Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (14 milliseconds)
English
Persian
seepage of oil
تراوش طبیعی نفت در روی زمین
Other Matches
seeped
تراوش طبیعی
seeps
تراوش طبیعی
seeping
تراوش طبیعی
seep
تراوش طبیعی
natural ground
زمین طبیعی
original ground
زمین طبیعی
natural ground level
تراز زمین طبیعی
original ground level
تراز زمین طبیعی
landform
تغییرات سطح زمین در اثرعوامل طبیعی
geophysics
علم اوضاع بیرونی و طبیعی زمین
physiocracy
حکومت بخکم عوامل طبیعی عقیده باینکه زمین یگانه سرچشمه ثروت است
infltrate
با تراوش گذراندن تراوش کردن
the lie of the land
وضع یا کیفیت طبیعی زمین وضع
physiographic
وابسته به اوضاع طبیعی یاجغرافیای طبیعی
naturalism
فلسفه طبیعی مذهب طبیعی
secernent
تراوش افزا اروی تراوش افزا
feelings indigenous to man
احساسات طبیعی انسان احساساتی که در انسان بومی یا طبیعی هستند
clowning
دلقک زمین گاوبازی که گاو رااز سوار زمین خورده دورمیکند
touch judge
هریک از داوران مامورمراقبت در طرفین زمین برای تماس توپ با زمین
ground return
انعکاسات سطح زمین روی صفحه رادار امواج انعکاسی زمین
clown
دلقک زمین گاوبازی که گاو رااز سوار زمین خورده دورمیکند
clowns
دلقک زمین گاوبازی که گاو رااز سوار زمین خورده دورمیکند
clowned
دلقک زمین گاوبازی که گاو رااز سوار زمین خورده دورمیکند
pancake
در رهگیری هوایی یعنی می خواهم به زمین بنشینم یا به زمین بنشینید
hercules
نوعی موشک زمین به زمین با بردزیاد هواپیمای باری هرکولس
pancakes
در رهگیری هوایی یعنی می خواهم به زمین بنشینم یا به زمین بنشینید
geotaxis
گرایشی که نیروی جاذبه زمین انراهدایت میکند زمین گرایی
center field
قسمت دوردست زمین پایگاه 2و چپ و راست زمین بیس بال
inductive earthing
زمین پیچکی زمین کردن نقطه ستاره بایک بوبین
frost heave
برامدگی زمین یا سنگفرش که دراثر یخ زدن ایجاد میگردد یخ زدگی وبادکردگی زمین
regulus
نوعی موشک اتمی هدایت شونده زمین به زمین که بانیروی جت حرکت میکند
off side
سمت راست زمین کریکت مقابل زمین توپزن
nap of the earth
از نزدیک زمین در سطح زمین پرواز سینه مال
honest john
نوعی موشک برد کوتاه زمین به زمین توپخانه
gush
تراوش
variations
تراوش
seep
تراوش
secretion
تراوش
variation
تراوش
gushed
تراوش
gushes
تراوش
leaks
تراوش
leaked
تراوش
seeps
تراوش
seeping
تراوش
seeped
تراوش
flux
تراوش
leak
تراوش
leakages
تراوش
permeation
تراوش
weeps
تراوش
transudation
تراوش
exudation
تراوش
overflowing
تراوش
leakage
تراوش
infiltration
تراوش
percolation
تراوش
weep
تراوش
to break up
از هم جدا شدن
[پوسته زمین]
[زمین شناسی]
tellurian
ساکن زمین دستگاه سنجش حرکات زمین
geognosy
زمین شناسی از لحاظ ساختمان و ترکیب زمین
seepage area
حوزه تراوش
seeps
تراوش کردن
seeped
تراوش کردن
secernent
تراوش کننده
seeping
تراوش کردن
seepage area
منطقه تراوش
seepage surface
سطح تراوش
seep
تراوش کردن
leakages
تراوش کردن
oozes
تراوش کردن
leakage
تراوش کردن
leak
تراوش کردن
exuding
تراوش کردن
exudes
تراوش کردن
exuded
تراوش کردن
percolation
فرورفت تراوش
leaked
تراوش کردن
transude
تراوش کردن
pourer
تراوش کننده
perviousness
تراوش پذیری
permeability
تراوش پذیری
oozing
تراوش کردن
oozed
تراوش کردن
ooze
تراوش کردن
osmotically
از راه تراوش
osmotic
تراوش کننده
transudate
عرق تراوش
leaks
تراوش کردن
psychic secretion
تراوش روانی
exude
تراوش کردن
percolating
تراوش کردن
percolates
تراوش کردن
percolated
تراوش کردن
impermeable
تراوش ناپذیر
percolate
تراوش کردن
osmosis
اسمز تراوش
osmose
تراوش کردن
to leak
تراوش کردن
to spring a leak
تراوش کردن
gleet
تراوش سوزاکی
gleet
تراوش کردن
infiltrate
تراوش کردن
infiltrated
تراوش کردن
infiltrates
تراوش کردن
diffusion of electrolyte
تراوش الکترولیت
inpour
تراوش کردن
grid leak
تراوش شبکه
infiltration coefficient
ضریب تراوش
infiltrating
تراوش کردن
perelotok
زمین یا قشر یخ زده زمین قشر زمستانی زمین
rolling terrain
زمین با پستی و بلندی کم زمین هموار
styx
نوعی موشک زمین به زمین دریایی
sergeant
گروهبان موشک زمین به زمین سارجنت
sergeants
گروهبان موشک زمین به زمین سارجنت
gleety
مانند تراوش سوزاکی
pouring
تراوش بوسیله ریزش
poured
تراوش بوسیله ریزش
pour
تراوش بوسیله ریزش
seeped
چکه تراوش کردن
seeps
چکه تراوش کردن
exocrine
بخارج تراوش کننده
drool
اب از دهان تراوش شدن
drooled
اب از دهان تراوش شدن
drools
اب از دهان تراوش شدن
pours
تراوش بوسیله ریزش
brights disease
تراوش پیشاب سفید
seeping
چکه تراوش کردن
impermeable
غیر قابل تراوش
infiltration
پالایش بوسیله تراوش
impermeability
نفوذناپذیری تراوش ناپذیری
puddling
تراوش ناپذیر کردن
puddled soil
خاک تراوش ناپذیر
drooling
اب از دهان تراوش شدن
seep
چکه تراوش کردن
oozy
لجن الود تراوش کننده
rib to prevent seepage
پشت بند جلوگیری از تراوش
covenant runing with land
شرط منضم به مالکیت زمین تعهد یا شرطی است مربوط به زمین که جزء لازم ولایتجزای ان محسوب میشودو بنابراین به تنهائی قابل انتقال نیست
peptic gland
دژ پبهی که شیره معده از ان تراوش میکند
secernent
اندامی که چیزی ازان تراوش کند
radiant flux
درجه نشر و تراوش نیروی موجی
no man's land
زمین بلاصاحب و غیر مسکون باریکه زمین حد فاصل بین نیروی متخاصم و نیروی خودی
contour flying
پرواز از روی عوارض زمین پرواز به طور مماس باعوارض زمین یا سینه مال
pershing
موشک زمین به زمین پرشینگ
pervious ground
زمین تراوا زمین نفوذپذیر
lacrosse
نوعی موشک زمین به زمین
redstone
موشک زمین به زمین رداستون
biosphere
قسمت قابل زندگی کره زمین که عبارتست از جوو اب و خاک کره زمین
contour flight
پرواز سینه مال از روی عوارض زمین پرواز در مسیرعوارض زمین
little john
موشک هانست جان کوچک نوعی موشک زمین به زمین توپخانه
talik
زمین غیر یخ زده در مناطق یخ زده یا در روی لایه منجمد زمین
dropping
گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
dropped
گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
drops
گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
drop
گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
hydathode
ساختمان پوششی گیاهان عالی که دارای عمل تراوش مایع میباشند
compass rose
دایره بزرگی روی کره زمین که در جهت گردش عقربه ساعت از صفر تا 063 درجه بندی شده و بعنوان مبداسنجش و تنظیم قطبنماهای هواپیما روی زمین بکارمیرود
critical point
نقطه مهم و برجسته زمین نقاط حیاتی و مهم زمین
permafrost
لایه یخ زده دایمی زمین پوسته یا لایه منجمد زمین
geomagnetism
نیروی اهن ربایی زمین نیروی جاذبه زمین
topography
نگارش عوارض زمین نشان دادن عوارض زمین
hydrographer
نقشه کش ابهای روی زمین کسیکه عالم به تشریح ابهای روی زمین است
surface to surface missile
موشک زمین به زمین
natural
طبیعی
innate
طبیعی
naturals
طبیعی
natural right
حق طبیعی
physical
طبیعی
crude copper
مس طبیعی
natural foundation
پی طبیعی
homebred
طبیعی
normal
طبیعی
silvan
طبیعی
natural bridge
پل طبیعی
home born
طبیعی
indigenous
طبیعی
ground resolution
قدرت نشان دادن قسمتهای کوچک زمین نشان دادن جزئیات زمین
everglade
قطعه زمین باتلاقی علفزار زمین باتلاقی
He had a nast fall.
بد جوری خورد زمین ( زمین بدی خورد )
sophisticate
غیر طبیعی
physico theology
الهیات طبیعی
orthochromatic
رنگ طبیعی
natural gas
گاز طبیعی
natural history
تاریخ طبیعی
so matic
طبیعی جسمی
physical sciences
علوم طبیعی
au naturel
بحالت طبیعی
bees wax
موم طبیعی
natural selection
انتخاب طبیعی
falsetto
غیر طبیعی
falsettos
غیر طبیعی
supernatural
ماوراء طبیعی
pudding stone
شفته طبیعی
supernatural
فوق طبیعی
apparence
شباهت طبیعی
uncanny
غیر طبیعی
debris
مانده طبیعی
subnormal
غیر طبیعی
preposterous
غیر طبیعی
crude gas
گاز طبیعی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com