English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 196 (2 milliseconds)
English Persian
physical education تربیت بدنی
Other Matches
physical profile براوردبنیه کلی بدنی یاقدرت بدنی و کارایی
corporal punishment کیفر بدنی مجازات بدنی
well-bred با تربیت تربیت شده
somatic بدنی
so matic بدنی
systemic بدنی
physical بدنی
bodily بدنی
corporals بدنی
corporal بدنی
hacking خطای بدنی
physical exercise تمرین بدنی
somatotype ریخت بدنی
assault and battery حملهی بدنی
physical movement حرکت بدنی
physical profile نیمرخ بدنی
somatic disorders اختلالهای بدنی
corps a corps تماس بدنی
corporal punishment تنبیه بدنی
flesh colour رنگ بدنی
flesh red بدنی رنگ
common sensibility حس کلی بدنی
body type سنخ بدنی
physical appearance منظر بدنی
p.exercise پرورش بدنی
bodily pain درد بدنی
emotional and physical امور عاطفی و بدنی
assaults حمله بدنی به حریف
somesthesis حساسیت به حسهای بدنی
gestic وابسته بحرکت بدنی
assault حمله بدنی به حریف
personal foul خطای بدنی به حریف
personnel monitoring بازرسی بدنی از افراد
corporeal بدنی دارای ماده
eurhythmics حرکات بدنی موزون
assaulted حمله بدنی به حریف
eurythmics حرکات بدنی موزون
physical medicine درمان بدنی و توان بخشی
kinesiology تشریح حرکات بدنی انسان
physical characteristics مشخصات زمین خصوصیات بدنی
physical مربوط به استفاده از تماس یاخشونت بدنی
syndrome مجموعه علائم بدنی وذهنی مرض
syndromes مجموعه علائم بدنی وذهنی مرض
orthograde راه رونده با بدنی راست وعمودی
classical seat وضع بدنی سوارکار روی زین
assaults حمله کردن به کسی به قصدازار بدنی
army standard score نمرات استاندارد و اندازههای بدنی افراد
assault حمله کردن به کسی به قصدازار بدنی
assaulted حمله کردن به کسی به قصدازار بدنی
dachshund نوعی سگ کوچک با پاهایی کوتاه و بدنی دراز.
dachshunds نوعی سگ کوچک با پاهایی کوتاه و بدنی دراز.
hyperphysical خارق العاده مافوق قوه بدنی ومادی
depressant دژم ساز عامل کاهش دهنده فعالیت بدنی
skate off حرکت بطرف حریف و تماس بدنی با او برای دور کردن اواز گوی
mannerliness تربیت
nurturing تربیت
randy بی تربیت
cultivation تربیت
manner تربیت
nurture تربیت
unmannerly بی تربیت
lowbred بی تربیت
low bred بی تربیت
uncivil بی تربیت
genteelness تربیت
gentrice تربیت
uncivilly بی تربیت
chuff بی تربیت
good breeding تربیت
churl بی تربیت
half bred بی تربیت
caddish بی تربیت
bearish بی تربیت
ill bred بی تربیت
ill mannered بی تربیت
blowzed بی تربیت
gentry تربیت
gross بی تربیت
ill-bred بی تربیت
mannerless بی تربیت
upbringing تربیت
grossed بی تربیت
pedagogy تربیت
education تربیت
true bred با تربیت
barbarous بی تربیت
unpolished بی تربیت
grossing بی تربیت
grossest بی تربیت
grosses بی تربیت
grosser بی تربیت
nurtures تربیت
impolite بی تربیت
well bred با تربیت
nurtured تربیت
gentle با تربیت
gentler با تربیت
gentlest با تربیت
instruct تربیت کردن
genteely از روی تربیت
teacher training تربیت معلم
teach تربیت کردن
fish culture تربیت ماهی
rudesby ادم بی تربیت
educate تربیت کردن
reeducation تربیت مجدد
steerage اداره تربیت
to bring up تربیت کردن
hoyden روستایی بی تربیت
trainable تربیت پذیر
undisiplined تربیت نشده
give lessons تربیت کردن
educating تربیت کردن
reared تربیت کردن
rearing تربیت کردن
rears تربیت کردن
abet تربیت کردن
educative تربیت امیز
cultured تربیت شده
accomplished تربیت شده
cads ادم بی تربیت
rear تربیت کردن
educates تربیت کردن
abetting تربیت کردن
boor ادم بی تربیت
boors ادم بی تربیت
abetted تربیت کردن
educate تربیت کردن
genteel تربیت شده
made تربیت شده
school تربیت اسب
trains تربیت کردن
schooling تربیت اسب
education تعلیم و تربیت
trained تربیت کردن
abets تربیت کردن
carl ادم بی تربیت
train [teach] تربیت کردن
schools تربیت اسب
cad ادم بی تربیت
an a woman زن تربیت شده
train تربیت کردن
zootechnical وابسته به فن تربیت حیوانات
underbred نااصل زاده بی تربیت
housebroken حیوان تربیت شده
educationally از راه تعلیم و تربیت
school تادیب یا تربیت کردن
correctional institution کانون اصلاح و تربیت
aviculture تربیت مرغ مرغداری
culture of bees پرورش یا تربیت زنبور
ineducable غیر قابل تربیت
manege محل تربیت اسب
schools تادیب یا تربیت کردن
disciplinary تادیبی وابسته به تربیت
motor education تعلیم و تربیت حرکتی
computer based training تربیت مبتنی بر کامپیوتر
cruelty در CLعبارت است از سوء رفتار یکی از زوجین با دیگری به نحوی که احتمال منجر شدن ان به صدمات بدنی
gentry مردمان محترم و با تربیت اصالت
carle شخص پست ادم بی تربیت
highbred دارای تربیت یانجابت خانوادگی
ill bred غیر متمدن بد تربیت شده
reclaim animal حیوانات وحشی تربیت شده
civility نجابت ورفتار خوب تربیت
zootechnics روش تربیت ورام کردن جانوران
wcce کنفرانس جهانی کامپیوترها در تعلیم و تربیت
zootechny روش تربیت و رام کردن جانوران
manege مانژ میدان تربیت اسب یاسوارکاری
trainable mentally retarded عقب مانده ذهنی تربیت پذیر
thorough paced بهمه جور قدم تربیت شده
touch football نوعی فوتبال با 6 یا 9 بازیگردر هر تیم که سد کردن مجازاست ولی حمله بدنی مجازنیست و فقط لمس حریف کافی است
falconry تربیت و شکار با قوش وشاهین و باز و عقاب
espalir چوب بندی جهت تربیت نهال میوه
espalier چوب بندی برای تربیت نهال میوه
the churach built him up کلیسا اورا تربیت یا تهذیب اخلاق کرد
water dog سگ تربیت شده برای اوردن مرغ ابی
dressage حرکات زیبا و شیرین کاری اسبهای تربیت شده
zootechnician کارشناس تربیت حیوانات ویژه گر اهلی کردن جانوران
coach dog یکجورسگ که برای رفتن دنبال درشکه تربیت میکنند
halterbreak کره اسب را برای پرش ازروی کمند تربیت کردن
probation کاراموزی به سر بردن محکومین جوان در مراکز اموزش مخصوص کانون اصلاح و تربیت
physical inspection بازدید سطحی از بدنه جنگ افزار یا وسیله بازدید بدنی بازدید تاسیسات
offensive weapon در CL به هر نوع وسیلهای اطلاق میشود که برای ازار بدنی ساخته یاتغییر داده شده باشد یا حامل ان را برای این منظور حمل کند
reeducate دوباره تربیت و هدایت کردن دوباره اموزش دادن
undisciplined تربیت نشده تادیب نشده بی انتظام
hitting ضربه به توپ یا حریف ضربه بدنی به حریف برای خروج او از بازی ضربه
hits ضربه به توپ یا حریف ضربه بدنی به حریف برای خروج او از بازی ضربه
hit ضربه به توپ یا حریف ضربه بدنی به حریف برای خروج او از بازی ضربه
educable تربیت پذیر تعلیم پذیر
educatable تربیت پذیر تعلیم پذیر
trainable تربیت شدنی قطار شدنی
breed تولید کردن تربیت کردن
breeds تولید کردن تربیت کردن
disciplining نظم دادن ادب کردن تربیت کردن انضباط دادن
discipline نظم دادن ادب کردن تربیت کردن انضباط دادن
disciplines نظم دادن ادب کردن تربیت کردن انضباط دادن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com