Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (41 milliseconds)
English
Persian
skid
ترمز کردن سریدن
skidded
ترمز کردن سریدن
skidding
ترمز کردن سریدن
skids
ترمز کردن سریدن
Other Matches
brake
ترمز کردن
braking
ترمز کردن
braked
ترمز کردن
brakes
ترمز کردن
snub cable
ناگهان ترمز کردن
slid
سریدن
slipped
سریدن
illapse
سریدن
slip
سریدن
slides
سریدن
slips
سریدن
slide
سریدن
skidding
به پهلو سریدن
skid
به پهلو سریدن
skidded
از سریدن بازداشتن
skidded
به پهلو سریدن
skid
از سریدن بازداشتن
slithers
سریدن خزیدن
slithering
سریدن خزیدن
skidding
از سریدن بازداشتن
skids
از سریدن بازداشتن
slithered
سریدن خزیدن
skids
به پهلو سریدن
glide ratio
نسبت سریدن
slither
سریدن خزیدن
to slide to the side
به آنطرف سریدن
slipe
باریکه باریکه کردن سریدن
glided
سریدن اسان رفتن
coasts
سریدن سرازیر رفتن
glide
سریدن اسان رفتن
glides
سریدن اسان رفتن
coast
سریدن سرازیر رفتن
braked
ترمز
braking
ترمز
brakes
ترمز
stopcocks
ترمز
brakes
ترمز ها
brake
ترمز
stopcock
ترمز
steam brake
ترمز بخاری
stop lamp
چراغ ترمز
stop light
چراغ ترمز
air brakes
ترمز هوایی
air brakes
ترمز کمپرسی
air brakes
ترمز بادی
air brake
ترمز کمپرسی
clog
پابند ترمز
air brake
ترمز بادی
lining
لنت ترمز
linings
لنت ترمز
stoplight
چراغ ترمز
stoplights
چراغ ترمز
air brake
ترمز هوایی
engine dynamometer
ترمز موتور
emergency brake
ترمز اضطراری
regenetative braking
ترمز دینامیکی
dynamic braking
ترمز واکنشی
electric brake
ترمز برقی
electric brake
ترمز الکتریکی
dynamic braking
ترمز دینامیکی
disc brake
ترمز صفحهای
internal brake
ترمز داخلی
regenetative braking
ترمز مقاومتی
brake fluid
روغن ترمز
foot brake
ترمز پایی
foot brake pedal
پدال ترمز
magnetic brake
ترمز مغناطیسی
disc brake
ترمز دیسکی
electromagnetic brake
ترمز مغناطیسی
brake shoe
کفشک ترمز
brake horsepower
نیروی ترمز
brake wheel
ترمز چرخها
clogs
پابند ترمز
hoist brake
ترمز نقاله
clogged
پابند ترمز
brake pressure
نیروی ترمز
brake expander cam
بادامک ترمز
hub brake
ترمز چرخ
brake lining
لنت ترمز
brake collar
رینگ ترمز
brake actuating lever
اهرم ترمز
hand brake
ترمز دستی
power brake
ترمز سروو
regenetative braking
ترمز واکنشی
brake valve
سوپاپ ترمز
brake cross shaft
محور ترمز
prony brake
ترمز پرونی
resistance braking
ترمز مقاومتی
safety stop
ترمز خطر
resistance braking
ترمز واکنشی
air brake pressure gage
مانومتر با ترمز هوایی
stop lamp switch
کلید چراغ ترمز
trailer brake valve
سوپاپ ترمز تریلر
d.c. brake
ترمز جریان دائم
stop light switch
کلید لامپ ترمز
ABS
سیستم ترمز ضد قفل
brake piston cup
رینگ پیستون ترمز
suppressor grid voltage
ولتاژ شبکه ترمز
back pedalling brake
ترمز مسیر ازاد
brake shoe carrier
نگهدارنده کفشک ترمز
load reaction brake
ترمز فشار باد
brake expander mechanism
مکانیزم انبساط ترمز
back pedalling brake
ترمز باگردش ازاد
skidder
ترمز کننده سردهنده
brake shoe ring
رینگ کفشک ترمز
brake lifting magnet
ترمز مغناطیسی اسانسور
front wheel brake
ترمز چرخ جلو
hand brake lever
اهرم ترمز دستی
gear brake
ترمز سیستم انتقال
brake lights
چراغ های ترمز
emergency brake equipment
تجهیزات ترمز اضطراری
energizer
تقویت کننده ترمز
stop lamp switch
کلید لامپ ترمز
friction surface
سطح اصطکاک ترمز
four wheel brake
ترمز چهار چرخ
flexible brake tubing
لوله قابل انعطاف ترمز
dive flap
ترمز هوایی از نوع فلپ
brakeman
مسئول ترمز در تیم لوژسواری
trailer brake system
دستگاه ترمز تریلر
[فناری خودرو]
brakeman
متصدی ترمز ماشین وترن وغیره
brake rigging
اتصالات ترمز لوکوموتیو تقویت کنندههای ترمزلوکوموتیو
to let somebody treat you like a doormat
<idiom>
با کسی خیلی بد رفتار کردن
[اصطلاح]
[ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew
رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharges
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
capturing
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial
خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
capture
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
challengo
ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verifies
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
shoots
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoot
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
foster
تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
survey
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orienting
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orients
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
surveys
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orient
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
to temper
[metal or glass]
آب دادن
[سخت کردن]
[آبدیده کردن]
[بازپخت کردن]
[فلز یا شیشه]
surveyed
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
cross examination
تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
serves
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
calk
بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
buck up
پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
assign
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigned
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
served
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
assigning
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
serve
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
assigns
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
to inform on
[against]
somebody
کسی را لو دادن
[فاش کردن]
[چغلی کردن]
[خبرچینی کردن]
tae
پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
concentrating
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrate
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrates
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
to appeal
[to]
درخواستن
[رجوع کردن به]
[التماس کردن]
[استیناف کردن در دادگاه]
soft pedal
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
woo
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
checks
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
exploits
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
sterilized
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilizes
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
exploiting
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
sterilizing
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
wooed
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
checked
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
sterilised
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilises
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
point
اشاره کردن دلالت کردن متوجه کردن نکته
sterilising
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilize
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
times
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
preached
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
preach
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
timed
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
woos
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
preaches
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
correct
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
crosses
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
check
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
withstood
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
withstands
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
withstanding
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
withstand
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
crossest
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
support
حمایت یاتقویت کردن تحمل کردن اثبات کردن
married under a contract unlimited perio
زن گرفتن شوهر کردن مزاوجت کردن عروسی کردن با
crosser
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
infringe
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
infringed
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com