Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 202 (11 milliseconds)
English	Persian
educable	تربیت پذیر تعلیم پذیر
educatable	تربیت پذیر تعلیم پذیر
Other Matches
teachable	تعلیم پذیر
disciplinable	تعلیم پذیر
indocile	تعلیم نا پذیر
trainable	تربیت پذیر
trainable mentally retarded	عقب مانده ذهنی تربیت پذیر
ascendable	تفوق پذیر فراز پذیر
repairable	اصلاح پذیر تعمیر پذیر
ascendible	تفوق پذیر فراز پذیر
mixable	امیزش پذیر امتزاج پذیر
reparable	اصلاح پذیر تعمیر پذیر
adaptable organism	موجود زنده سازش پذیر زیستمند سازش پذیر
adjustable wheel	چرخ تنظیم پذیر [مانند بلندی] [چرخ تطبیق پذیر] [مانند نوع جاده]
education	تعلیم و تربیت
motor education	تعلیم و تربیت حرکتی
educationally	از راه تعلیم و تربیت
wcce	کنفرانس جهانی کامپیوترها در تعلیم و تربیت
soluble	حل پذیر
pliable	خم پذیر
solvable	حل پذیر
pi acceptor	پی پذیر
cleavable	رخ پذیر
programmable read only memory	حافظه برنامه پذیر فقط خواندنی حافظه تنها خواندنی برنامه پذیر حافظه فقط خواندنی قابل برنامه ریزی
fatigable	خستگی پذیر
improvable	بهبود پذیر
fatig	خستگی پذیر
healable	درمان پذیر
generable	زایش پذیر
improvably	اصلاح پذیر
impressible	تاثیر پذیر
fathomable	پیمایش پذیر
incompressible	تراکم نا پذیر
fatiguable	خستگی پذیر
figurable	شکل پذیر
fixable	ثبات پذیر
flexible cable	کابل خم پذیر
fissionable	شکافت پذیر
flxible	خمش پذیر
fusible	گداز پذیر
gaugeable	پیمایش پذیر
fissile	شکاف پذیر
glass jaw	بوکسوراسیب پذیر
incondensable	ناچگال پذیر
increasable	افزایش پذیر
pacifiable	تسکین پذیر
partible	بخش پذیر
penetrable	رخنه پذیر
perfectible	کمال پذیر
perturbable	اشوب پذیر
pervious	نفوذ پذیر
pilable	انحنا پذیر
proton acceptor	پرتون پذیر
placable	دلجویی پذیر
placative	تسکین پذیر
plunderable	چپاول پذیر
precipitable	تعلیق پذیر
proprotionable	تناسب پذیر
open cheque	چک انتقال پذیر
mutable	تغییر پذیر
miscible	امتزاج پذیر
indemonstrable	اثبات نا پذیر
inexpugnable	شکست نا پذیر
inextensible	تمدید نا پذیر
inflamable	اشتعال پذیر
infusible	گداز نا پذیر
inoculable	تلقیح پذیر
irremeable	برگشت نا پذیر
irresoluble	تجیزیه نا پذیر
limitable	محدودیت پذیر
liquefiable	گداز پذیر
magnetizable	مغناطیس پذیر
maintainable	نگهداشت پذیر
miscible	امیزش پذیر
protean	شکل پذیر
absolvable	بخشش پذیر
chromophil	رنگ پذیر
civilizable	تمدن پذیر
coercible	اجبار پذیر
cogitable	اندیشه پذیر
colorable	رنگ پذیر
colourable	رنگ پذیر
commensurable	تناسب پذیر
commutative	جابجایی پذیر
compressible	تراکم پذیر
computable	محاسبه پذیر
consolable	تسلی پذیر
contractible	انقباض پذیر
contractile	ترنج پذیر
corrigible	اصلاح پذیر
mendable	اصلاح پذیر
chromatophil	رنگ پذیر
chargeable	اتهام پذیر
acetylable	استیل پذیر
acetylisable	استیل پذیر
achievable	موفقیت پذیر
achromatic	رنگ پذیر
acid acceptor	اسید پذیر
adaptive	سازوار پذیر
addressable	نشانی پذیر
addressable	ادرس پذیر
alternate track	شیاراصلاح پذیر
alterable	دگرش پذیر
ascertainable	اثبات پذیر
assailable	هجوم پذیر
associable	انس پذیر
associative	شرکت پذیر
passible	فساد پذیر
reformable	اصلاح پذیر
refornable	اصلاح پذیر
doughface	تلقین پذیر
educable	اموزش پذیر
electron acceptor	الکترون پذیر
endurable	تحمل پذیر
sufferable	تحمل پذیر
enumerable	شمارش پذیر
evadable	طفره پذیر
evitable	اجتناب پذیر
executable	انجام پذیر
executable	اجرا پذیر
exepandable	بسط پذیر
expandable	بسط پذیر
expansible	گسترش پذیر
expiable	کفاره پذیر
extendible	کشش پذیر
distensible	انبساط پذیر
dissoluble	تجزیه پذیر
corruptible	فساد پذیر
countable	شمارش پذیر
criticizable	انتقاد پذیر
deceivable	فریب پذیر
decidable	تصمیم پذیر
deductible	مالیات پذیر
deformable	دگردیس پذیر
demurrable	اعتراض پذیر
denominable	تسمیه پذیر
depreciable	استهلاک پذیر
destructible	انهدام پذیر
differentiable	تشخیص پذیر
dilatable	اتساع پذیر
disciplinable	انضباط پذیر
disintegrable	تجزیه پذیر
disputable	اعتراض پذیر
extensible	توسعه پذیر
makeable <adj.>	صورت پذیر
workable <adj.>	صورت پذیر
executable <adj.>	انجام پذیر
workable <adj.>	انجام پذیر
achievable <adj.>	اجرا پذیر
doable <adj.>	اجرا پذیر
executable <adj.>	اجرا پذیر
feasible <adj.>	اجرا پذیر
practicable <adj.>	اجرا پذیر
workable <adj.>	اجرا پذیر
possible [doable, feasible] <adj.>	اجرا پذیر
makeable <adj.>	اجرا پذیر
contrivable <adj.>	اجرا پذیر
executable <adj.>	صورت پذیر
workable <adj.>	امکان پذیر
manageable <adj.>	صورت پذیر
possible [doable, feasible] <adj.>	صورت پذیر
practicable <adj.>	صورت پذیر
achievable <adj.>	انجام پذیر
contrivable <adj.>	انجام پذیر
doable <adj.>	انجام پذیر
feasible <adj.>	انجام پذیر
makable [spv. makeable] <adj.>	انجام پذیر
makeable <adj.>	انجام پذیر
manageable <adj.>	انجام پذیر
possible [doable, feasible] <adj.>	انجام پذیر
practicable <adj.>	انجام پذیر
executable <adj.>	امکان پذیر
makable [spv. makeable] <adj.>	اجرا پذیر
manageable <adj.>	اجرا پذیر
divisible <adj.>	بخش پذیر
dividable [American E] <adj.>	بخش پذیر
annullable <adj.>	فسخ پذیر
callable <adj.>	فسخ پذیر
cancelable [American] <adj.>	فسخ پذیر
cancellable [British] <adj.>	فسخ پذیر
rescindable <adj.>	فسخ پذیر
voidable <adj.>	فسخ پذیر
annullable <adj.>	بطلان پذیر
callable <adj.>	بطلان پذیر
cancelable [American] <adj.>	بطلان پذیر
cancellable [British] <adj.>	بطلان پذیر
rescindable <adj.>	بطلان پذیر
makable <adj.>	امکان پذیر
makable <adj.>	صورت پذیر
makable <adj.>	انجام پذیر
makable <adj.>	اجرا پذیر
absolute <adj.>	چاره نا پذیر
inalienable <adj.>	چاره نا پذیر
indispensable <adj.>	چاره نا پذیر
inevitable <adj.>	چاره نا پذیر
unalienable <adj.>	چاره نا پذیر
unalterable <adj.>	چاره نا پذیر
terminable <adj.>	بطلان پذیر
protractile	امتداد پذیر
subduable	تسخیر پذیر
subjugable	تسخیر پذیر
superimposable	انطباق پذیر

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com