Dictiornary-Farsi | ترکیب اب دوست | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 202 (11 milliseconds)

English	Persian
hydrophilic	ترکیب اب دوست
hydrophilic compound	ترکیب اب دوست


Other Matches

A friend in need is a friend indeed.. <proverb>	دوست آن باشد که گیرد دست دوست,در پریشان یالى و درماندگى.
harmonic motion	اهنگ مرکبی که از ترکیب چند موج صوتی ساده تر ترکیب شده باشد
I like to be friends with you.	من دوست دارم با تو دوست باشم.
isomerous	جسمی که ترکیب ان با ترکیب جسم دیگریکی است
isomer	جسمی که ترکیب ان با ترکیب جسم دیگریکی است
compositions	ترکیب یکان ترکیب رزمی
composition	ترکیب یکان ترکیب رزمی
I am [have] finished with you.	رابطه بین من و تو تمام شد! [رابطه بین دوست پسر و دوست دختر]
I am done with you.	رابطه بین من و تو تمام شد! [رابطه بین دوست پسر و دوست دختر]
hydrophilic compound	اب دوست
hydrophilic	اب دوست
philoginous	زن دوست
philogynist	زن دوست
buddy	دوست
formalist	دوست
bozo	دوست
friendless	بی دوست
friends	دوست
schoolmates	دوست
friend	دوست
leal	دوست
schoolmate	دوست
heart-to-hearts	دوست
heart-to-heart	دوست
heart to heart	دوست
amicable	دوست
buddies	دوست
chums	دوست
chum	دوست
unfriended	بی دوست
allying	دوست
dienophile	دی ان دوست
ally	دوست
humanitarian	بشر دوست
culturist	فرهگ دوست
zoophilic	حیوان دوست
girlfriends	دوست دختر
zoophilous	حیوان دوست
his friend's murder	قتل دوست او
family men	زن و بچه دوست
germanophil	المان دوست
pen pal	دوست مکاتبهای
hand and glove	دوست همراز
hand and glove	دوست یک دل ویکزبان
halophilous	نمک دوست
hail fellow	دوست صمیمی
loyalists	دولت دوست
pen pal	دوست قلمی
careerists	حرفه دوست
girlfriend	دوست دختر
loyalist	دولت دوست
family man	زن و بچه دوست
xenophile	بیگانه دوست
dislikeable	دوست نداشتنی
electrophile	الکترون دوست
dendrophilous	درخت دوست
chessist	شطرنج دوست
francophil	فرانسه دوست
francophile	فرانسه دوست
to make a friend of	دوست شدن با
friendly state	کشور دوست
dislikable	دوست نداشتنی
careerist	حرفه دوست
cater cousin	دوست صمیمی
gallophile	فرانسه دوست
warlike	جنگ دوست
likable	دوست داشتنی
boyfriend	دوست پسر
boyfriends	دوست پسر
cronies	دوست صمیمی
disliking	دوست نداشتن
dislikes	دوست نداشتن
disliked	دوست نداشتن
dislike	دوست نداشتن
fraternizing	دوست بودن
fraternizes	دوست بودن
fraternized	دوست بودن
fraternize	دوست بودن
affect	دوست داشتن
affects	دوست داشتن
social	جمعیت دوست
social	گروه دوست
likes	دوست داشتن
liked	دوست داشتن
like	دوست داشتن
sporting	بازی دوست
likeable	دوست داشتنی
gregarious	گروده دوست
fraternising	دوست بودن
fraternises	دوست بودن
fraternised	دوست بودن
acidophile	ترشی دوست
acidophile	اسید دوست
crony	دوست صمیمی
peaceable	صلح دوست
amativeness	دوست داشتن
anglophile	انگلیسی دوست
unlovely	دوست نداشتنی
pen pals	دوست مکاتبهای
bibliophil	کتاب دوست
friends	دوست کردن
friend	دوست کردن
take kindly to <idiom>	دوست داشتن
pen pals	دوست قلمی
saprophytic	پوده دوست
patriot	وطن دوست
patriots	وطن دوست
patriotic	میهن دوست
hydrophilic	اب دوست علاقمند به اب
philhellenic	دوست یونان
kissing kind	باهم دوست
philhellene	دوست یونان
philanthrope	بشر دوست
myrmecophilous	مورجه دوست
necrophilous	لاشه دوست
negrophil	زنگی دوست
ornithophilous	مرغ دوست
philobiblic	کتاب دوست
philotechnic	صنعت دوست
philotechnic	صناعت دوست
intimado	دوست صمیمی
psychrophilic	سرما دوست
isophilic	همجنس دوست
pornerastic	جنده دوست
lipophilic	چربی دوست
liquorish	نوشابه دوست
lithophilous	سنگ دوست
I need my e	من دوست دارم
philanthropist	بشر دوست
philanthropists	بشر دوست
oxyphil	اسید دوست
expressionism	حالت دوست
expressionist	حالت دوست
hydrophile	اب دوست علاقمند به اب
cobber	دوست صمیمی
loveliest	دوست داشتنی
rats	دوست بی وفا
heliophilous	افتاب دوست
humansit	انسان دوست
loveable	دوست داشتنی
oxyphile	اسید دوست
lovable	دوست داشتنی
hemophile	خون دوست
sweet tooth	شیرینی دوست
nucleophile	هسته دوست
lovelier	دوست داشتنی
solomon	صلح دوست
hand in glove	دوست همراز
phihellenic	یونانی دوست
negrophil	سیاه دوست
phiadelphian	نوع دوست
patiot	میهن دوست
lovely	دوست داشتنی
humnanist	همنوع دوست
hand in glove	دوست یک دل ویکزبان
saprophytic	دوست دار موادگندیده
one's second self	دوست صمیمی شخص
savours	فهمیدن دوست داشتن
He is a close friend of mine .	دوست نزدیک من است
savoured	فهمیدن دوست داشتن
savour	فهمیدن دوست داشتن
I don't like this.	من این را دوست ندارم.
patriots	وطن دوست ها [مرد]
savouring	فهمیدن دوست داشتن
nucleophilic reagent	واکنشگر هسته دوست
lyophilic colloid	کلویید حلال دوست
to have a sweet tooth	شیرینی دوست بودن
gregarious	جمعیت دوست گروه جو
amiable	مهربان دوست داشتنی
mammonite	ثروت دوست زرپرست
A steadfast (constant) friend.	دوست ثابت وپابر جا
dressier	متداول لباس دوست
xerophylus plant	گیاه خشک دوست
I like to be friends with you.	من می خوام با تو دوست بشم.
snake in the grass	خطر نزدیک دوست دو رو
electrophilic reagent	واکنشگر الکترون دوست
enemy in liken of friend	دشمن در لباس دوست
endearing	دوست داشتنی کننده
family man	مرد خانواده - دوست
dressiest	متداول لباس دوست
This is my friend.	این دوست من است.
celibatarian	عزب یاتجرد دوست
love	معشوقه دوست داشتن
loved	معشوقه دوست داشتن
loves	معشوقه دوست داشتن
family men	مرد خانواده - دوست
i remain yours truly	دوست صمیمی شما
to keep friends	باهم دوست ماندن
savor	فهمیدن دوست داشتن
hemophile	موجود خون دوست
to be good pax	باهم دوست بودن
A steadfast(firm, staunch) friend.	دوست پر وپا قرص
dressy	متداول لباس دوست
to break with one's friend	با دوست خود بهم زدن
One enemy is too many, a hundred friend are too few. <proverb>	یک دشمن زیاد است صد دوست کم .
Whatever comes from a friend is good . <proverb>	هر چه از دوست رسد نیکو است .
sportsman	ورزش دوست ورزشکار جوانمرد
A firend last year and an aquaintance this year!. <proverb>	پارسال دوست امسال آشنا.
sportsmen	ورزش دوست ورزشکار جوانمرد
he has no friends	او هیچ دوست و اشنایی ندارد