English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 125 (6 milliseconds)
English Persian
queried تردید
queries تردید
query تردید
querying تردید
vibration تردید
uncertainties تردید
uncertainty تردید
hesitation تردید
qualm تردید
qualms تردید
doubt تردید
doubted تردید
doubting تردید
doubts تردید
indecision تردید
acatalepsy تردید
dubiety تردید
dubiosity تردید
dubitate تردید
dubitation تردید
hertzprung russel diagram تردید
indecisiveness تردید
irresolution تردید
scruple تردید
shilly shally تردید
skepticism تردید
stickle تردید
swither تردید
vibratility تردید
vibrational تردید
suspicion [about somebody] تردید [به کسی]
Other Matches
unassailable بی تردید
waveringly با تردید
incertiude شک تردید
questionless بی تردید
unerring بی تردید
doubtless بی تردید
totters تردید کردن
indubitable بدون تردید
hesitance دودلی تردید
hesitater تردید کننده
dubitable قابل تردید
hang تردید تمایل
hangs تردید تمایل
indecision تردید رای
doubtfulness حالت تردید
call in question تردید کردن در
indubious تردید ناپذیر
To be hesitating. To vacI'llate between. تردید داشتن
scruple تردید داشتن
no doubt بدون تردید
irresolution تردید رای
irresolutely دودلانه با تردید
tottered تردید کردن
totter تردید کردن
fishy مورد تردید
hesitancy دودلی تردید
doubt تردید کردن
dubitation تردید داشتن
impeachable قاب تردید
doubted تردید کردن
questions تردید پرسش
questions تردید کردن در
questioned تردید پرسش
questioned تردید کردن در
doubting تردید کردن
question تردید پرسش
question تردید کردن در
doubts تردید کردن
doubtfully از روی تردید
demur تردید رای
demurred تردید رای
demurring تردید رای
demurs تردید رای
querying تردید کردن
diffidently با ترس یا تردید
query تردید کردن
questionable قابل تردید
undoubted بدون تردید
queries تردید کردن
queried تردید کردن
hesitantly از روی تردید
hesitatively از روی تردید
questionably بطور قابل تردید
unquestionable غیر قابل تردید
with a grain of salt بقیداحتیاط بااندک تردید
yea and nay تردید رای داشتن
There is no room for doubt. جای تردید نیست
vacillate دل دل کردن تردید داشتن
vacillates دل دل کردن تردید داشتن
indubitably بطور غیرقابل تردید
vacillating دل دل کردن تردید داشتن
vacillated دل دل کردن تردید داشتن
suspicions تردید مظنون بودن
suspicion تردید مظنون بودن
indubious غیر قابل تردید بی شبهه
to exclude doubt جای تردید باقی نگذاشتن
contest مورد تردید یا اعتراض قراردادن
contested مورد تردید یا اعتراض قراردادن
doubtful ترکش مشکوک مورد تردید
contests مورد تردید یا اعتراض قراردادن
there is no place for doubt جای هیچگونه تردید نیست
To give way to doubt. To waver. بخود تردید راه دادن
contesting مورد تردید یا اعتراض قراردادن
unmistakably خالی از اشتباه و سوء تفاهم بی تردید
wavering تردید پیدا کردن تبصره قانون
without question بی شک بدون شک بی تردید محققا بی چون وچرا
waver تردید پیدا کردن تبصره قانون
wavers تردید پیدا کردن تبصره قانون
wavered تردید پیدا کردن تبصره قانون
unmistakable خالی از اشتباه و سوء تفاهم بی تردید
He accepted the job, albeit with some hesitation. هرچند که با تردید، او [مرد ] این کار را پذیرفت.
impeaching هدی به علت شهود معارض تردید کردن
impeach هدی به علت شهود معارض تردید کردن
impeaches هدی به علت شهود معارض تردید کردن
impeached هدی به علت شهود معارض تردید کردن
From your lips to God's ears! <idiom> امیدوارم که حق با شما باشد، اما من کمی شک و تردید دارم.
The whole problem with the world is that fools and fanatics are always so certain of themselves, and wiser people so full of doubts. مشکل اصلی در دنیا این است که احمق ها و متعصب ها همیشه از خودشان مطمئن و انسان های عاقل پر از تردید هستند.
challenge مورد اعتراض یا تردید قراردادن اعتراض و ایراد به عضویا اعضا هیات منصفه انتخاب شده
challenges مورد اعتراض یا تردید قراردادن اعتراض و ایراد به عضویا اعضا هیات منصفه انتخاب شده
challenged مورد اعتراض یا تردید قراردادن اعتراض و ایراد به عضویا اعضا هیات منصفه انتخاب شده
impeaches عیب جویی کردن تردید کردن در
impeach عیب جویی کردن تردید کردن در
impeaching عیب جویی کردن تردید کردن در
impeached عیب جویی کردن تردید کردن در
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com