Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (10 milliseconds)
English
Persian
time preference
ترجیح زمانی
Search result with all words
marginal rate of time preference
نرخ نهائی ترجیح زمانی
social rate of time preference
نرخ ترجیح زمانی اجتماعی
Other Matches
transitivity principle
بر مبنای این اصل منطقی چنانچه شق 1 بر 2ترجیح داده شود و همچنین شق 2 بر 3 نیز ترجیح یابددر این صورت این اصل حکم میکند که 1 بر 3 نیز ترجیح داده شود
slice
مدت زمانی که به کاربر یا برنامه یاکا در یک سیستم چندکاره اختصاص داده شود. مدت زمانی که به یک کار در سیستم اشتراک زمانی داده شود یا در سیستم چند برنامهای
slices
مدت زمانی که به کاربر یا برنامه یاکا در یک سیستم چندکاره اختصاص داده شود. مدت زمانی که به یک کار در سیستم اشتراک زمانی داده شود یا در سیستم چند برنامهای
uptime
پریود زمانی که در طول ان یک سیستم کامپیوتر فعال است یا صحیح عمل میکندیک دوره زمانی که تجهیزات بدون خرابی کار می کنند
option
ترجیح
options
ترجیح
ppm
Position Pulse مدولاسیون یا تلفیق زمانی پالس که دران مقدار نمونه لحظهای موج موقعیت زمانی یک پالس را مدوله میکندodulation
preferring
ترجیح یافتن
distinction
برتری ترجیح
undue preference
ترجیح بلامرجح
distinctions
برتری ترجیح
preference
رجحان ترجیح
prefer
ترجیح دادن
prefer
ترجیح یافتن
preferences
رجحان ترجیح
revealed preference
ترجیح اشکار
preferrer
ترجیح دهنده
preferable
قابل ترجیح
prefers
ترجیح یافتن
preferring
ترجیح دادن
prefers
ترجیح دادن
preference function
تابع ترجیح
tea is preferable to water
چایی بر اب ترجیح دارد
distinction without a difference
ترجیح بلا مرجحdistillate
To turn tail . To show a clean pair of heels .
فرار را بر قرار ترجیح دادن
i would sooner die than lie
مردن را به دروغ گفتن ترجیح میدهم
assembly
1-زمانی که طول می کشد تا برنامه اسمبلی یک برنامه را ترجمه کند. 2-زمانی که اسمبلر برنامه را از زبان اسمبلی به کد ماشین تبدیل میکند
Most home helps prefer to live out.
بسیاری از کارگران خانگی ترجیح می دهند بیرون از خانه زندگی کنند .
liquidity trap
سرمایه گذاری بسیار کم بوده و سرمایه گذاران ترجیح میدهند که دارائیهای خود رابه شکل پول نقد نگاه دارند
prefer
ترجیح دادن برتری دادن
preferring
ترجیح دادن برتری دادن
prefers
ترجیح دادن برتری دادن
temporal
زمانی
eternities
بی زمانی
synchrony
هم زمانی
time limit
حد زمانی
eternity
بی زمانی
synchronization
هم زمانی
time limits
حد زمانی
time sense
حس زمانی
monomial
یک زمانی
timeline
خط زمانی
on
<prep.>
در
[زمانی]
contemporaneousness
هم زمانی
onetime
یک زمانی
simultaneeity
هم زمانی
sometime
یک زمانی
whilom
یک زمانی
lapsing
فاصله زمانی
lapses
فاصله زمانی
lapse
فاصله زمانی
time jitter
اختلال زمانی
time flutter
اختلال زمانی
time fuse
ماسوره زمانی
time quantum
ذره زمانی
time priority
تقدم زمانی
time priority
اولویت زمانی
time preference
ارجحیت زمانی
time preference
رجحان زمانی
yore
در زمانی بسیاردور
time scales
مقیاس زمانی
time path
مسیر زمانی
time interval
فاصله زمانی
time horizon
افق زمانی
interval
فاصله زمانی
time schedule
برنامه زمانی
time fire
تیر زمانی
time estimation
براورد زمانی
time scale
مقیاس زمانی
time sharing
اشتراک زمانی
time lag
تاخیر زمانی
time lag
فاصله زمانی
time lags
تاخیر زمانی
time lags
فاصله زمانی
timetable
برنامه زمانی
timetabled
برنامه زمانی
timetables
برنامه زمانی
timetabling
برنامه زمانی
spatiotemporal
فضایی و زمانی
clock paradox
پارادکس زمانی
continuous time
با پیوستگی زمانی
mechanical time fuze
ماسوره زمانی
discrete time
با گسستگی زمانی
time limits
محدودیت زمانی
time limits
محدوده زمانی
time error
خطای زمانی
time division multiplexing
تسهیم زمانی
time disorientation
گم گشتگی زمانی
time dilation
پارادوکس زمانی
time constant
ثابت زمانی
time base
مبدا زمانی
time bar
محدودیت زمانی
throughput time
اشتراک زمانی
temporal sign
علامت زمانی
temporal maze
ماز زمانی
flashback
وقفه زمانی
flashbacks
وقفه زمانی
temporal
جسمانی زمانی
time limit
محدوده زمانی
time limit
محدودیت زمانی
in a short time
در اندک زمانی
unit of time
واحد زمانی
timer switch
کلید زمانی
time yield limit
حد تسلیم زمانی
time yield
تسلیم زمانی
timed
زمانی موقعی
time table
جدول زمانی
time study
بررسی زمانی
lagged
تاخیر زمانی
timetrend
روند زمانی
lags
تاخیر زمانی
time frame
چارچوب زمانی
vintage model
الگوی زمانی
time frames
چارچوب زمانی
times
زمانی موقعی
no longer
نه دیگر
[زمانی]
no longer
نه بیشتر
[زمانی]
pressure of time
فشار زمانی
time pressure
فشار زمانی
time slice
برش زمانی
When I came in
زمانی که من تو آمدم
schedule
برنامه زمانی
scheduled
برنامه زمانی
schedules
برنامه زمانی
time series
سریهای زمانی
time score
نمره زمانی
lag
تاخیر زمانی
time
زمانی موقعی
time division multiplex
تسهیم زمانی
timeline
تسلسل زمانی
serve time
<idiom>
زمانی رادرزندان بودن
chronological
دارای ربط زمانی
vintage model
الگوی مقطع زمانی
rate of time preference
نرخ برتری زمانی
asynchronous time division multiplexing
تسهیم زمانی ناهمگام
time lags
فاصله زمانی مرده
tdm
تسهیم زمانی ultiplexing
monsoons
باد وباران زمانی
age hardening
سخت گردانی زمانی
monsoon
باد وباران زمانی
time lag
فاصله زمانی مرده
since he was in petticoats
از زمانی که بچه بود
time average symmetry
تقارن میانگین زمانی
time slicing
برش زمانی زدن
synchronises
انطباق زمانی داشتن
synchronised
انطباق زمانی داشتن
chronologic
دارای ربط زمانی
time fire
تیراندازی با گلوله زمانی
cotidal
دارای هم زمانی در طغیان اب
o technique
تحلیل عوامل زمانی
aging
سخت گردانی زمانی
input time constant
ثابت زمانی اولیه
distributed lag
توزیع فاصله زمانی
time sampling
نمونه گیری زمانی
cross sectional data
داده ها در یک مقطع زمانی
low time constant
ثابت زمانی کوچک
magnetic time relay
رله زمانی مغناطیسی
inductive time constant
ثابت زمانی القا
synchronising
انطباق زمانی داشتن
high burst
تیر زمانی بالا
time series analysis
تحلیل سریهای زمانی
time division multiplexing
انتقال چندتایی زمانی
time series data
امار سریهای زمانی
capacitive time constant
ثابت زمانی فرفیت
timing
برنامه ریزی زمانی
synchronize
انطباق زمانی داشتن
time slicing
تقسیم بندی زمانی
synchronizes
انطباق زمانی داشتن
chronological
ترتیب زمانی وقوع
chronograph
الت سنجش فواصل زمانی
decision lag
تاخیر زمانی در تصمیم گیری
lap chart
جدول زمانی برای هر دور
phased
دوره زمانی اجرای برنامه
strain age hardening
سخت گردانی کرنشی زمانی
time out of minds
زمانی که کسی یاد ندارد
time out
معتبر نبودن پس از یک دوره زمانی
valve duration
مدت زمانی که سوپاپ بازمیماند
time constant of an exponential quantity
ثابت زمانی یک کمیت نمایی
phase
دوره زمانی اجرای برنامه
phases
دوره زمانی اجرای برنامه
airburst ranging
تنظیم تیر زمانی بالا
age hardening susceptibility
تقبل سخت گردانی زمانی
synchronous time division multiplexing
تسهیم زمانی همگام یاهمزمان
time utility
بهره گیری از شرایط زمانی
strain age harden
سخت کردن کرنشی زمانی
finals
رسیدن به انتهای یک دوره زمانی
time table
جدول زمانی ورود و عزیمت
final
رسیدن به انتهای یک دوره زمانی
greatuncle
زمانی برابر 00852 سال
mechanical time fuze
ماسوره زمانی خودکار یا زمان مکانیکی
lease
استفاده از قطعه در زمانی و پرداخت قیمت
run duration
مدت زمانی که برنامه اجرا میشود
time preference theory of interest
نظریه بهره بر مبنای رجحان زمانی
phase
مدت زمانی که برنامه کامپایل میشود
variable time fuse
ماسوره زمانی متغیر VTF:abb
available
دوره زمانی ای که در آن سیستم استفاده میشود
crippling
پرتاب توپ زمانی که حساب 0-3 یا 1-3 است
duration
مدت زمانی که چیزی سالم می ماند
outage
مدت زمانی که سیستم کار نمیکند
outages
مدت زمانی که سیستم کار نمیکند
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com