English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
relief ترمیم اسایش خاطر
Other Matches
tranquility اسایش خاطر
tranquillity اسایش خاطر
security اسایش خاطر
heart sease اسایش قلب اسودگی خاطر
conveniency راحت- اسایش- راه دست-اسوده- وسیله اسایش یاراحت- مستراح
You can rest assured. خاطر جمع باشید (اطمینان خاطر داشته باشید )
grith اسایش
comfort اسایش
comforted اسایش
comforting اسایش
comforts اسایش
comfortableness اسایش
comfortably به اسایش
rest اسایش
rests اسایش
weal اسایش
welfare اسایش
weals اسایش
comfort اسایش دادن
heartsease اسایش فکری
comforting اسایش دادن
comforts اسایش دادن
flag of convenience پرچم اسایش
easement راحتی اسایش
reliever اسایش دهنده
comforted اسایش دادن
relaxation time زمان اسایش
the rough and the smooth اسایش وسختی
flags of convenience پرچم اسایش
pest house بیمارستان طاعونی ها اسایش گاه
bothering زحمت دادن مخل اسایش شدن
bothered زحمت دادن مخل اسایش شدن
bother زحمت دادن مخل اسایش شدن
to i. upon any one's privacy مخل تنهایی و اسایش کسی شدن
bothers زحمت دادن مخل اسایش شدن
an intrusive person کسیکه سرزده بجایی رود یا مخل اسایش کسی شود
to disturb any one's privacy کسیرا تنها یا اسوده نگذاشتن مخل اسایش کسی شدن
liberty civil ازادیی که محدود باشد بوضع قوانین برای اسایش مردم
amendment ترمیم
reconstructions ترمیم
amendments ترمیم
regeneration ترمیم
betterment ترمیم
restoration ترمیم
recovery ترمیم
recoveries ترمیم
reconstruction ترمیم
reshuffled ترمیم کردن
reshuffle ترمیم کردن
reshuffles ترمیم کردن
reshuffling ترمیم کردن
restoring ترمیم کردن
restored ترمیم کردن
amended ترمیم کردن
amend ترمیم کردن
amending ترمیم کردن
reform ترمیم کردن
reforms ترمیم کردن
recover ترمیم شدن
recovering ترمیم شدن
restores ترمیم کردن
recovers ترمیم شدن
restore ترمیم کردن
rehabilitating ترمیم کردن
rehabilitates ترمیم کردن
rehabilitated ترمیم کردن
restoration اعاده ترمیم
error recovery ترمیم خطا
file recovery ترمیم فایل
rehabilitate ترمیم کردن
cabinet reshuffle ترمیم کابینه
hotter تشخیص و ترمیم خطا
recoverable error خطای ترمیم پذیر
recoverable error خطای قابل ترمیم
hot تشخیص و ترمیم خطا
read restore cycle چرخه خواندن و ترمیم
hottest تشخیص و ترمیم خطا
error recovery procedures رویههای ترمیم خطا
e r p برنامه ترمیم اروپا
cost of reproduction هزینه نوسازی و ترمیم
to recover from something ترمیم شدن [مثال از بحرانی]
patching ترمیم سنگفرش لکه گیری
irrecoverable error خطای غیر قابل ترمیم
orthopaedics اصلاح و ترمیم عیوب استخوانی
orthopedics اصلاح و ترمیم عیوب استخوانی استخوانپزشکی
cost of maintenance هزینه نگهداری و ترمیم نفقه و خرجی
unlawful assembly در CL سه نفر یا بیشتر را گویند که به قصد ارتکاب اعمالی که مخل اسایش و امنیت جامعه است گرد هم ایند
logic ترمیم فرم و ساختار بدون توجه به محتوا
acoustic حافظه ترمیم یافته که از خط تاخیر صوتی استفاده میکند
maintainability توانایی ترمیم سریع و کارا در صورت بروز خرابی
remedial maintenance باقی مانده ترمیم خطا که در سیستم گسترش یافته است
hard که پیش از کار کردن درست وسیله باید ترمیم شود
lock up وضعیت عملیات خطا که بدون قط ع برق قابل ترمیم نیست
hardest که پیش از کار کردن درست وسیله باید ترمیم شود
harder که پیش از کار کردن درست وسیله باید ترمیم شود
logic ترمیم ریاضی عملیات منط قی مثل AND و OR و... و تبدیل آنها به مدارهای مختلف
The tourist industry is recovering to pre-crisis levels. صنعت گردشگری آهسته ترمیم می شود و به سطح قبل از بحران می رسد.
halt دستور برنامه از کاربر یا خطایی که باعث توقف برناه بدون ترمیم میشود
halts دستور برنامه از کاربر یا خطایی که باعث توقف برناه بدون ترمیم میشود
halted دستور برنامه از کاربر یا خطایی که باعث توقف برناه بدون ترمیم میشود
Due to به خاطر
on account of somebody [something] به خاطر
for his sake به خاطر او
for the love of به خاطر,
remembrance خاطر
minding خاطر
mind خاطر
sake خاطر
behalf خاطر
minds خاطر
troubleshoot 1-رفع اشکال نرم افزار کامپیوتری .2-محل دادن ترمیم خطاهای سخت افزاری
self- سیستمم کد گذاری حروف خطا یا نامناسب را تشخیص دهد ولی نمیتواند ترمیم کند
in view of <idiom> به خاطر اینکه
uneasiness خاطر تشویش
peace of mind اسودگی خاطر
gladness مسرت خاطر
spontaneous generation بطیب خاطر
attentions خاطر حواس
self gratification ترضیه خاطر
to escape one's memory از خاطر رفتن
attention خاطر حواس
of ones own accord بطیب خاطر
in service به خاطر خدمت
to imprint on the mind در خاطر نشاندن
umbrageous رنجیده خاطر
ex officio به خاطر شغل
downhearted <adj.> افسرده خاطر
depressed <adj.> افسرده خاطر
surest خاطر جمع
free will طیب خاطر
amativeness خاطر خواهی
solace تسلیت خاطر
despondent <adj.> افسرده خاطر
surer خاطر جمع
lacerated خاطر ازرده
for his sake برای خاطر او
sure خاطر جمع
leisurely بافراغت خاطر
gladly با مسرت خاطر
to feel sure خاطر جمع بودن
to imprint on the mind خاطر نشان کردن
take it out on <idiom> بی محلی به خاطر عصبانیت
put one's finger on something <idiom> کاملابه خاطر آوردن
for a song <idiom> به خاطر پول کمی
For Gods ( goodness , pitys , meucys ) sake . محض خاطر خدا
For your sake . محض خاطر شما
for reasons of safety به خاطر دلایل امنیتی
for security reasons به خاطر دلایل امنیتی
to stamp on the mind خاطر نشان کردن
to impress on the mind خاطر نشان کردن
stamp on the mind خاطر نشان کردن
for mercy sake برای خاطر خدا
inorder to به خاطر اینکه برای
accorded دلخواه طیب خاطر
accord دلخواه طیب خاطر
spontaneously به طیب خاطر بی اختیار
certes خاطر جمعی تحقیق
in the interests of truth برای خاطر راستی
nuisance مایه تصدیع خاطر
for pity's sake برای خاطر خدا
for ones own hand به خاطر خود شخص
for a mere nothing برای خاطر هیچ
depend upon it خاطر جمع باشید
for god's sake برای خاطر خدا
nuisances مایه تصدیع خاطر
point خاطر نشان کردن
for nothing برای خاطر هیچ
accords دلخواه طیب خاطر
take to task <idiom> به خاطر اشتباه سرزنش شدن
ring a bell <idiom> یک مرتبه موضوعی را به خاطر آوردن
to call somebody to [for] something پی کسی فرستادن به خاطر چیزی
that is why به خاطر این است که چرا
composedly به ارامی- به اسودگی- بااسایش خاطر
secure بی خطر خاطر جمع مطمئن
troubler موجب تصدیع خاطر مزاحمت
moue شکلک [به خاطر قهر بودن]
a small grimace شکلک [به خاطر قهر بودن]
secures بی خطر خاطر جمع مطمئن
pursuit of happiness به دنبال رضایت خاطر [خرسندی]
solatium غرامت برای ترضیه خاطر
gob [British E] شکلک [به خاطر قهر بودن]
pout شکلک [به خاطر قهر بودن]
fixation خیره شدگی تعلق خاطر
I have to study من درس دارم به همین خاطر کم میمونم
fixations خیره شدگی تعلق خاطر
ex gratia به خاطر میل یا علاقهی شخصی
trap شکلک [به خاطر قهر بودن]
unspontaneous بدون طیب خاطر زورکی
come into one's own <idiom> به خاطر شرایط خوب رفتارکردن
carded for record معافیت از خدمت به خاطر ثبت درپرونده
you must w the signal ناهار را برای خاطر من معطل نکنید
to languish پژولیدن [به خاطر جایی یا وضعیتی ناخوشایند]
i do it in your interest به خاطر شما این کار رامیکنم
We were all so anxious about you. ما همه به خاطر تو اینقدر نگران بودیم.
maintenance 1-قرار دادن ماشین در وضعیت کارایی خوب . 2-کارهایی که برای اجرای سیستم انجام می شوند مثل ترمیم خرابی ها
i did it only for your sake برای خاطر شما این کار راکردم و بس
sue somebody for damages کسی را به خاطر زیانی تحت تعقیب قراردادن
He did it for the sake of his family . محض خاطر خانواده اش این کاررا کرد
He seems to have a lot of confidence. خیلی خاطر جمع ( مطمئن ) بنظر می رسد
de minimis exception به خاطر جزئی بودن استثنا به حساب آمدن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com