Dictiornary-Farsi | تربیت پذیر | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 204 (10 milliseconds)

English	Persian
trainable	تربیت پذیر


Search result with all words

educable	تربیت پذیر تعلیم پذیر
educatable	تربیت پذیر تعلیم پذیر
trainable mentally retarded	عقب مانده ذهنی تربیت پذیر
Other Matches

well-bred	با تربیت تربیت شده
reparable	اصلاح پذیر تعمیر پذیر
ascendable	تفوق پذیر فراز پذیر
ascendible	تفوق پذیر فراز پذیر
repairable	اصلاح پذیر تعمیر پذیر
mixable	امیزش پذیر امتزاج پذیر
adaptable organism	موجود زنده سازش پذیر زیستمند سازش پذیر
adjustable wheel	چرخ تنظیم پذیر [مانند بلندی] [چرخ تطبیق پذیر] [مانند نوع جاده]
grossed	بی تربیت
gross	بی تربیت
grosses	بی تربیت
grosser	بی تربیت
gentler	با تربیت
impolite	بی تربیت
nurturing	تربیت
caddish	بی تربیت
gentlest	با تربیت
ill-bred	بی تربیت
mannerless	بی تربیت
upbringing	تربیت
gentle	با تربیت
grossing	بی تربیت
barbarous	بی تربیت
mannerliness	تربیت
pedagogy	تربیت
education	تربیت
ill mannered	بی تربیت
ill bred	بی تربیت
churl	بی تربیت
half bred	بی تربیت
good breeding	تربیت
gentrice	تربیت
low bred	بی تربیت
chuff	بی تربیت
lowbred	بی تربیت
nurtures	تربیت
grossest	بی تربیت
unpolished	بی تربیت
unmannerly	بی تربیت
gentry	تربیت
uncivilly	بی تربیت
true bred	با تربیت
uncivil	بی تربیت
randy	بی تربیت
bearish	بی تربیت
nurtured	تربیت
cultivation	تربیت
manner	تربیت
genteelness	تربیت
nurture	تربیت
well bred	با تربیت
blowzed	بی تربیت
rudesby	ادم بی تربیت
cad	ادم بی تربیت
cultured	تربیت شده
genteel	تربیت شده
made	تربیت شده
rears	تربیت کردن
cads	ادم بی تربیت
teacher training	تربیت معلم
steerage	اداره تربیت
reared	تربیت کردن
rear	تربیت کردن
boors	ادم بی تربیت
reeducation	تربیت مجدد
educative	تربیت امیز
carl	ادم بی تربیت
educating	تربیت کردن
educates	تربیت کردن
educate	تربیت کردن
undisiplined	تربیت نشده
rearing	تربیت کردن
to bring up	تربیت کردن
physical education	تربیت بدنی
accomplished	تربیت شده
an a woman	زن تربیت شده
boor	ادم بی تربیت
school	تربیت اسب
abetted	تربیت کردن
trains	تربیت کردن
give lessons	تربیت کردن
teach	تربیت کردن
educate	تربیت کردن
abet	تربیت کردن
education	تعلیم و تربیت
abets	تربیت کردن
abetting	تربیت کردن
fish culture	تربیت ماهی
trained	تربیت کردن
train [teach]	تربیت کردن
train	تربیت کردن
genteely	از روی تربیت
schooling	تربیت اسب
hoyden	روستایی بی تربیت
instruct	تربیت کردن
schools	تربیت اسب
educationally	از راه تعلیم و تربیت
zootechnical	وابسته به فن تربیت حیوانات
aviculture	تربیت مرغ مرغداری
housebroken	حیوان تربیت شده
computer based training	تربیت مبتنی بر کامپیوتر
underbred	نااصل زاده بی تربیت
school	تادیب یا تربیت کردن
culture of bees	پرورش یا تربیت زنبور
ineducable	غیر قابل تربیت
correctional institution	کانون اصلاح و تربیت
manege	محل تربیت اسب
disciplinary	تادیبی وابسته به تربیت
motor education	تعلیم و تربیت حرکتی
schools	تادیب یا تربیت کردن
gentry	مردمان محترم و با تربیت اصالت
reclaim animal	حیوانات وحشی تربیت شده
carle	شخص پست ادم بی تربیت
civility	نجابت ورفتار خوب تربیت
highbred	دارای تربیت یانجابت خانوادگی
ill bred	غیر متمدن بد تربیت شده
wcce	کنفرانس جهانی کامپیوترها در تعلیم و تربیت
thorough paced	بهمه جور قدم تربیت شده
zootechny	روش تربیت و رام کردن جانوران
zootechnics	روش تربیت ورام کردن جانوران
manege	مانژ میدان تربیت اسب یاسوارکاری
espalier	چوب بندی برای تربیت نهال میوه
the churach built him up	کلیسا اورا تربیت یا تهذیب اخلاق کرد
water dog	سگ تربیت شده برای اوردن مرغ ابی
falconry	تربیت و شکار با قوش وشاهین و باز و عقاب
espalir	چوب بندی جهت تربیت نهال میوه
dressage	حرکات زیبا و شیرین کاری اسبهای تربیت شده
coach dog	یکجورسگ که برای رفتن دنبال درشکه تربیت میکنند
zootechnician	کارشناس تربیت حیوانات ویژه گر اهلی کردن جانوران
halterbreak	کره اسب را برای پرش ازروی کمند تربیت کردن
probation	کاراموزی به سر بردن محکومین جوان در مراکز اموزش مخصوص کانون اصلاح و تربیت
reeducate	دوباره تربیت و هدایت کردن دوباره اموزش دادن
pliable	خم پذیر
solvable	حل پذیر
pi acceptor	پی پذیر
soluble	حل پذیر
cleavable	رخ پذیر
programmable read only memory	حافظه برنامه پذیر فقط خواندنی حافظه تنها خواندنی برنامه پذیر حافظه فقط خواندنی قابل برنامه ریزی
increasable	افزایش پذیر
indemonstrable	اثبات نا پذیر
figurable	شکل پذیر
fatiguable	خستگی پذیر
fatigable	خستگی پذیر
fatig	خستگی پذیر
fathomable	پیمایش پذیر
mutable	تغییر پذیر
fissionable	شکافت پذیر
magnetizable	مغناطیس پذیر
maintainable	نگهداشت پذیر
fissile	شکاف پذیر
remediable	گزیر پذیر
incondensable	ناچگال پذیر
miscible	امیزش پذیر
miscible	امتزاج پذیر
extensible	توسعه پذیر
extendible	کشش پذیر
remediable	چاره پذیر
expiable	کفاره پذیر
inexpugnable	شکست نا پذیر
inextensible	تمدید نا پذیر
shapeable	شکل پذیر
severable	تفکیک پذیر
sequacious	نصیحت پذیر
semi solvable	نیم حل پذیر
inflamable	اشتعال پذیر
infusible	گداز نا پذیر
rotatable	چرخش پذیر
inoculable	تلقیح پذیر
revocable	ابطال پذیر
irremeable	برگشت نا پذیر
irresoluble	تجیزیه نا پذیر
limitable	محدودیت پذیر
resolvable	تفکیک پذیر
liquefiable	گداز پذیر
spoilable	فساد پذیر
remediable	درمان پذیر
open cheque	چک انتقال پذیر
generable	زایش پذیر
pilable	انحنا پذیر
placable	دلجویی پذیر
incompressible	تراکم نا پذیر
protractile	امتداد پذیر
placative	تسکین پذیر
proton acceptor	پرتون پذیر
plunderable	چپاول پذیر
improvably	اصلاح پذیر
fixable	ثبات پذیر
improvable	بهبود پذیر
precipitable	تعلیق پذیر
healable	درمان پذیر
impressible	تاثیر پذیر
glass jaw	بوکسوراسیب پذیر
proprotionable	تناسب پذیر
indocile	تعلیم نا پذیر
pervious	نفوذ پذیر
perturbable	اشوب پذیر
regulable	تنظیم پذیر
refutable	تکذیب پذیر
reflexible	انعکاس پذیر
pacifiable	تسکین پذیر