English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
English Persian
vectored تراست هدایت شونده
vectored thrust تراست هدایت شونده
Other Matches
mace نوعی موشک هدایت شونده که با انرژی جنبشی هدایت میشود
maces نوعی موشک هدایت شونده که با انرژی جنبشی هدایت میشود
stellar guidance سیستم هدایت نجومی موشکهای هدایت شونده
guided missile موشک هدایت شونده
guided missiles موشک هدایت شونده
cruise missile موشک هدایت شونده کروز
free rocket موشک غیر هدایت شونده
pgm نوعی موشک هدایت شونده
cruise missiles موشک هدایت شونده کروز
guided weapon جنگ افزار هدایت شونده
entac موشک ضد تانک هدایت شونده فرانسوی
nike ajax نوعی موشک ضد هوایی هدایت شونده
guided missile cruiser زره شکن حامل موشک هدایت شونده
bull pup نوعی موشک هدایت شونده هوا به زمین
nike hercules موشک ضد هوایی نایک هرکولس هدایت شونده
sparrows نوعی موشک هوا به هوای هدایت شونده
falcons موشک هدایت شونده هوا به هوای فالکن
falcon موشک هدایت شونده هوا به هوای فالکن
sparrow نوعی موشک هوا به هوای هدایت شونده
armstrong سیستم عمل کننده فرامین موشک هدایت شونده
remotely piloted هدایت شونده از راه دور هواپیمای بدون راننده
terrier نوعی موشک زمین به هوا باسوخت جامد و هدایت شونده
terriers نوعی موشک زمین به هوا باسوخت جامد و هدایت شونده
mauler نوعی موشک هدایت شونده باسکوی خود کششی مخصوص پدافند هوایی
homing phase مرحلهای از پرواز موشک هدایت شونده بین نیمه مسیرو نزدیک هدف
sprinted نوعی موشک ضد موشک هدایت شونده زمین به هوا با کلاهک اتمی
sprint نوعی موشک ضد موشک هدایت شونده زمین به هوا با کلاهک اتمی
sprints نوعی موشک ضد موشک هدایت شونده زمین به هوا با کلاهک اتمی
regulus نوعی موشک اتمی هدایت شونده زمین به زمین که بانیروی جت حرکت میکند
guidance هدایت کردن وسیله یا هواپیمامنطقه پوشش سیستم هدایت هواپیما منطقه زیر پوشش سیستم هدایت
guidance هدایت کردن سیستم هدایت هدایت
precipitates غیرمحلول وته نشین شونده جسم تعلیق شونده یامتراسب
precipitated غیرمحلول وته نشین شونده جسم تعلیق شونده یامتراسب
self reacting بطور خودکار متعادل شونده خود بخود تطبیق شونده
precipitate غیرمحلول وته نشین شونده جسم تعلیق شونده یامتراسب
precipitating غیرمحلول وته نشین شونده جسم تعلیق شونده یامتراسب
beamrider موشک هدایت شوندهای که به وسیله اشعه رادار هدایت میشود
terminal guidance هدایت موشک در مراحل اخرمسیر هدایت هواپیما ازفرودگاه یا به فرودگاه
fighter direction هدایت کردن هواپیماهای شکاری هدایت جنگنده ها ازروی ناو
homing guidance هدایت هواپیما یا موشک بااستفاده از امواج رادار هدایت الکترونیکی
inertial guidance سیستم هدایت داخلی موشک هدایت خودکار
conductance ضریب هدایت قدرت هدایت
trusted تراست
trust تراست
trusts تراست
gyro pilot سیستم هدایت خودکار ناو هدایت ژیروسکوپی ناو هدایت نجومی خودکار ناو
reverse thrust تراست معکوس
rocket thrust تراست راکت
anti trust law قانون ضد تراست
thrust face سطح تراست
cross thrust تراست ناخالص
vacuum trust تراست در خلاء
unsymmetric thrust تراست نامتقارن
celestial guidance سیستم هدایت نجومی موشک هدایت موشک یا قمرمصنوعی با استفاده از صورفلکی
lift thrust نسبت برا به تراست
it is wringing خیلی تراست یا اب دارد
jet lift استفاده از تراست موتورجت
retrothrust تراست در جهت مخالف حرکت
residual thrust تراست تولیدشده توسط موتورجت
is he a the wiser for it ایا ازاین بابت عاقل تراست
contact ion engine موتوری برای ایجاد تراست درفضا
sherman anti trust act قانون ضد تراست شرمن درایالات متحده امریکا
wet rating توان یا تراست بااستفاده ازمکانیزم تزریق اب یا ترکیب اب و متانل
object glass عدسی دوربین یاریزبین که نزدیک تراست بچیزی که میخواهندببند
lift engine توربوفن یا توربوجتی که محور تراست ان قابل کنترل است
lift cruise توربوفن یا توربوجتی که محور تراست ان قابل کنترل است
turbofan موتوری با میزان سوخت معین که تراست بیشتری نسبت توربوجت ایجاد میکند
jetevator فلپ یا رینگ کوچکی روی نازل خروجی راکت برای کنترل بردار تراست
satelloid ماهوارهای که مدار گردش ان داخل اتمسفر سیارهای بوده و بنابراین احتیاج به تراست پیوسته یا متناوب دارد
lift fan توربوفنی که با نسبت کنارگذارزیاد تنها بمنظور افزایش نسبت برا به تراست بکاررود
liftjet توربوفن یا توربوجتی بسیارسبک وزنی با نسبت کنارگذرکم که تنها بمنظور افزایش نسبت برا به تراست بکارمیرود
azimuth guidance هدایت هواپیما از نظر سمتی هدایت سمتی هواپیما
diminishing کم شونده
deliquescent اب شونده
step down کم شونده
squashy له شونده
vimineous خم شونده
folding تا شونده
perfusive پاشیده شونده
ingoing وارد شونده
technical دگرگون شونده
ingoing داخل شونده
locator جایگزین شونده
conducive منجر شونده
osculant واقع شونده
conducive موجب شونده
perfusive پخش شونده
menstruating بی نماز شونده
nigrescent سیاه شونده
latescent پنهان شونده
ingressive داخل شونده
metastatic جابجا شونده
juvenescent جوان شونده
meliorative بهتر شونده
introgresseive داخل شونده
intrant داخل شونده
napidescent سنگ شونده
inhibitor مانع شونده
riser بلند شونده
inhibiter مانع شونده
ingravescent سخت تر شونده
migratory جابجا شونده
liquescent مایع شونده
metabolic دگرگون شونده
accumulative جمع شونده
dilatant گشاد شونده
clastic تقسیم شونده
clastic جدا شونده
fill in جانشین شونده
changful دگرگون شونده
changful جوربجور شونده
causative سبب شونده
fly table میز تا شونده
foldaway کوچک شونده
frondescent برگ شونده
excurrent جاری شونده
base ejection پرتاب شونده از ته
fusible ذوب شونده
assimilatory هم جنس شونده
clotty دلمه شونده
examinee امتحان شونده
deviator منحرف شونده
deteriorative بدتر شونده
depreciable مستهلک شونده
displaceable جابجا شونده
emanative صادر شونده
emissive خارج شونده
erubescent سرخ شونده
concretive سفت شونده
concentrator متمرکز شونده
comparand قیاس شونده
eruptional منفجر شونده
combinatory ترکیب شونده
evanescent محو شونده
gelable ژلاتینی شونده
gelable دلمه شونده
analysand تحلیل شونده
fulminating محترق شونده
repressive مانع شونده
deterrents مانع شونده
deterrent مانع شونده
inbound وارد شونده
increscent زیاد شونده
payees پرداخت شونده
payee پرداخت شونده
acquiescent راضی شونده
interviewees مصاحبه شونده
interviewee مصاحبه شونده
drying خشک شونده
friable خرد شونده
ameliorative بهتر شونده
gray سفید شونده
hardenable سخت شونده
aggravative بدتر شونده
coagulable دلمه شونده
adrenergic فعال شونده
acidific ترش شونده
illative منتج شونده
accumulatively بطورجمع شونده
accretive زیاد شونده
explosive منفجر شونده
outgoing صادر شونده
congregative جمع شونده
stretchy گشاد شونده
frequenting تکرار شونده
simultaneous with each other با هم واقع شونده
accumulating جمع شونده
recreant تسلیم شونده
accumulates جمع شونده
rarefactive رقیق شونده
incoming وارد شونده
entrants وارد شونده
pulverulent خرد شونده
decreasingly بطورکم شونده
frequented تکرار شونده
redintegrate تجدید شونده
tabescent لاغر شونده
insured بیمه شونده
soluble oil روغن حل شونده
stretchiest گشاد شونده
remittent سبک شونده
stretchier گشاد شونده
frequent تکرار شونده
restrainer مانع شونده
retractive جمع شونده
proliferous تکثیر شونده
frequents تکرار شونده
rigescent سفت شونده
clincher متمسک شونده
tilting board صفحه کج شونده
reactive منعکس شونده
rigescent سخت شونده
rubescent قرمز شونده
seceder منتزع شونده
clinchers متمسک شونده
seconder دوم شونده
revulsive جابجا شونده
entrant وارد شونده
accumulate جمع شونده
tensive سفت شونده
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com