English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
English Persian
word order ترتیب واژه ها
Search result with all words
dictionary sort ترتیب واژه نامهای
Other Matches
random processing پردازش داده به ترتیب مورد نیاز و نه ترتیب ذخیره شده
schedule ترتیب انجام کارها یا ترتیب اختصاص زمان CPU برای پردازش در سیستم چند کاربره
schedules ترتیب انجام کارها یا ترتیب اختصاص زمان CPU برای پردازش در سیستم چند کاربره
scheduled ترتیب انجام کارها یا ترتیب اختصاص زمان CPU برای پردازش در سیستم چند کاربره
collocation ترتیب نوبت و ترتیب پرداخت بدهی به طلبکاران
portmanteaux واژه مرکب از دو واژه
portmanteau واژه مرکب از دو واژه
portmanteaus واژه مرکب از دو واژه
chains 1-مجموعهای از فایل ها یادادههای متصل بهم به ترتیب 2-مجموعهای از دستورالعمل ها که به ترتیب اجرا می شوند
chain 1-مجموعهای از فایل ها یادادههای متصل بهم به ترتیب 2-مجموعهای از دستورالعمل ها که به ترتیب اجرا می شوند
firing order ترتیب احتراق موتور وایرچینی موتور ترتیب تیراندازی سلاح
batting order ترتیب ورود توپزنها به بازی بیس بال ترتیب ورود توپزنهابه بازی کریکت
terming واژه
neologisms نو واژه
term واژه
worded واژه
mosul واژه
word واژه
termed واژه
neologism نو واژه
lexicology واژه شناسی
the root of a word ریشه واژه
synonym واژه هم معنی
score out that word ان واژه را خط بزنید
keyword واژه کلیدی
stimulus word واژه محرک
punctuation for reference زیر واژه
intercalation واژه افزایی
philologist واژه شناس
paronym واژه هم ریشه
buzz words رمز واژه
neolalia واژه تراشی
wordbook واژه نامه
buzz word رمز واژه
word deafness واژه کری
word count واژه شماری
neologism واژه تراشی
loanword واژه بیگانه
loanword واژه عاریه
neologism واژه جدید
coinage ابداع واژه
neologisms واژه جدید
cognate واژه هم ریشه
glossary واژه نامه
glossaries واژه نامه
word blindness واژه کوری
word-blindness واژه کوری
neologisms واژه تراشی
synonym واژه مترادف
synonyms واژه مترادف
dissylable واژه دوهجائی
dictionary واژه نامه
glossary واژه نامه
lexicon [dictionary] واژه نامه
word book واژه نامه
wordbook واژه نامه
pejorative واژه تحقیری
worded واژه سخن
word واژه سخن
synonyms واژه هم معنی
post fix در پایان واژه چسباندن
prandial واژه شوخی امیز
polysllable واژه جند هجائی
pentasyllable واژه پنج هجائی
lexicons واژه نامه دیکسیونر
syncopation کوتاه سازی واژه
homely [British E] <adj.> خفه [واژه تحقیری]
english words واژه ها یا لغات انگلیسی
lexicon واژه نامه دیکسیونر
logomachy بازی واژه پردازی
an inseparable prefix سر واژه جدا نشدنی
octosyllable واژه هشت هجائی
word span test ازمون فراخنای واژه ها
homely [British E] <adj.> سنگین [واژه تحقیری]
homely [British E] <adj.> بیمزه [واژه تحقیری]
word association test ازمون تداعی واژه ها
this word means a dog این واژه یعنی سگ
that word is obsolescent ان واژه کم کم دارد مهجور
teragram واژه چهار حرفی
septisyllable واژه هفت هجائی
word choice test ازمون واژه گزینی
score out that word روی ان واژه خط بکشید
wordage کلمات واژه بندی
wordprocessing program برنامه واژه پردازی
word building test ازمون واژه سازی
glossaries واژه نامه ضمیمه کتاب
neology استعمال واژه یااصطلاح جدید
periphrasis استعمال واژه ها وعبارات زائد
purism واژه یا اصطلاح اصیل وصحیح
nomenclature فهرست واژه ها و اصطلاحات یک علم یا یک فن
God bless [you] ! خدا حافظ [واژه کهنه]
glossary واژه نامه ضمیمه کتاب
slang واژه عامیانه وغیر ادبی
lexicography فرهنگ نویسی واژه نگاری
malaprop کسیکه واژه ها را اشتباه بکارمیبرد
rebus نشاندادن واژه ها بصورت مصور
a word with a pejorative connotation واژه ای با معنای ضمنی منفی
spicery انباری ادویه [واژه قدیمی]
dictionaries کتاب لغت واژه نامه
dictionary کتاب لغت واژه نامه
catch-phrase واژه یا عبارتی که جلب توجه کند
cantoria [واژه ای ایتالیایی برای گالری یا تریبون]
homely [British E] <adj.> عادی و خسته کننده [واژه تحقیری]
lexigraphy یکجور خط که هر حرف ان نماینده واژه ایست
catch-phrases واژه یا عبارتی که جلب توجه کند
bawdry زنا [دین] [حقوق] [واژه قدیمی]
How do you pronounce [say] that [this] word? این واژه چه جور تلفظ می شود؟
alinik design واژه ترکی به معنای طرح محرابی یا جانمازی
to inspan oxen این واژه را در افریقای جنوبی بکار می برند
sanshifter واژه توهین امیز برای نفردونده جلویی
parathesis پیوند دو واژه بی انکه تغییری درانهاروی دهد
Genius Loci نابغه [واژه لاتین در معماری یا محوطه سازی]
anglo-chinois [واژه فرانسوی برای چشم انداز باغ]
this word occurs in gulistan p این واژه درهمه جای گلستان دیده میشود
to purify the person language زبان فارسی را از واژه هاوتعبیرات بیگانه یا غیرمصطلح پیراستن
logograph واژه یا علامت یا حرفی که مخفف کلمات یا کلمهای باشد
logogram واژه یا علامت یا حرفی که مخفف کلمات یا کلمهای باشد
is intervocalic حرف Pدر واژه میان دو صداواقع شده است
kpsi [واژه مخفف معادل تعداد گره در هر اینچ مربع]
split infinitives مصدری که در میان خودان وعلامت ان واژه دیگری اورده باشندچون like to
split infinitive مصدری که در میان خودان وعلامت ان واژه دیگری اورده باشندچون like to
paragram جناسی که عبارت است ازتغییرحرف یا حروفی ازیک واژه تصحیف
Chrismon [حرف اول اسم مقدس از سه واژه ی یونانی به نام مسیح]
the word is sanctioned by use کثرت استعمال این واژه راجزواژههای درست دراورده است
worid کلمه لغت لفظ الفاظ واژه سخن گفتار حرف
poetaster is pejorative word شاعرک واژه ایست که برای تحقیر شاعر بکار میرود
Cinquecento [واژه ای که در قرن شانزدهم ایتالیا در هنر و معماری رنسانس بکار می رفته است.]
electrographic architecture [واژه ای که توسط تام ولف برای توصیف ساختار تبلیغات الکتریکی به آمریکا آمد.]
Pronoia واژه ای جدید: حسی که گویا از طرف دنیا برای کمک کردن وجود دارد
regvlarity ترتیب
pial بی ترتیب
sequence ترتیب
order ترتیب
to order <idiom> به ترتیب
organizations ترتیب
assortments ترتیب
orderliness ترتیب
organisations ترتیب
organization ترتیب
systems ترتیب
system ترتیب
sequences ترتیب
anomalies بی ترتیب
out of kelter بی ترتیب
catenation ترتیب
kelter or kilter ترتیب
kelter ترتیب
configuration ترتیب
serialization ترتیب
in series به ترتیب
immethodical بی ترتیب
randomly بی ترتیب
irregular بی ترتیب
ataxic بی ترتیب
arrangment ترتیب
ordonnance ترتیب
orderless بی ترتیب
ordering ترتیب
configurations ترتیب
lay out ترتیب
set up ترتیب
arramgement ترتیب
random بی ترتیب
assortment ترتیب
regularities ترتیب
managements ترتیب
arr ترتیب
management ترتیب
disorderly بی ترتیب
arrangement ترتیب
respectively به ترتیب
collocation ترتیب
to make an arrangement ترتیب
arrangements ترتیب
anomaly بی ترتیب
regularity ترتیب
sequence counter ترتیب شمار
sequencing ترتیب دهی
dresses ترتیب دادن
sequence check مقابله ترتیب
sequence control کنترل ترتیب
gradational به ترتیب درجه
first in first out به ترتیب ورود
discipline تادیب ترتیب
dress ترتیب دادن
sequence number شماره ترتیب
firing order ترتیب احتراق
rearrangement ترتیب مجدد
decreasing order ترتیب کاهنده
data set ترتیب داده
curialism ترتیب دربارپاپ
critical assembly ترتیب بحرانی
control sequence ترتیب کنترل
connecting arrangement ترتیب پیوسته
compose sequence ترتیب ساختگی
disciplining تادیب ترتیب
descending order ترتیب نزولی
fifo به ترتیب ورود
connecting arrangement ترتیب متصل
expandede order ترتیب مبسوط
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com