English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (15 milliseconds)
English Persian
catalytic ترغیب کننده دشمن به درگیری
Other Matches
breaching رخنه درمیدان مین رخنه نفوذی مواجه شدن با دشمن درگیری با دشمن
engagement درگیری با دشمن
engagements درگیری با دشمن
engagement control کنترل درگیری توپخانه پدافندهوایی با دشمن
breaches سوراخ رخنه کردن سوراخ کردن نفوذ در خطوط دشمن درگیری با دشمن
breached سوراخ رخنه کردن سوراخ کردن نفوذ در خطوط دشمن درگیری با دشمن
breach سوراخ رخنه کردن سوراخ کردن نفوذ در خطوط دشمن درگیری با دشمن
action report گزارش عملیات جنگی گزارش درگیری با دشمن
heads up در درگیری هوایی اعلام اینکه هواپیما دروضعیت لازم برای درگیری قرار ندارد
diversionary attack تک منحرف کننده توجه دشمن
barrier combat air patrol گشتی هوایی سد کننده راه دشمن
emergency scramble درگیری اضطراری هوایی فرمان درگیری سریع هوایی
gall حملات مکرر توام با تیراندازی به دشمن بستوه اوردن دشمن
galls حملات مکرر توام با تیراندازی به دشمن بستوه اوردن دشمن
radio deception گول زدن دشمن با بی سیم فریب رادیویی دشمن
radio countermeasures اقدامات ضد فرستندههای دشمن پیشگیریهای ضد پخش رادیویی دشمن
to triumph over the enemy برشکست دشمن شادی کردن بر دشمن پیروز شدن
hitting اصابت تیر تصادف ضربه زدن به دشمن خوردن گلوله به هدف برخورد کردن با دشمن اثرتیر
hits اصابت تیر تصادف ضربه زدن به دشمن خوردن گلوله به هدف برخورد کردن با دشمن اثرتیر
hit اصابت تیر تصادف ضربه زدن به دشمن خوردن گلوله به هدف برخورد کردن با دشمن اثرتیر
enemy alien طرفداران دشمن در خاک خودی هواداران دشمن
reject عقب زدن دشمن دور کردن دشمن
rejected عقب زدن دشمن دور کردن دشمن
rejecting عقب زدن دشمن دور کردن دشمن
rejects عقب زدن دشمن دور کردن دشمن
diversionary landing فرود انحرافی برای اغفال دشمن فرود منحرف کننده
close with اخذتماس با دشمن درگیر شدن با دشمن
close up نزدیک شدن به دشمن تقرب به دشمن
close-ups نزدیک شدن به دشمن تقرب به دشمن
close-up نزدیک شدن به دشمن تقرب به دشمن
preemptive attack تک ممانعتی تک پیشگیری کننده از شروع تک دشمن تک ممانعتی
penetration نفوذ در جبهه دشمن داخل شدن درصفوف دشمن نفوذ در شبکه اطلاعات یااداری
roll back به عقب راندن تدریجی مواضع دفاعی دشمن در هم نوردیدن تدریجی دفاع دشمن
espionage جاسوسی کردن کسب خبر از دشمن کردن مراقبت دشمن
shadower یکان مامور تعاقب دشمن یکان اخذ تماس با دشمن
close in security برقراری تامین در نزدیک شدن به دشمن تامین تقرب به دشمن
counter force نیروی مقابله با وسایل استراتژیکی دشمن استفاده ازنیروی هوایی و موشکهای استراتژیکی برای تخریب نیروی دشمن
evasion اجتناب از اسارت به دست دشمن اجتناب از دشمن گریز
evasions اجتناب از اسارت به دست دشمن اجتناب از دشمن گریز
prodding ترغیب
abetting ترغیب
abetted ترغیب
abet ترغیب
persuasion ترغیب
encouragement ترغیب
prods ترغیب
persuasions ترغیب
abets ترغیب
prodded ترغیب
suasion ترغیب
prod ترغیب
identification friendly or foe سیستم تشخیص هواپیمای دوست و دشمن سیستم تشخیص دشمن توسط رادار
reanimate ترغیب کردن
urging ترغیب کردن
harp ترغیب کردن
embolden ترغیب کردن
elate ترغیب کردن
influencing ترغیب کردن
argue ترغیب کردن
urges ترغیب کردن
urge ترغیب کردن
encourage ترغیب کردن
hearten ترغیب کردن
persuasibility ترغیب پذیری
persuasible ترغیب شدنی
persuade ترغیب کردن
urged ترغیب کردن
encourage ترغیب کردن
influences ترغیب کردن
worked up ترغیب شده
persuades ترغیب کردن
persuade ترغیب کردن
encourages ترغیب کردن
encouraged ترغیب کردن
influenced ترغیب کردن
persuading ترغیب کردن
coax ترغیب کردن
influence ترغیب کردن
countenance [encourage] ترغیب کردن
disorganised به هم زدن سازمان دشمن به هم زدن نظم دشمن
disorganizing به هم زدن سازمان دشمن به هم زدن نظم دشمن
disorganizes به هم زدن سازمان دشمن به هم زدن نظم دشمن
disorganize به هم زدن سازمان دشمن به هم زدن نظم دشمن
disorganising به هم زدن سازمان دشمن به هم زدن نظم دشمن
hostile track تعقیب هواپیمای دشمن ردگیری هواپیمای دشمن
disorganises به هم زدن سازمان دشمن به هم زدن نظم دشمن
involvement درگیری
engagements درگیری
engagement درگیری
contention درگیری
contretemps درگیری
contentions درگیری
exhort تشویق و ترغیب کردن
impersuasible غیر قابل ترغیب
imperuadable غیر قابل ترغیب
exhorted تشویق و ترغیب کردن
exhorting تشویق و ترغیب کردن
exhorts تشویق و ترغیب کردن
jaw clutch coupling درگیری دندانه
braked قطع درگیری
rules of engagement قوانین درگیری
self involvement خود- درگیری
brush with the law <idiom> درگیری با قانون
braking قطع درگیری
brakes قطع درگیری
disengagement قطع درگیری
brake قطع درگیری
persuades بران داشتن ترغیب کردن
encourage ترغیب کردن به شجاعت واداشتن
persuade بران داشتن ترغیب کردن
encourages ترغیب کردن به شجاعت واداشتن
persuading بران داشتن ترغیب کردن
encouraged ترغیب کردن به شجاعت واداشتن
break off position نقطه قطع درگیری
set-tos مشت بازی درگیری
set-to مشت بازی درگیری
gear in درگیری دو چرخ دنده
set to مشت بازی درگیری
cease engagement درگیری را قطع کنید
emergency scramble درگیری اضطراری هواپیماها
The party was latched on to him. He was saddled with the party. میهمانی را بگردنش گذاشتند ( ترغیب یا وادار شد )
coupling جفت شدگی اتصال درگیری
rules of engagement روشهای درگیری پدافند هوایی
cease engagement درگیری قطع هدف را تعقیب نکنید
gear arrangment نظم و ترتیب درگیری دو چرخ دنده
tactical reconnaissance براوردموقعیت رزمی در حالتی که درگیری نزدیک است
approach march راهپیمایی برای تقرب به دشمن راهپیمایی برای تماس با دشمن
end on سینه به سینه شدن با دشمن روبرو شدن با دشمن یاچیزی
out flank دور زدن جناح دشمن احاطه کردن جناح دشمن احاطه جناحی کردن
liner باسرعت حداکثر هواپیما حرکت کنید در درگیری هوایی
liners باسرعت حداکثر هواپیما حرکت کنید در درگیری هوایی
gate فرمان پرواز هواپیما باحداکثر سرعت در درگیری هوایی
gates فرمان پرواز هواپیما باحداکثر سرعت در درگیری هوایی
repel پس زدن دشمن عقب زدن دشمن
repelled پس زدن دشمن عقب زدن دشمن
repels پس زدن دشمن عقب زدن دشمن
repelling پس زدن دشمن عقب زدن دشمن
bogeys تماس با هواپیمای دشمن هواپیمای دشمن هواپیمای ناشناس
bogies تماس با هواپیمای دشمن هواپیمای دشمن هواپیمای ناشناس
bogey تماس با هواپیمای دشمن هواپیمای دشمن هواپیمای ناشناس
bullying درگیری بر سر تصاحب توپ اغاز استفاده از گوی بین دوحریف
few تعداد 7 هواپیما یا کمتر از ان که در درگیری هوایی شرکت داشته باشند
fewer تعداد 7 هواپیما یا کمتر از ان که در درگیری هوایی شرکت داشته باشند
fewest تعداد 7 هواپیما یا کمتر از ان که در درگیری هوایی شرکت داشته باشند
bullied درگیری بر سر تصاحب توپ اغاز استفاده از گوی بین دوحریف
bullies درگیری بر سر تصاحب توپ اغاز استفاده از گوی بین دوحریف
bully درگیری بر سر تصاحب توپ اغاز استفاده از گوی بین دوحریف
igo علامت من پست گشتی خود راترک می کنم در درگیری هوایی
heading crossing angle زاویه بین سمت مسیرهواپیمای رهگیر و هواپیمای هدف در لحظه درگیری
tied on در درگیری هوایی یعنی هواپیمای یاد شده داخل ارایش قسمت من است
armed peace حالتی که دولتهابدون درگیری نظامی خود رابرای جنگ احتمالی اماده می کنند
corrector جبرانگر تعدیل کننده تصحیح کننده تنظیم کننده
shelling report گزارش تیراندازی دشمن گزارش تیراندازی توپخانه دشمن
target discrimination قدرت رادار برای درگیری باهدفهای مختلف یا تشخیص هدفهای مختلف
scramble فرمان درگیری بهواپیمای رهگیر قاطی کردن رهگیری کردن
scrambles فرمان درگیری بهواپیمای رهگیر قاطی کردن رهگیری کردن
scrambling فرمان درگیری بهواپیمای رهگیر قاطی کردن رهگیری کردن
scrambled فرمان درگیری بهواپیمای رهگیر قاطی کردن رهگیری کردن
pounce در رهگیری هوایی یعنی دروضعی هستم که اماده برای درگیری هوایی می باشم
pounced در رهگیری هوایی یعنی دروضعی هستم که اماده برای درگیری هوایی می باشم
pounces در رهگیری هوایی یعنی دروضعی هستم که اماده برای درگیری هوایی می باشم
pouncing در رهگیری هوایی یعنی دروضعی هستم که اماده برای درگیری هوایی می باشم
tackled درگیری طنابها و وسایل قایق وسایل موردنیاز یک ورزش دور کردن توپ از توپدار
tackle درگیری طنابها و وسایل قایق وسایل موردنیاز یک ورزش دور کردن توپ از توپدار
tackles درگیری طنابها و وسایل قایق وسایل موردنیاز یک ورزش دور کردن توپ از توپدار
tackling درگیری طنابها و وسایل قایق وسایل موردنیاز یک ورزش دور کردن توپ از توپدار
aircraft scrambling دستور پرواز هواپیما ازوضعیت اماده باش زمینی صدور فرمان درگیری هواپیما با هدف
combat نبرد رزم کردن جنگ کردن درگیری تن به تن
combated نبرد رزم کردن جنگ کردن درگیری تن به تن
combats نبرد رزم کردن جنگ کردن درگیری تن به تن
combating نبرد رزم کردن جنگ کردن درگیری تن به تن
enemy دشمن
enemies دشمن
adversary دشمن
adversaries دشمن
foe دشمن
foes دشمن
hostile دشمن
foeman دشمن
xenophobe دشمن
adversarial دشمن
at d. دشمن
abhorrer دشمن
the enemy نیروی دشمن
enemy دشمن کردن
archenemy دشمن بزرگ
unfriendly دشمن ناشناس
nemesis دشمن بزرگ
antichrst دشمن مسیح
hostile artillery توپخانه دشمن
hostile battery اتشبار دشمن
arch enemy دشمن بزرگ
enemies دشمن کردن
contain احاطه دشمن
contained احاطه دشمن
contains احاطه دشمن
man hater دشمن ادم
antagonist رقیب دشمن
alien enemy دشمن خارجی
xenophobe دشمن بیگانه
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com