Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (13 milliseconds)
English
Persian
graduality
تدریجی بودن
gradualness
تدریجی بودن
Other Matches
roll back
به عقب راندن تدریجی مواضع دفاعی دشمن در هم نوردیدن تدریجی دفاع دشمن
phase
معرفی تدریجی چیزی یا کاهش تدریجی چیزی
phases
معرفی تدریجی چیزی یا کاهش تدریجی چیزی
phased
معرفی تدریجی چیزی یا کاهش تدریجی چیزی
slower
تدریجی
step-by-step
تدریجی
progressive
تدریجی
step by step
تدریجی
gradual
تدریجی
slowing
تدریجی
step wise
تدریجی
gradatory
تدریجی
slows
تدریجی
slowed
تدریجی
slowest
تدریجی
slow
تدریجی
gradational
تدریجی
piecemeal
تدریجی
imperceptible
تدریجی
instillation
ریزش تدریجی
progressive assambly
نصب تدریجی
progressive burning
سوزش تدریجی
evolution
تکامل تدریجی
progressive relaxation
ارمیدگی تدریجی
progressive paralysis
فلج تدریجی
progress payments
پرداخت تدریجی
insti
ریزش تدریجی
insti
تلقین تدریجی
quantize
تدریجی کردن
quantizer
تدریجی کننده
piecemeal
بتدریج تدریجی
piecemeal
بطور تدریجی
scale down
کاهش تدریجی
partial shipment
حمل تدریجی
step by step excitation
تحریک تدریجی
delelopment
تکامل تدریجی
corrosion
فساد تدریجی
erosion
تحلیل تدریجی
fail softly
با خرابی تدریجی
living death
مرگ تدریجی
fail soft
با خرابی تدریجی
glaucoma
کوری تدریجی
gradations
انتقال تدریجی
evanescence
زوال تدریجی
gradation
انتقال تدریجی
fail soft
تخریب تدریجی
graduating
تغییر تدریجی کردن
progressive burning
سوختن تدریجی خرج
instilment
ریزش و تلقین تدریجی
gas degeneration
فساد تدریجی گازی
graduates
تغییر تدریجی کردن
graduate
تغییر تدریجی کردن
evanescence
فقدان تدریجی ناپایداری
progressional
دارای پیشرفت تدریجی
evolution
تحول تکامل تدریجی
insinuation
نفوذ دخول تدریجی
gradual
شیب تدریجی واهسته
processes
پیشرفت تدریجی ومداوم
process
پیشرفت تدریجی ومداوم
intergradation
محو سازی تدریجی
abklingen
محو شدن تدریجی احساس
evolutionism
اصول ترقی و تکامل تدریجی
progressive cookery
پخت تدریجی غذای یکان
lysis
سقوط وزوال تدریجی مرض
frequency drift
تغییر تدریجی فرکانس یک فرستنده یا اسلاتور
striptease
رقص همراه با برهنگی تدریجی رقاصه
atmospheric corrosion
فساد تدریجی در اثر مجاورت با هوا
lysate
محصول زوال وفساد تدریجی سلول
escalation
افزایش تدریجی شدت و وسعت میدان جنگ
winder
گرم شدن تدریجی بدن و افزودن برسرعت
lamb's tongue
[کاهش تدریجی نرده پله ها شبیه انتهای زبان]
accrual
افزایش تدریجی مقدار یا ارزش چیزی بخصوص پول
scalogram
نمایش وارائه ارقام واشکال از صور ساده بصور مشکل تدریجی
choke
از کف دادن خونسردی باریکتر شدن تدریجی لوله تفنگ نزدیک دهانه
choked
از کف دادن خونسردی باریکتر شدن تدریجی لوله تفنگ نزدیک دهانه
chokes
از کف دادن خونسردی باریکتر شدن تدریجی لوله تفنگ نزدیک دهانه
scallywag
نمایش وارائه ارقام واشکال از صور ساده بصور مشکل تدریجی
gummed
رسوبات غلیظی که در بنزین وبندرت در سایر سوختهای هیدروکربنی عمدتا در اثراکسیداسیون تدریجی بوجودمی اید
creeps
تغییر شکل تدریجی و کند ولی پیوسته یک ماده تحت تاثیرنیروی ثابت با تنش مداوم
gum
رسوبات غلیظی که در بنزین وبندرت در سایر سوختهای هیدروکربنی عمدتا در اثراکسیداسیون تدریجی بوجودمی اید
creep
تغییر شکل تدریجی و کند ولی پیوسته یک ماده تحت تاثیرنیروی ثابت با تنش مداوم
gums
رسوبات غلیظی که در بنزین وبندرت در سایر سوختهای هیدروکربنی عمدتا در اثراکسیداسیون تدریجی بوجودمی اید
gumming
رسوبات غلیظی که در بنزین وبندرت در سایر سوختهای هیدروکربنی عمدتا در اثراکسیداسیون تدریجی بوجودمی اید
To be very conspicuous . To stick out a mile . To be a marked person .
مثل گاو پیشانی سفید بودن ( انگشت نما ومشخص بودن )
peregrinate
سرگردان بودن اواره بودن در کشور خارجی اقامت کردن
contain
در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
contained
در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
contains
در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
to have short views
د راندیشه حال بودن وبس کوته نظر بودن
outnumbering
از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
outnumbers
از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
correspond
بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
corresponded
بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
up to it/the job
<idiom>
مناسب بودن ،برابربودن ،قادربه انجام بودن
to mind
مراقب بودن
[مواظب بودن]
[احتیاط کردن]
corresponds
بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
to be in one's right mind
دارای عقل سلیم بودن بهوش بودن
outnumbered
از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
outnumber
از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
light and heavy system
روش تمرین وزنه برداری بافزونی تدریجی وزنه
hangover
تغییر ناگهانی tone در یک متن ارسالی فکس به صورت تغییر تدریجی که ناشی از خطای وسایل است
hangovers
تغییر ناگهانی tone در یک متن ارسالی فکس به صورت تغییر تدریجی که ناشی از خطای وسایل است
skimming
محصولی را با قیمت بالاعرضه کردن برای اطمینان ازمقاومت ان و متعاقبا" تخفیف تدریجی دادن برای توسعه فروش
lurks
در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
To be on top of ones job .
بر کار سوار بودن ( مسلط بودن )
lurk
در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
reasonableness
موجه بودن عادلانه یا مناسب بودن
validity of the credit
معتبر بودن یا پادار بودن اعتبار
fittest
شایسته بودن برای مناسب بودن
look out
منتظر بودن گوش به زنگ بودن
fit
شایسته بودن برای مناسب بودن
fits
شایسته بودن برای مناسب بودن
to look out
اماده بودن گوش بزنگ بودن
to be in a habit
دارای خویاعادتی بودن دچارخویاعادتی بودن
lurked
در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
belong
مال کسی بودن وابسته بودن
belonged
مال کسی بودن وابسته بودن
lurking
در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
belongs
مال کسی بودن وابسته بودن
to be hard put to it
درسختی وتنگی بودن درزحمت بودن
degressive burning
اشتعال طولانی اشتعال تدریجی خرج
monitor
رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
monitored
رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
monitors
رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
stravage
سرگردان بودن بی هدف بودن
include
شامل بودن متضمن بودن
slouches
خمیده بودن اویخته بودن
abuts
مماس بودن مجاور بودن
depends
مربوط بودن منوط بودن
abutted
مماس بودن مجاور بودن
depend
مربوط بودن منوط بودن
abut
مماس بودن مجاور بودن
depended
مربوط بودن منوط بودن
disagrees
مخالف بودن ناسازگار بودن
slouching
خمیده بودن اویخته بودن
urgency
فوتی بودن اضطراری بودن
governed
نافذ بودن نافر بودن بر
governs
نافذ بودن نافر بودن بر
conditionality
شرطی بودن مشروط بودن
inhere
جبلی بودن ماندگار بودن
moon
سرگردان بودن اواره بودن
to be due
مقرر بودن
[موعد بودن]
moons
سرگردان بودن اواره بودن
look for
منتظر بودن درجستجو بودن
to stand for
نامزد بودن هواخواه بودن
reside
ساکن بودن مقیم بودن
precedes
جلوتر بودن از اسبق بودن بر
precede
جلوتر بودن از اسبق بودن بر
includes
شامل بودن متضمن بودن
govern
نافذ بودن نافر بودن بر
haze
گرفته بودن مغموم بودن
pend
معوق بودن بی تکلیف بودن
disagreeing
مخالف بودن ناسازگار بودن
pertains
مربوط بودن متعلق بودن
pertain
مربوط بودن متعلق بودن
slouched
خمیده بودن اویخته بودن
consists
شامل بودن عبارت بودن از
consisting
شامل بودن عبارت بودن از
having
مالک بودن ناگزیر بودن
slouch
خمیده بودن اویخته بودن
agree
متفق بودن همرای بودن
stravaig
سرگردان بودن بی هدف بودن
ablest
لایق بودن مناسب بودن
agreeing
متفق بودن همرای بودن
appertained
مربوط بودن متعلق بودن
appertaining
مربوط بودن متعلق بودن
appertains
مربوط بودن متعلق بودن
pertained
مربوط بودن متعلق بودن
agrees
متفق بودن همرای بودن
on guard
مراقب بودن نگهبان بودن
owe
مدیون بودن مرهون بودن
disagreed
مخالف بودن ناسازگار بودن
have
مالک بودن ناگزیر بودن
resided
ساکن بودن مقیم بودن
appertain
مربوط بودن متعلق بودن
discord
ناجور بودن ناسازگار بودن
owed
مدیون بودن مرهون بودن
resides
ساکن بودن مقیم بودن
consist
شامل بودن عبارت بودن از
abler
لایق بودن مناسب بودن
disagree
مخالف بودن ناسازگار بودن
owes
مدیون بودن مرهون بودن
want
فاقد بودن محتاج بودن
wanted
فاقد بودن محتاج بودن
consisted
شامل بودن عبارت بودن از
data processing
پبشرفت تدریجی داده ها فرایند داده ها روند داده ها
Being a junior clerk is a far cry from being a manager .
کارمند عادی بودن کجا و رئیس بودن کجا
to concern something
مربوط بودن
[شدن]
به چیزی
[ربط داشتن به چیزی]
[بابت چیزی بودن]
revisionism
روش فکری ادوارد برنشتاین المانی که ابتدا پیرو مارکس بود ولی بعدا" دکترین فوق را که مبتنی است بر اصلاح سیستم انقلابی مارکس و اعتقاد به این که سوسیالیسم از طریق تکامل تدریجی میتواندجهانگیر شود ابداع کرد
vignetting
سایه روشن زدن به نقشه یاعکس هوایی نمایش عوارض نقشه با سایه روشن تدریجی
stand
بودن واقع بودن
corrsion
فساد تدریجی فساد
interdepend
بهم موکول بودن مربوط بهم بودن
profiteers
استفاده چی بودن اهل استفاده زیاد بودن
profiteer
استفاده چی بودن اهل استفاده زیاد بودن
dubiosity
در شک بودن
ween
بودن
to hold water
ضد آب بودن
consecutiveness
پی در پی بودن
teems
پر بودن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com