Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 232 (35 milliseconds)
English
Persian
abet
تربیت کردن
abets
تربیت کردن
abetted
تربیت کردن
abetting
تربیت کردن
train
تربیت کردن
trained
تربیت کردن
trains
تربیت کردن
educate
تربیت کردن
educates
تربیت کردن
educating
تربیت کردن
rear
تربیت کردن
reared
تربیت کردن
rearing
تربیت کردن
rears
تربیت کردن
to bring up
تربیت کردن
educate
تربیت کردن
give lessons
تربیت کردن
instruct
تربیت کردن
teach
تربیت کردن
train
[teach]
تربیت کردن
Search result with all words
school
تادیب یا تربیت کردن
schools
تادیب یا تربیت کردن
breed
تولید کردن تربیت کردن
breeds
تولید کردن تربیت کردن
discipline
نظم دادن ادب کردن تربیت کردن انضباط دادن
disciplines
نظم دادن ادب کردن تربیت کردن انضباط دادن
disciplining
نظم دادن ادب کردن تربیت کردن انضباط دادن
halterbreak
کره اسب را برای پرش ازروی کمند تربیت کردن
reeducate
دوباره تربیت و هدایت کردن دوباره اموزش دادن
zootechnician
کارشناس تربیت حیوانات ویژه گر اهلی کردن جانوران
zootechnics
روش تربیت ورام کردن جانوران
zootechny
روش تربیت و رام کردن جانوران
Other Matches
well-bred
با تربیت تربیت شده
good breeding
تربیت
true bred
با تربیت
gentrice
تربیت
pedagogy
تربیت
bearish
بی تربیت
chuff
بی تربیت
gentlest
با تربیت
grossing
بی تربیت
unmannerly
بی تربیت
well bred
با تربیت
half bred
بی تربیت
grosser
بی تربیت
grossest
بی تربیت
cultivation
تربیت
low bred
بی تربیت
grosses
بی تربیت
grossed
بی تربیت
lowbred
بی تربیت
genteelness
تربیت
education
تربیت
gentry
تربیت
mannerliness
تربیت
nurture
تربیت
manner
تربیت
barbarous
بی تربیت
randy
بی تربیت
gentler
با تربیت
impolite
بی تربیت
blowzed
بی تربیت
gross
بی تربیت
gentle
با تربیت
caddish
بی تربیت
uncivil
بی تربیت
uncivilly
بی تربیت
unpolished
بی تربیت
churl
بی تربیت
ill bred
بی تربیت
upbringing
تربیت
mannerless
بی تربیت
ill-bred
بی تربیت
ill mannered
بی تربیت
nurturing
تربیت
nurtures
تربیت
nurtured
تربیت
hoyden
روستایی بی تربیت
cultured
تربیت شده
trainable
تربیت پذیر
carl
ادم بی تربیت
educative
تربیت امیز
cad
ادم بی تربیت
cads
ادم بی تربیت
rudesby
ادم بی تربیت
steerage
اداره تربیت
an a woman
زن تربیت شده
boors
ادم بی تربیت
genteely
از روی تربیت
made
تربیت شده
genteel
تربیت شده
reeducation
تربیت مجدد
physical education
تربیت بدنی
teacher training
تربیت معلم
education
تعلیم و تربیت
school
تربیت اسب
fish culture
تربیت ماهی
undisiplined
تربیت نشده
schools
تربیت اسب
accomplished
تربیت شده
boor
ادم بی تربیت
schooling
تربیت اسب
ineducable
غیر قابل تربیت
culture of bees
پرورش یا تربیت زنبور
educationally
از راه تعلیم و تربیت
manege
محل تربیت اسب
motor education
تعلیم و تربیت حرکتی
aviculture
تربیت مرغ مرغداری
correctional institution
کانون اصلاح و تربیت
underbred
نااصل زاده بی تربیت
disciplinary
تادیبی وابسته به تربیت
housebroken
حیوان تربیت شده
computer based training
تربیت مبتنی بر کامپیوتر
zootechnical
وابسته به فن تربیت حیوانات
highbred
دارای تربیت یانجابت خانوادگی
civility
نجابت ورفتار خوب تربیت
carle
شخص پست ادم بی تربیت
gentry
مردمان محترم و با تربیت اصالت
reclaim animal
حیوانات وحشی تربیت شده
ill bred
غیر متمدن بد تربیت شده
wcce
کنفرانس جهانی کامپیوترها در تعلیم و تربیت
trainable mentally retarded
عقب مانده ذهنی تربیت پذیر
manege
مانژ میدان تربیت اسب یاسوارکاری
thorough paced
بهمه جور قدم تربیت شده
the churach built him up
کلیسا اورا تربیت یا تهذیب اخلاق کرد
water dog
سگ تربیت شده برای اوردن مرغ ابی
espalier
چوب بندی برای تربیت نهال میوه
falconry
تربیت و شکار با قوش وشاهین و باز و عقاب
espalir
چوب بندی جهت تربیت نهال میوه
coach dog
یکجورسگ که برای رفتن دنبال درشکه تربیت میکنند
dressage
حرکات زیبا و شیرین کاری اسبهای تربیت شده
probation
کاراموزی به سر بردن محکومین جوان در مراکز اموزش مخصوص کانون اصلاح و تربیت
undisciplined
تربیت نشده تادیب نشده بی انتظام
trainable
تربیت شدنی قطار شدنی
educatable
تربیت پذیر تعلیم پذیر
educable
تربیت پذیر تعلیم پذیر
to let somebody treat you like a doormat
<idiom>
با کسی خیلی بد رفتار کردن
[اصطلاح]
[ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew
رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharges
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
countervial
خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
capture
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capturing
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
challengo
ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verifying
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
shoot
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
foster
تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoots
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
survey
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveyed
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveys
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
to temper
[metal or glass]
آب دادن
[سخت کردن]
[آبدیده کردن]
[بازپخت کردن]
[فلز یا شیشه]
cross examination
تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
orient
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orienting
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orients
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
tae
پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
to appeal
[to]
درخواستن
[رجوع کردن به]
[التماس کردن]
[استیناف کردن در دادگاه]
assigns
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
concentrate
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
calk
بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
serves
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
buck up
پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
served
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
concentrating
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
serve
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
assign
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
to inform on
[against]
somebody
کسی را لو دادن
[فاش کردن]
[چغلی کردن]
[خبرچینی کردن]
assigned
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
concentrates
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
assigning
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
soft-pedalling
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
infringes
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
check
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
checked
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
infringe
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
infringed
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
point
اشاره کردن دلالت کردن متوجه کردن نکته
checks
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
crosser
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
timed
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
preaches
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
sterilizes
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilizing
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
cross
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
to use effort
کوشش کردن بذل مساعی کردن سعی کردن
correcting
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
crosses
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
married under a contract unlimited perio
زن گرفتن شوهر کردن مزاوجت کردن عروسی کردن با
support
حمایت یاتقویت کردن تحمل کردن اثبات کردن
preached
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
sterilized
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
times
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
to wipe out
پاک کردن محو کردن نابودکردن نیست کردن
sterilised
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
correct
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
sterilises
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilising
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
corrects
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
sterilize
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
time
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
preach
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
crossest
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
wooed
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
withstands
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
withstood
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
woos
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
infringing
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
exploiting
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
exploit
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
woo
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
withstand
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
exploits
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
withstanding
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
transliterate
عین کلمه یاعبارتی را اززبانی بزبان دیگر نقل کردن حرف بحرف نقل کردن نویسه گردانی کردن
surcharges
زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
surcharge
زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
institutionalizes
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalises
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalising
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalize
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
cipher device
وسیله کشف کردن و کد کردن پیامها دستگاه صفر زنی جعبه یا دستگاه رمز کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com