی
elements عنصر عملیاتی
incident حادثه عملیاتی
functional specification مشخصه عملیاتی
incidents حادثه عملیاتی
manipulation دست زنی تدبیر استادی
management مدیریت وریاست حسن تدبیر
concept تدبیر روش اجرای یک چیز
tacticians با تدبیر متخصص فنون جنگی
concepts تدبیر روش اجرای یک چیز
tactician با تدبیر متخصص فنون جنگی
managements مدیریت وریاست حسن تدبیر
i am nat my last shifts اخرین وسیله یا تدبیر من اینست
machinate نقشه کشیدن تدبیر کردن
effective through put توان عملیاتی موثر
functional units of a computer واحدهای عملیاتی یک کامپیوتر
operational amplifier تقویت کننده عملیاتی
operational command فرماندهی از نظر عملیاتی
operational weapon جنگ افزار عملیاتی
operational performance category طبقه امادگی عملیاتی
operational performance category امادگی عملیاتی از طبقه
mission load بار مبنای عملیاتی
radius of action برد عملیاتی هواپیما
scheme of command طرح عملیاتی یکان
standing operating procedures روش جاری عملیاتی
actions کل عملیاتی که در یک عمل رخ می دهند.
action کل عملیاتی که در یک عمل رخ می دهند.
fleet operating base پایگاه عملیاتی ناوگان
outmaneuvring در تدبیر یا زیرکی از کسی پیش افتادن
outmanoeuvre در تدبیر یا زیرکی از کسی پیش افتادن
outmanoeuvred در تدبیر یا زیرکی از کسی پیش افتادن
outmanoeuvring در تدبیر یا زیرکی از کسی پیش افتادن
strategic concept تدبیر یا خط مشی عملیات استراتژیکی یا ملی
outmaneuvres در تدبیر یا زیرکی از کسی پیش افتادن
outmaneuvred در تدبیر یا زیرکی از کسی پیش افتادن
outmanoeuvres در تدبیر یا زیرکی از کسی پیش افتادن
zeroed out غیر عملیاتی شدن یکان
base of operations پایگاه عملیاتی مبنای عملیات
not operationally ready غیر اماده ازنظر عملیاتی
chop تعویض کنترل عملیاتی یکانها
game cycle دورههای عملیاتی بازی جنگ
chopped تعویض کنترل عملیاتی یکانها
contraption تدبیر [اختراع] [ابتکار] [اسباب عجیب و غریب]
sop رویه عملیاتی استاندارد وضعیت موجود
alternate escort operating base پایگاه عملیاتی یدکی یگانهای پاسور
change of operation control تغییر در نوع کنترل عملیاتی یاتعویض ان
present work عملیاتی که اکنون انجام شده است
sops رویه عملیاتی استاندارد وضعیت موجود
operationally ready حاضر به عمل اماده از نظر عملیاتی
sequential عملیاتی که یکی پس از دیگری اجرا می شوند
routing عملیاتی که درحین مسیریابی پیام انجام می شوند
radiological operations عملیاتی که در ان از موادرادیواکتیو استفاده میشود عملیات رادیولوژیک
monadic مربوط است به عملیاتی که فقط از یک اپراند استفاده میکند
rated through put ماکزیمم توان عملیاتی ممکن برای یک دستگاه داده پردازی
target offset methode روش نشان دادن هدفها روی نقشه ها یا طرحهای عملیاتی
cold rolling عملیاتی که برای افزایش سختی و استکام فولاد روی ان صورت میگیرد
fixes 1-فرآیندی که در آن هر عمل در یک زمان مشخص انجام میشود. 2-عملیاتی در یک فرآیند که همان با ساعت هستند
fix 1-فرآیندی که در آن هر عمل در یک زمان مشخص انجام میشود. 2-عملیاتی در یک فرآیند که همان با ساعت هستند
process bound برنامه عملیاتی و محاسباتی شرایطی که در ان سیستم کامپیوتری توسط سرعت پردازنده محدود میشود
counter revolution عملیاتی و تدابیری که بعد از وقوع انقلاب برای خنثی کردن ان انجام و اتخاذ میشود
atomic 1-مربوط به یک اتم 2-عملیاتی که اگر در حین پردازش قط ع شود داده را به وضع اولیه خود بر می گرداند
simulations عملیاتی که کامپیوتر وضعیت جهان واقع یا ماشین را تقلید میکند و نحوه کار چیزی را نشان میدهد
simulation عملیاتی که کامپیوتر وضعیت جهان واقع یا ماشین را تقلید میکند و نحوه کار چیزی را نشان میدهد
unmodified instruction دستور برنامه که مستقیماگ و بدون تغییرات اجرا میشود تا عملیاتی که باید انجام شود را بدست آورد
finder عنصر مرکزی یک محیط عملیاتی و برنامهای که میان سایر چیزها فایلهای ذخیره شده روی دیسک ها رانشان میدهد
Perl برای تولید متنهای CGI که میتواند فراهم را پردازش کند و روی وب سرور عملیاتی انجام دهد تا وب سایت را بهبود بخشید
master clear کلیدی روی بعضی ازکنسولهای کامپیوتری که ثباتهای عملیاتی را پاک کردن و انها را برای حالت جدید عملیات اماده میکند
niladic مربوط است به عملیاتی که برای ان هیچ عملوندی مشخص نشده است
availability factor ضریب امادگی عملیاتی هواپیماها یا ناوها ضریب قابلیت استفاده
commissioning بکار بردن عده ها عملیاتی کردن مامور کردن
commission بکار بردن عده ها عملیاتی کردن مامور کردن
commissions بکار بردن عده ها عملیاتی کردن مامور کردن
parkerizing عملیاتی که در ان فلز درمحلولی از اسید فسفریک ودی اکسید منگنز داغ شده وسپس در روغن غوطه ورمیگردد تا از خوردگی فلزجلوگیری گردد
operation عملیاتی که عملوندهای لازم را از حافظه دریافت می کنند. عملیات را انجام می دهند و نتیجه را برمی گردانند به حافظه
flight ration جیره عملیاتی درحین پرواز جیره هوایی
automonitor ثبت کننده عملیات کامپیوتر برنامه کامپیوتری که وفایف عملیاتی کامپیوتر را ثبت میکند
function key کلید عملیاتی کلید تابعی
ripple through carry عملیاتی که رقم نقلی خروجی از جمع و رقم نقلی ورودی ایجاد کند
multiprocessor عملیاتی که هر پردازنده در سیستم چند پردازنده با بخشی از یک یا چند پردازنده دیگر کار میکند
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com